وقتی آب گرم هم آرزو میشود
به گزارش گلونی صبح بعد از بیدار شدن صورتم را شستم. همین طور که آب گرم را به صورتم میزدم و مسواک را برمیداشتم، یادم به صحبتهای رفیقم افتادم.
اول صبح چرا باید من را حرص بدهد؟ دیروز تمام وقت غر میزد که «میدانستی ما اینجا آب گرم نداریم؟
وای نمیدانی چقدر سخت است وقتی صبح از خواب بیدار میشوی و در هوای سرد مجبوری با آب یخ صورتت را بشوری. قدر آب گرمی که دارید را بدانید.
البته نه اینکه فکر کنی کلا آب گرم نداریم، داریم اما باید پول اضافهتر بدهی برای هربار استفاده از آن.
تازه بعد از جنگ هم شرایط بدتر شده و آب گرم گران شده است.
شماها نمیتوانید درک کنید چقدر شرایط سخت است وقتی مجبوری با آب سرد ظرف بشوری، خوش به حالتان که هرچقدر بخواهید آب را باز میگذارید و نگران قبضهایتان هم نیستید.»
خب به من چه که آب گرم گرانتر است. همه که تدبیر ما را ندارند. همه که به اندازه مسئولین ما به فکر رفاه و آسایش مردم نیستند.
حالا درست است که داریم در بیآبی و خشکسالی دست و پا میزنیم اما به هرحال الان تا دلت بخواهد میتوانیم آب را باز بگذاریم. تازه هم آب سرد داریم هم آب گرم.
شما که تحمل یک آب سرد را نداشتید چرا مهاجرت کردید؟ همین جا میماندید و تا دلتان میخواست آب را باز میگذاشتید.
تازه ما تابستانها هم قطعی آب و برق داریم، خدا را شکر تنوع در زندگی ما موج میزند.
حالا خانم نشسته و دغدغهاش شده نبود آب گرم برای صبحهایش. وقتی قدر نعمتهایی که در اختیارت بود را ندانستی، نتیجهاش همین میشود، حالا برو صورتت را با یخ بشور.
خدا را شکر عقلش هم نمیرسد که آب سرد برای صورتش بهتر است و صورتش را شادابتر میکند.
برو دنبال آب گرم برای صورتت بگرد، من هم تا دلم بخواهد آب گرم را باز میکنم تا حمام را پر از بخار کنم برای خودم.
به هرحال مطمئنم که بهزودی مسئولین حتما تدبیری برای بیآبی میاندیشند و نمیگذارند ما بدون آب بمانیم.
بالاخره یک رودخانهای، سدی چیزی پیدا میکنند تا آبش را بکشند بیاورند برای ما. پس نگران نیستم.
درد دلهای رفیق من را از این لینک بخوانید.
مطالب طنز را از این لینک بخوانید.
پایان پیام
نویسنده: بیتا اشکانیان