جیغ یک حسابدار را جدی بگیر

جیغ یک حسابدار را جدی بگیر

به گزارش گلونی، اگر مسئول خرید هستید و یادتان می‌رود فاکتور خرید بگیرید حتما به اداره ما مراجعه کنید. زندگی ما در اداره همیشه خوب بود به جز وقت‌هایی که خیلی بد بود.

آقایان رضایی، رضوی و مرتضوی در اتاق ۱۰۲ اداره بودند و خانم‌ها پوینده، پژوهنده و پرنده در اتاق ۱۰۴ حضور داشتند.

هر موقع آقای مرتضوی خرید می‌کرد و یادش می‌رفت فاکتور بگیرد، خانم پرنده در صدور سند حسابداری دچار مشکل می‌شد و جیغ می‌کشید. آنقدر آقای مرتضوی بدون فاکتور خرید کرد که خانم پرنده تارهای صوتی‌اش را از دست داد.

از آن به بعد هر موقع خانم پرنده می‌خواست جیغ بزند، یک سقلمه می‌زد به خانم پوینده و او به جایش جیغ می‌زد. بعد از مدتی خانم پوینده نه تنها صدایش را از دست داد، بلکه پهلویش هم از شدت سقلمه‌ها کنده شد.

بنا بر این هر موقع خانم پرنده می‌خواست جیغ بزند، یک لگد به خانم پژوهنده می‌زد و او به جایش جیغ می‌کشید. خانم پژوهنده هم خروسک گرفت.

سه خانم متوجه شدند با این روش به جایی نمی‌رسند؛ بنا بر این تصمیم گرفتند هر موقع آقای مرتضوی بدون فاکتور آمد، سه نفری بروند در اتاق آقایان و یک لگد به آقای رضوی بزنند.

از آنجا که آقای رضوی خیلی مظلوم‌ بود، بعد از لگد خوردن فقط از مرتضوی خواهش می‌کرد که دفعه بعد فاکتور بگیرد. حالا کار مرتضوی آسان‌تر هم شده بود؛ چون دیگر کسی سرش جیغ نمی‌کشید و رضوی هم که اصلا دردسری نداشت.

چند هفته که گذشت خانم‌ها فهمیدند به فرد اشتباهی لگد می‌زنند. بنابراین رفتند سراغ آقای رضایی.

آقای رضایی اولین باری که لگد خورد و داستان را فهمید از خانم‌ها پرسید چرا انتقام‌شان را از فرد مجرم نمی‌گیرند؟

آن‌ها توضیح دادند که قبل از جیغ، روش‌هایی مثل اطلاع به مدیر مستقیم، لگد و پرتاب اشیا را امتحان کرده بودند اما هیچ کدام افاقه نکرده بود. فقط چون جیغ کشیدن کمی اعصاب مرتضوی را به هم می‌ریخت و گاهی اوقات این روش کارگر می‌افتاد.

جیغ یک حسابدار را جدی بگیر

آقای رضایی روز بعد یک مرغ پلاستیکی داد به خانم‌ها و گفت: «فشارش بدین»

خانم‌ها فشار دادند و سوت گوش‌خراش مرغ درآمد.

رضایی یک میمون طبل‌زن و یک آدم آهنی مسلسل‌دار هم گذاشت روی میز و خداحافظی کرد.

طبیعتا مرتضوی که بدون فاکتور آمد تمام اسباب‌بازی‌ها با هم به صدا درمی‌آمدند و مرتضوی کلافه می‌شد. اما این روش هم جواب نداد. مرتضوی یک گوش‌گیر برای خودش خرید. خانم‌ها دوباره به رضایی لگد زدند.

رضایی مرد و مردانه نشست با مرتضوی حرف زد و علت فاکتور نگرفتنش را جویا شد. مرتضوی توضیح داد که خیلی از اوقات فاکتور را می‌گیرد اما آن را گم می‌کند. قرار شد چند باری رضایی همراه مرتضوی برود که ریشه مشکل پیدا شود.

مرتضوی در خرید بعدی فاکتور را گرفت و گذاشت در جیب کاپشنش. سر راه چند کیلو میوه خرید و وارد خانه‌ای شد. یک ربع بعد آمد بیرون و برگشت به محل کار و فاکتور در جیب کاپشن نبود.

رضایی فهمید همه چیز به آن خانه مربوط است.

مرتضوی توضیح داد که آنجا خانه مادرش است و او گاهی خریدهایش را انجام می‌دهد.

این‌بار رضایی بعد از خریدها همراه مرتضوی رفت به خانه مادر.

مرتضوی که رفت دست‌هایش را بشوید، مادر دست کرد در جیب کاپشن مرتضوی و غرغری کرد و گفت: «همیشه تو جیبش آت و آشغال نگه می‌داره. از بچگی هم همین بود.» فاکتور را ریز ریز کرد و ریخت در سطل آشغال.

از آن به بعد مرتضوی فاکتورها را در جیب شلوارش گذاشت و مشکل اداره حل شد.

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

ایرانی‌ها چه دغدغه‌هایی دارند؟
اینجا را ببینید

کد خبر : 266200 ساعت خبر : 11:34 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=266200
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات