قسمت هشتم زخم کاری؛ سمیرا فقط گاهی ترسناک است
سریال زخم کاری را متفاوت ببینید
قسمت هشتم زخم کاری؛ سمیرا فقط گاهی ترسناک است
به گزارش گلونی متاسفانه در این قسمت متوجه میشویم جان به جان آفرین تسلیم کردن عذرا خانم حقیقت دارد و نقشهای در کار نیست.
مرگ او بعد از توبه کردن و پیدا کردن راه رسیدن به خدا، بسیار دردناک بود.
در سکانسی از فیلم میبینیم که مائده همراه پدرش به لندن نمیرود.
مائده با این کار میخواهد به مخاطب بگوید که ما قضاوت عجولانهای داشتیم و او حقیقتا علاقهای به لندن ندارد.
ما در این قسمت شاهد هستیم که مالک به عنوان مدیرعامل وارد شرکت میشود.
اولین کاری که مالک میکند، دست کشیدن روی میز و صندلی و بررسی میزان گرد و خاک موجود در اتاق مدیریتش است.
کارگردان سعی داشته با این کار به مخاطب یادآوری کند که النظافة من الايمان.
در ادامه سریال میبینیم که سمیرا و هانیه به شمال میروند و مدام روح حاج عمو را میبینند.
این همه قاتل در جهان آدم کشتند، هیچکدامشان روح مقتولین را ندیدند.
سمیرا خانم با آن هیبتش، از روح میترسد. نمیدانیم والا، لابد ترسناک است دیگر، ما قضاوت نمیکنیم.
ما تاحالا آدم نکشتیم برای همین نمیدانیم آیا روح مقتولین ترسناک هستند یا نه.
مادر مائده هم خجسته دل در این موقعیت میرود مهمانی. ما نمیدانیم واجب بود حالا؟
نمیتوانست بگوید من سر فیلمبرداری هستم، بعدا خدمت میرسم؟ به هرحال ما قضاوتش نمیکنیم.
کیمیا که تا اینجای کار کسی نفهمید چی، کی، کجا، چرا و کلا چه نقشی داشت در این فیلم، ناگهان با یک جمله تمام توجهها را به خودش جلب کرد: زخمی که بهشون زدیم کاری نبود.
به نظر ما سریال در همین نقطه باید تمام میشد، اما نظر ما برای کارگردان اهمیتی ندارد.
قسمت هشتم زخم کاری
در ادامه میبینیم که کیمیا و مالک در ماشین نشستهاند و از پارکینک بیرون نیامده، مشغول خندههای عصبی هستند، چرا؟ چون یک نفر آنها را زیر نظر گرفته.
ما نمیدانیم چه اتفاق خندهداری میتواند در لحظه سوار شدن به ماشین بیفتد که این قدر خندهدار است.
همچنین ما در این قسمت میآموزیم که هرگز با منشیهای پدرمان کاری نداشته باشیم.
هرگونه پرسش در مورد منشی پدر مساوی است با یک سیلی. کلا در این سریال هرچه کمتر بدانیم به نفعمان است.
در سکانسی از فیلم میبینیم که سمیرا در مورد میزان خوشگلی کیمیا از مالک سوال میکند.
مالک که لحظهای قالب تهی میکند، سریعا خودش را جمع میکند و خودش را زیرکانه به کوچه علی چپ میزند.
در ادامه مالک و سمیرا نصف شبی قهوه مینوشند. واقعا چرا در آن ساعت قهوه مینوشند؟
میخواهند بگویند ما خیلی خاص و باکلاس هستیم؟ ما قهوه تلخ میخوریم، به تلخی روزگارمان؟ نه چی واقعا؟
برای جلب توجه دست به هرکاری میزنند. خب همین کارها را میکنید شب خوابتان نمیبرد و روح میبینید.
سمیرا معتقد است اگر آدم یک شب در خیابان بماند اشکالی ندارد.
چیزهایی یاد میگیرد که یک عمر به دردش میخورد. منطقش را دوست داشتیم. باشد که تمام مادران سرزمینم او را الگوی خود قرار دهند.
مالک که نمیخواهد از فضای پدر و مادر ایرانی دور شود، شگفت زده به سمیرا میگوید واقعا بعضی وقتها ترسناک میشوی.
این که از نظر مالک سمیرا بعضی وقتها، فقط بعضی وقتها ترسناک میشود، جای تعجب دارد.
شاید میترسد کتک بخورد برای همین با احتیاط جملههایش را بیان میکند.
مائده دختر خوبی است، اما نمیدانیم چرا دلش میخواهد حرص مخاطب را در بیاورد.
اول از همه که پیامهای میثم را سین میکند و جواب نمیدهد.
خانم مائده این کار به دور از اخلاق است. ما نمیفهمیم این چه عادت زشت و زنندهای است که بعضیها دارند؟
قسمت هشتم زخم کاری
خب که چی مثلا سین میکنید و جواب نمیدهید؟ میخواهید بگویید خیلی سرتان شلوغ است؟
خیلی باکلاس هستید؟ وقت ندارید پیام بدهید؟ طرف مقابل به کتفتان است؟ یا چی؟
این عادت زشت و زننده را ترک کنید و این قدر دیگران را حرص ندهید.
مائده در حالی که پیامهایش را سین میکند و جواب نمیدهد، وقتی هم برای میثم ویس فرستاد ویس خودش را گوش نکرد.
ما فکر میکنیم با این کار میخواست قدرتش را به رخ بیننده بکشد و بگوید من به ویسهای ارسالیام گوش نمیدهم.
بعد از این کار احساس زرنگی کرده و میرود تا نقشه شومش را عملی کند.
برای ما سوال است که اگر میخواست خودش و میثم را به دیار باقی بشتاباند چرا راه بهتری پیدا نکرد؟
با این روش تا سرکوچه هم نمیشتابد چه برسد به دیار باقی.
چهارتا دانه قرص را در یک لگن ماست خیار ریخته است.
این جوری کسی میمیرد؟ حداقل شربت درست میکردی تا غلظت قرصها بیشتر شود.
میثم هم آمده و با هم نشستهاند سر میز شام. میز پر از غذاست اما آنها نشستهاند ماست خیار میخورند.
کسی قبل از غذای اصلی این همه ماست خیار میخورد؟
وقتی هم میثم به مائده میگوید خودت هم بخور، مائده میگوید اتفاقا برای هردومان درست کردهام.
منظورش چه بود؟ آن لگن ماست خیاری که تو درست کردی، برای یک هیئت است. لازم نبود این نکته را بگویی که برای خودم هم هست.
بعد هم در حالی که کاسه ماست خیارشان را مجدد پر میکنند مائده میگوید برویم قبرستان و هرهر میخندند. آیا رفتن به قبرستان خنده دارد؟
نه واقعا خنده دارد؟ خلاصه میز شام را ول کردهاند و نشستهاند کلا ماست خیار میخورند. بعد هم در همان لحظه بیهوش میشوند.
واقعا از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم بود. ما نمیدانیم این کارگردان آن لحظه چه کار میکرد تا کمی به این دختر آموزش صحیح خودکشی را بدهد.
بعد از این حرکت شگفت انگیزِ مائده فیلم تمام میشود تا بیشتر از این اعصاب بیننده خط خطی نشود با این خلاقیتشان.
زخم کاری را در فیلیمو ببینید
نقد این سریال را بخوانید
پایان پیام
نویسنده: بیتا اشکانیان
خرید از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید
کد خبر : 243492 ساعت خبر : 2:52 ب.ظ