سرنوشت غم انگیز لوح زرین هخامنشی که صرف خرید خودروی باستانشناس شد
سرنوشت غم انگیز لوح زرین هخامنشی که صرف خرید خودروی باستانشناس شد
به گزارش گلونی تمام الواح هخامنشی، مانند آن سه هزار و پانصدتایی که بعد از هشتاد و پنج سال همراه آقای رئیسی از نیویورک به تهران بازگشتند، خوش شانس نبودند!
از سرنوشت بسیاری، اطلاع چندانی در دست نیست. الواحی هم که از رّد پایشان آگاهیم، گهگاه تقدیر تلخ و غمانگیزی برایشان رقم خورده است. همانند لوحی زرین با قدمتی ۲۵۰۰ ساله به جا مانده از دوره داریوش اول که درخاک ایران و توسط یک باستانشناس ایرانی در کمال ناباوری و تأسف، آب شده است.
داستان دراماتیک لوح آب شده به روزهای پایانی شهریور ماه سال ۱۳۱۲ برمیگردد. دقیقاً زمانیکه «ارنست هرتسفلد» باستانشناس آلمانی در حین کاوش در تختجمشید به منظور تأمین بودجه برای ادامه کار، به آلمان میرود و کلیه امور را به دستیارش «فردریک کرفتر» میسپارد.
کرفتر نیز با رویای جانشینی به جای هرتسفلد، فرصت را غنیمت میشمارد و نقشهها را با دقت بیشتر و به منظور آزمون ایدهای خلاقانه بررسی میکند.
سرنوشت غم انگیز لوح زرین هخامنشی
محسن ظهوری از عصر ایران گزارش میدهد:
نماشای گلونی را دنبال کنید
او از قبل میدانست که حفرههای موجود در گوشههای شمال غربی و جنوب غربی دیوار کاخ آپادانا در نتیجه غارت گنجهایی است که سالها قبل صورت گرفته بود.
از این جهت در نقطه مقابلش یعنی در شمال شرقی و جنوب شرقی که حفرهای وجود نداشت، حدس میزد که از غارت مصمون مانده و حالا او بتواند با کاوشهای جدید، یادگاریهایی از دوران باستان ایران بیابد.
کرفتر دست به کار شد و در هر گوشهای که حفر کرد، گنجینهای مهم از دوران هخامنشی به دست آورد. یک جعبه سنگی مستطیل شکل به طول ۴۵ و عرض ۱۵ سانتیمتر که درون هر کدام از آنها دو لوح ۳۳ سانتی، یکی از طلا و دیگری از نقره قرار داشت.
به این ترتیب حاصل رویای کرفتر چهار لوح ارزشمند بود که روی هر کدام سخنی از داریوش اول هخامنشی به سه خط پارسی باستان، بابلی و عیلامی وجود داشت:
«این است کشوری که من دارم. از جایگاه سکاهایی که آن سوی سغدند تا برسد به حبشه، از هند تا برسد به لودیه، که آن را اهورامزدا، بزرگترین خدایان به من بخشیده است. اهورامزدا مرا و این خاندان شاهیام را بپاید»
شرح این ماجرا را از روی نوشتههای باستانشناس ایرانی «محمدتقی مصطفوی» که شاهد لحظات پیدا کردن الواح بوده است، میدانیم.
باستانشناس جوانی که در عکسی قدیمی بالای سر هر چهار لوح زرین و سیمین نیمخیز است و میخندد. گویا به خوبی میداند که نامش با آن الواح بيهمتا گره خواهد خورد.
هرتسفلد از آلمان به تختجمشید باز میگردد و الواح اکتشافی توسط دستیارش را به رضاشاه تحویل میدهد. دو لوح طلا و نقره به موزه ملی ایران میروند و دو لوح دیگر نزد خود رضاشاه میمانند. گرچه سالها بعد آن دو لوح نیز برای نمایش عموم از کاخ مرمر به موزه برج شهیاد قدیم یا برج آزادی امروزی میروند و بعد از انقلاب نیز راهی مخزن موزه ملی میشوند اما آنها همان دو لوح ناکام با سرنوشت عجیب و غمانگیز هستند.
تا سال ۱۳۷۷ از سرنوشتشان اطلاعی در دست نبود. تا اینکه باستانشناس جوانی به نام «شاهرخ رزمجو» داستان غمانگیز آنها را برملا میکند.
رزمجو در شرایطی که خزانه موزه ملی ایران وضعیت آشفتهای داشت، دست به کار میشود تا کتیبههای موزه را سامان دهد.
به الواح هخامنشی که میرسد، در مییابد که از چهار تا لوح زرین و سیمین فقط دوتای آنها در خزانه است. پیگیریهای او نشان میدهد که سالها پیش کاخ مرمر دو لوح دیگر را هم تحویل داده است. از این جهت مدیریت موزه ملی امیناموال کار را احضار میکند.
«نصرتالله معتمدی» باستانشناسی که در زیویه مشغول کاوش بود و در اوایل دهه شصت مدتی هم مدیر موزه ملی ایران شده بود، فراخوانده میشود. معتمدی به تهران میآید و نشانی دو لوح طلا و نقره هخامنشی، در قفسهای میدهد. اما هیچکدام آنجا یافت نشدند. پس مأموران آگاهی به ماجرا وارد میشوند و بازپرسیها آغاز و پرده از اتفاق مهمی برداشته میشود.
معتمدی اعتراف میکند که لوح طلا را سالها پیش آب کرده و فروخته و پولش را صرف خرید یک پیکان در آن زمان به مبلغ یک میلیون تومان کرده است.
لوح نقره را از نصرت الله معتمدی پس میگیرند و او را روانه زندان میکنند. اما همچنان بهت و ناباوری سرنوشت عجیب و تلخ چهار لوح طلایی و نقرهای به جا مانده از گنجینه ۲۵۰۰ ساله هخامنشی گریبانگیر اذهان دوستداران میراث فرهنگی است. چهار لوح زرین و سیمینی که یکیشان را باستانشناسی ایرانی، آب کرد و با پولش خودرویی خرید!
قسمتهای قبل را از این لینک مشاهده کنید
پایان پیام
نویسنده: بهاره حاصلیان
کد خبر : 280069 ساعت خبر : 10:35 ق.ظ