در دنیای آموزش، همه جا آسمان یک رنگ است
به گزارش گلونی اگر مشمول افرادی هستید با این تصّور که: «دنیا به کام معلمان است! چون سه ماه تابستان تعطیل هستند»؛ باید به عرضتان برسانم به طور کلی معلمی از آن شغلهایی است که «از دور دل میبرد و از جلو زهره».
نه اینکه «آش دهان سوزی نباشد»؛ نه! از بس که سخت و طاقتفرساست! آنقدر سخت که اگر جای سه ماه تابستان با نه ماه تحصیلی جابهجا هم شود، از عوارض خستگیهایش کاسته نخواهد شد و آنقدر طاقتفرسا که اگر تنوع کلاسها و روحیه سرزنده و شاداب دانشآموزان نباشد، تمام معملین، همان هفتة اول مهرماه «عطای شغلشان را به لقایش میبخشیدند» و خلاص!
معلمی از آن شغلهایی است که در طول سیسال خدمتتان دائماً به خود میگویید: «امان از دوغ لیلی! ماستش کم بود و آبش خیلی!»
آن کلاس تاریخ اجباری، دشواریاش مضاعف بود! به مانند رها کردن «تیری در تاریکی». به همان اندازه ناآگاهی و بیاطلاعی از نتیجه کار وجود داشت.
شاید هم با تعب و رنجی بیشتر! البته نمیترسیدم که تیرم از ناکجا آبادی سر در بیاورد؛ بیم داشتم که مبادا به «سنگی بخورد» یا کمانه کند و برگردد و همچون «آب در هاون کوبیدن» شود و زحماتم بیثمر بماند.
البته در دنیای آموزش، «همه جا، آسمان یک رنگ است» و تقریباً برای کلیه دروس، وضعیت همانطور بود یا به عبارتی «از گدا چه يک نان بگيرند و چه بدهند!».
برای همین وقتی دیدم با «آش کشک خالهام» طرف هستم و چه بخورم و چه نخورم، آن کلاس را به پایم نوشتهاند و باید مسئولیت تمام اتفاقاتش را به عهده بگیرم؛ در دل امیدوار بودم به اینکه «از این ستون به آن ستون فرج است» و قطعاً «پایان شب سیه، سفید است!».
به این ترتیب اولین «نگاهی جور دیگر به تاریخ» را ترسیم دو هدف کلی برای تدریسم در نظر گرفتم تا لااقل «با یک تیر، دو نشان» را بزنم.
«دلایل خواندن تاریخ» را مبنای نشان یا هدف اول قرار دادم و «فواید خواندن تاریخ» را بنیان و اساس هدفگذاری دوم.
گرچه هر دو گروه با سؤال «چرا باید تاریخ بخوانیم؟!» طبقه بندی میشدند اما در ذهن خودم میان آنچه به عنوان «دلیل» و «فایده» بیان میکردم، تفاوت وجود داشت.
در واقع دلایل، به «چرایی» ربط داشت و فواید، «چگونگی» را معین میکرد.
زیرا ارائه دلیل برای هر کاری انگیزه میآورد. از آنجا که فایده نیز مبتنی بر سود و بازدهی بود، برنامهریزی برای چگونگی انجام، میتوانست منجر به یک منفعت خوشایند گردد.
لذا در آن سال تحصیلی، «ای که پنجاه رفت و در خوابی! مگر این پنج روز دریابی» شد دلیلی مبرهن بر تاریخ خوانیهای شاگردانم و «خوش خوش مستانت بود، فکر زمستانت بود؟!» نیز توجیه فایدههایی که تاریخخوانی میتوانست برایشان داشته باشد.
زیرا در آن نگاهی جور دیگر، تاریخ، نه تنها آموزگاری دلسوز که قطعاً یک آيینه عبرت محسوب میشد.
عبرتآموزی که به یاد گیرندههایش اجازه میداد به دور از بلاهت، رویدادها را دوباره تجربه کنند تا بلکه بار بعدی عملکردشان بهتر گردد و نه مانند مارگزیدههایی که از ترس تکرار تلخ تاریخ به «ریسمان سیاه و سفید» هم نزدیک نشوند!
نگاهی جور دیگر به تاریخ سرزمین مان
پایان پیام
نویسنده: بهاره حاصلیان