شیرینی کشمشی بدون کشمش

شیرینی کشمشی بدون کشمش

به گزارش گلونی هرگز شادی‌هایتان را با یکدیگر تقسیم نکنید.

همکارمان داشت شیرینی پخش می‌کرد چون بالاخره توانسته بود یک خانه ۲۰ متری در تهران اجاره کند و هر روز مجبور نباشد از کرج بیاید تهران و برگردد.

اگر شانس می‌آوردیم شیرینی کشمشی که به ما می‌افتاد دو تا کشمش داشت؛ برای بعضی‌ها که اصلاً کشمش نداشت.

البته چون شیرینی‌ها کم بود و ما هم می‌خواستیم ملاحظه همکارمان را بکنیم، هر شیرینی را با بغل‌دستی‌مان نصف می‌کردیم.

اگر دوتا کشمش داشت یا اصلاً کشمش نداشت، تقسیم کردن راحت بود ولی امان از وقتی که یک کشمش داشت.

نصف شرکت در حال کشمکش بر سر کشمش بودند.

روز بعد باز دیدیم دارند شیرینی پخش می‌کنند؛ علت را که جویا شدیم گفتند فرزند آقای دبیری تصمیم گرفته به جای شرکت در کنکور برود در یک کافی‌شاپ کار کند تا فوت و فن کار را یاد بگیرد.

آقای دبیری آنقدر خوشحال بود که پسرش قرار نیست مهندس یا دکتر شود که خدا می‌داند.

ما دوازده تا مهندس در شرکت داشتیم که فوق‌لیسانس داشتند با بیش از ۵ سال سابقه کار اما همان حقوق پایه را می‌گرفتند و البته خوشحال بودند که حداقل کار دارند.

خودِ آقای دبیری هم دکترای فیزیک داشت اما به جز تدریس فیزیک کنکور شغل مرتبط‌تری با رشته‌اش پیدا نکرده بود.

حالا هم که به خاطر تشابه اسمش با دبیرخانه، به وی سِمَت کارمند ارشد دبیرخانه داده بودند.

آقای دبیری یک سال تمام روی مغز بچه راه رفته بود تا راضی‌اش کند برای کنکور درس نخواند.

هر موقع بچه می‌خواست درس بخواند صدای تلویزیون را زیاد می‌کرد یا الکی با زنش دعوا راه می‌انداخت تا حواس بچه را پرت کند.

اصلاً اگر به آقای دبیری بود که کلاً نمی‌گذاشت بچه بیشتر از دبستان بخواند ولی اصرار همسرش مانع اجرای تصمیمش شد.

روز بعد در اداره کشمش خالی پخش می‌کردند. یک همکار لوسی داشتیم که گفت: «این کشمش‌ها را بخورید و بعدش بدوید تا با شیرینی دو روز پیش در شکم‌تان قاطی شود و معده‌تان فکر کند شیرینی کشمشی خوردید.»

ما هم به زور می‌خندیدیم. چون همکار لوس‌مان برادر زن مدیرعامل بود.

البته علت کشمش‌پراکنی این همکار بانمک، بالا رفتن قیمت یکی از سهام‌های ایشان بعد از ده سال در بورس بود.

البته شایعه پخش شده بود که رانت اطلاعاتی دارد وگرنه همه ما از پانزده سال پیش همه سهام‌های بورس را امتحان کرده بودیم؛ حتی یک سهم هم افزایش قیمت نداشت. یعنی از پانزده سال پیش حتی رنگ یکی از موزائیک‌های بورس هم سبز نشده بود.

آخرین روز هفته کاری در شرکت حلوا پخش کردند. یکی از نگهبان‌ها دکترای مطالعات آمریکای لاتین قبول شده بود.

برای دلداری به او و خانواده داغدارش، شرکت مراسمی برگزار کرد و کلیه همکاران برای روزهای زندگی این جوان ناکام که قرار بود بی‌جهت تلف شود، اشک‌ها ریختند.

آقای دبیری آنقدر شیون و زاری راه انداخت که با آب‌ قند هم حالش جا نیامد. آمبولانس صدا کردند و فهمیدیم بندۀ خدا سکته کرده.

از آن به بعد مقرر شد کارکنان برای حفظ سلامتی خود و همکاران‌شان هرگز خبرهایی مثل قبولی در کنکور، ازدواج، بچه‌دار شدن و امثالهم را پخش نکنند.

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

خرید عسل از سایت‌های معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید

کد خبر : 252788 ساعت خبر : 9:00 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=252788
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات