منطق فرهنگی نوروز و نفی سلطه
به گزارش گلونی نعمتالله فاضلی در کانال تلگرامش نوشت:
نوروز منطق فرهنگی انسان و جامعه ایرانی است. منطق، شیوه اندیشیدن است، شیوهای که درست و نادرست را تعیین میکند و بر اساس آن اجماع و وفاق صورت میگیرد. جوامع هم منطق دارند. فردیک جیمسون در کتاب «منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر»(۱۳۷۹) پست مدرنیسم را منطق فرهنگی سرمایه داری امروزی میداند.
با اقتباس از عبارت پردازی جیمسون، معتقدم «نوروز امروزی»، منطق فرهنگی ایران امروز است. ایرانی امروزی با این منطق میاندیشد و جهان را این گونه میطلبد و آرزو میکند. هر چند ممکن است جهان چنان نباشد که منطق او اقتضا دارد.
ارکان منطق نوروزی چنین است.
۱) جهان بر صیرورت و شدن و نو گردیدن استوار است نه بر تصلب و تحجر. بداعت و تازگی، طراوت هستی است. منطق نوروزی، نفی جمود و مقاومت دربرابر ارتجاع است خواه ارتجاع دینی باشد یا ارتجاع دنیوی. نوروز، یادآوری مستمر ارزش ذاتی امر نو، آفرینش و خلاقیت است. نوروز، نه جمعی و تاریخی به کهنه پرستی در هر شکل و شمایل آن است.
۲) زندگی، اساس هستی است. نوروز، تولد طبیعت و تاریخ و جشن زادروز حیات است. نوروز، نفی هر چیزی است که زندگی را خوار و مرگ را گرامی میدارد. این است که هر گاه زندگی به مخاطره میافتد، نوروز، ندای شورانگیزش به گوش میرسد.
۳) نوروز، شادی است. شاد بودن ماهیت و بنیان آدمی است. اگرچه رنج و درد بر بشر تحمیل میشود، اما آدمی درد را گرامی نمیدارد و هماره به استقبال شادی میرود.
عزا، منطق فرهنگی انسان ایرانی نیست، اگرچه بر او تحمیل کنند. نوروز، بیان جمعی و تاریخی نفی عزاست. این است که هر گاه عزا و ماتم و سوگ سیطره مییابد نوروز پرچم شادی میافرازد و چترش را بیشتر میگستراند.
۴) نوروز زبان فرهنگی طبیعت است. انسان ایرانی با طبیعت همسخنی دارد. طبیعت و فیزیک عالم، در کانون اندیشه و احساس ایرانی جای دارد. منطق فرهنگی نوروز، تکریم طبیعت و یاداوری مستمر جایگاه آن جهان بینی انسان ایرانی است.
هر جهان بینی متافیزیکی که نتواند فیزیک جهان را پاس بدارد، موجب گسیختگی انسان از هستی میشود. نوروز، ایستادگی دربرابر چنین متافیزیک و متافیزیک گرایی است. اینست که هرگاه طبیعت و واقعیت انکار میشود، نوروز صلا میدهد و صدای فرهنگی مردم میشود.
۴) نوروز، اعلام همگانی حرمت و کرامت بشر است فارغ از دین و اندیشه اش. منطق فرهنگی نوروز، پذیرش انسان است با همه تنوعات و تفاوتهای فردی و فرهنگی است. اینست که هر گاه کرامت انسان خدشه دار میگردد، اقبال به نوروز فزونی مییابد.
۵) نوروز، مولد قدرت است و نفی سلطه و سلطه گری. نوروز، طبیعت و انسان را توانمند میکند و میخواهد بی آن که اطاعت، بردگی، تقلید و تبعیت از کسی، گروهی و فرقه ای را ایجاب و ضروری سازد. اینست که در برهههایی که استبداد و فرقه سالاری رخ مینماید، نوروز، جلوه نجات بخش مییابد.
۶) نوروز، زیبایی است. نوروز، رقص، موسیقی، شعر، قصه و هنر است. نوروز، نماد و نمادگرایی انسان ایرانی است. این است که هر گاه زشتی و تباهی در جامعه مسلط میشود، نوروز، حضورش بیشتر و معنادارتر میگردد.
اینها برخی جنبههای منطق فرهنگی انسان ایرانی است. با این منطق، تخیل جمعی انسان ایرانی خوب و بد، زشت و زیبا و کم و زیاد جهان را میسنجد و به محک میزند. جهان و جامعه ایرانی در نهایت نوروزی میاندیشد و جهان بینی او چنین است؛ هر چند پسند فرقهها و کسانی نباشد.
نوروز تمرین دموکراسی خواهی است
پایان پیام
ایرانیها چه دغدغههایی دارند؟
اینجا را ببینید