شاعر آسمان خوار

شاعر آسمان خوار

به گزارش گلونی، تفاوت شاعران کشور ما با شاعران آن‌ها زمین تا آسمان است.

سهراب سپهری می‌فرماید:

«هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می‌روید

قارچ‌های غربت»

اولا که کی گفته آسمان مال شماست آقا سهراب؟ هنوز از راه نرسیده سند زد به نام خودش. بعد هم حافظ با آن عظمت گفته آسمان بار امانت نتوانست کشید، آن وقت شما آمدی این وسط که همان آسمانی که این بار را هم نمی‌کشد، می‌گویی مال من است!

اصلا شما کدام دفترخانه سندت را ثبت کردی که یک دفعه مدعی آسمان‌داری شدی؟ زمانی که ما در به در به دنبال جنگل‌خواران و زمین‌خواران هستیم، سهراب خان آسمان‌خوار تشریف داشتند!

بعد قضیه به همین‌ جا ختم نمی‌شود. اشتهایش هم خوب است. پنجره و فکر و عشق و زمین را هم صاحب شده پدر آمرزیده.

یکی نیست به ایشان بگوید حتی جورج اورول هم در کتاب ۱۹۸۴ چنین سطحی از دیکتاتوری را نتوانسته ترسیم کند. حداقل در آن کتاب، بعضی‌ها فکرشان مال خودشان بود؛ اما اینجا شاعر گرانقدر حتی فکر شما را هم تصاحب کرده. عبارات بعدی که اصلا شاهکار هستند.

حالا که همچون یک ضحاک ماردوش هر آنچه داشتید از شما گرفته و در هفت آسمان یک ارزن هم ندارید، به شما می‌گوید الکی ننه من غریبم بازی درنیار و این غربت که از آن حرف می‌زنی هیچ اهمیتی ندارد.

درست مثل این سخنران‌های انگیزشی که وقتی وسط منجلاب گرانی و اجاره خانه و تحریم و کرونا گیر کردی، توی چشمت زل می‌زنند و می‌گویند مثبت فکر کن تا اتفاقات مثبت به سمتت سرازیر شود.

شاعر آسمان خوار

بعد در جای دیگر می‌فرمایند:

«قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب»

یکی نیست بگوید آقای سپهری عزیز شما که همه جا را صاحب شده بودی، دیگر خاک غریبی برایت وجود ندارد. همه جا را دولپی قورت دادی؛ بعد یک جوری برای ما ادا در می‌آورد که انگار ما او را خون به جگر کردیم و اعصابش از دست ما مگسی شده و می‌خواهد برود یک جای دنج، ریلکس کند.

برادر من جه کسی بود که آسمان و زمین و هر چه جک و جانور در آن بود را یک شبه صاحب شد؟

حالا برای ما ناز هم می‌کند؛ چشم نازک می‌کند که مثلا بدو بدو برویم دنبال قایقش و بگوییم: «تو رو خدا نرو سهراب جون. ما قول می‌دیم دیگه اذیتت نکنیم.»

برو بابا. ما اگر اعصاب ناز کشیدن داشتیم که می‌رفتیم ناز زن‌مان را می‌کشیدیم که الان دو هفته است قهر کرده رفته خانه پدرش و دو تا نیم وجبی جیغ جیغو را انداخته به جان‌مان.

جای دیگری هم می‌گوید:

«زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ساده و یکسان نفس‌هاست»

حالا مثلا می‌خواهد به رخ ما بکشد که ریاضی هم بلد است. شما که زمین و زمان را قورت دادی، دیگر هندسه و تانژانت و انتگرال به چه کارت می‌آید؟

شما می‌توانی در همان زمین‌هایت برج‌هایی تا آسمان بسازی و همه را بفروشی یا اجاره بدهی. فروختن هم فقط نیاز به ضرب دارد؛ یعنی باید متراژ هر واحد را در قیمت هر متر ضرب کنی. تازه همین کار را هم می‌توانی بدهی به خدم و حشم برایت انجام دهند.

بنابراین سهراب جان برو و از پولداری‌ات لذت ببر و کم نمک بپاش روی زخم ما.

 یا حداقل مثل چارلز بوکوفسکی باش که می‌گوید:

«بازوهای‌تان را نمی‌خواهم

شانه‌های‌تان را نمی‌خواهم

من خودم را دارم

شما خودتان را دارید

بگذاریم همه چیز همین طور بماند»

می‌بینی سهراب جان؟ از چارلز یاد بگیر. برعکس شما از همان اول گفته فقط خودش را دارد و دست روی اموال دیگران نگذاشته.

از شاعر هم شانس نیاوردیم!

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

ایرانی‌ها چه دغدغه‌هایی دارند؟
اینجا را ببینید

کد خبر : 266191 ساعت خبر : 11:30 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=266191
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات