دغدغه های یک رفیق پس از مهاجرت
به گزارش گلونی اکثر مردم وقتی مهاجرت میکنند زندگی قبلی خود را میگذارند و میروند.
شانس من بدبخت، این دختر از وقتی مهاجرت کرده تازه یادش افتاده که من چقدر عزیز هستم و هر روز باید به من زنگ بزند و از مشکلات مهاجرتش بگوید.
خب به من چه ربطی دارد؟ میخواستی همین جا بمانی. مگر من گفتم به مملکت غریب بروی؟
خودش را کشت با این خارجش. تمام روز وقت من را میگیرد که از دغدغههای مملکت خارج و اوه مای گاد چقدر این جا متفاوت است بگوید.
امروز زنگ زده و سه ساعت تمام از استرس قبضهایش برایم میگوید.
دغدغه های یک رفیق پس از مهاجرت
یک جوری قیافه میگیرد که انگار تا به حال تورم ندیده و نمیداند چیست.
پشت چشم نازک میکند و میگوید: «اینجا چیزی به اسم تورم معنا ندارد، همین چند وقت پیش با شروع جنگ اوکراین دچار تورم شدیم و چقدر همه چیز گران شد، مدام استرس داشتم که حالا قبضهایم چقدر میشود.
آخرین قبضم ۱۰۷ یورو بود و امروز بالاخره قبض جدیدم آمد ۱۳۴ یورو. تورم بیسابقه زندگی را از ما گرفته، تو نمیدانی زندگی چقدر سخت شده. ما دویچهها «Deutsche» اصلا به این چیزها عادت نداریم.»
من هم مجبورم مدام سرم را تکان بدهم و بگویم: «آخی، چقدر بد، خدا کمکتان کند.»
والا، این قدر زندگی کسل کنندهای دارند که برای ۳۰ یورو اضافهتر تا مرز سکته میروند.
یکی نیست به او بگوید بنده خدا اگر دوبار شب بخوابی و صبح بیدار بشی و ببینی همه چیز ۱۰ برابر شده دیگه برای این یک ذره تورم موهایت سفید نمیشود.
همه که مثل ما نیستند، مردم آن طرف نازک نارنجی هستند و ادا اصولشان زیاد است.
۱۰۷ یورو شده ۱۳۴ یورو، خب که چی؟ مگر وقتی روغن سرخ کردنی از ۱۴ هزار تومن شد ۶۴ هزار تومن، ما سکته کردیم؟
تازه ما بدون جنگ این تورم را داریم. اینها اگر تورمی هم داشته باشند جنگ تا جنگ است.
احتمالا تورم قبلی که تجربه کردهاند مربوط به جنگ جهانی بوده و نازیها یک گوشهای خرابکاری کردند و اینها یک نیمچه تورمی را به خود دیدهاند.
این دختر فقط وقت من را میگیرد با این مسخره بازیهایش، برگرد بیا مملکت خودت تا این طور استرس نکشی، والا.
درد دلهای رفیق من را از این لینک بخوانید.
مطالب طنز را از این لینک بخوانید.
نویسنده: بیتا اشکانیان
من اگه قلم شما رو داشتم، خدا رو هم بنده نبودم.