خانه » امروز در گلونی » خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه
خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه

خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه

خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه

به گزارش گلونی گزارش «خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه؛ تحت آموزش و همراهی آقای نیما عربشاهی» را بخوانید:

نزدیکی رودبار، وارد جاده‌ای فرعی می‌شویم و در اقامتگاهی روستایی، جایی در وسط جنگل هیرکانی بار بر زمین گذاشته و پس از استقبال گرمِ صاحبانِ اقامتگاه و سگ ایشان، آقا هیرکا که ملازم ما در این سفر است، راهی جنگل می‌شویم.

برای رسیدن به جنگل، تنها چند قدم، از اقامتگاه، دور می‌شویم.

به‌ محض این‌که پا، در پاکوبِ شیبی که به‌سمت جنگل می‌رود،می‌گذاریم، خرچنگی نارنجی رنگ، کج کج از جلویم رد می‌شود و در گیاهان کنارِ پاکوب خودش را از نظرم پنهان می‌کند.

با ورود به‌ جنگل، گروه درپی یافتن سوژه‌های عکاسی، پخش می‌شود.

من خوش‌تر دارم به‌تنهایی در جنگل قدم بزنم، می‌خواهم وجودم از عطر جنگل لبریز و از نوای آن سرمست شود.

در میانِ زیبائی‌ها گم می‌شوم. هوای شرجی را که هنوز کمی گرم است فرو می‌دهم و به‌دنبال رنگ‌های پاییزی، چشم می‌گردانم و می‌بینم خزان هنوز موفق به درآغوش گرفتنِ تمام جنگل، نشده است.

مثل همیشه از اینکه لنز دوربینم تنها توانایی ثبت ناقص و ناچیزی از این کلِ شگفت‌انگیز را دارد، دل‌زده می‌شوم.

استاد خوش خلق را پیدا و موضوع را مطرح می‌کنم. ایشان مرا تشویق به گرفتن عکس‌های عریض (واید) و بیشتر عکس‌های نمای نزدیک (ماکرو) می‌کنند. راه‌کاری که مرا خوش می‌آید. عکاسی ماکرو توجه مرا از کل به جزء معطوف می‌کند.

اطرافم را از نظر می‌گذرانم و به‌سمت کنده‌ درختی پوشیده از قارچ‌هایی زیبا که متناوب بر روی آن روییده‌اند، می‌روم و مشغول عکاسی می‌شوم.

در مسیرم از دانه‌های گردِ قرمز و سبزِ فلفلِ جنگلی، برگ‌های خزان‌زده، درختانی که لباس خزه برتن دارند، مارمولک، حلزون‌ها، انارهای زیبای جنگلی و کلی زیبایی دیگر، عکس می‌گیرم.

نیم‌روز شده. تابش خورشید از لابلای شاخ و برگ درختان، خیره‌کننده‌ است. از آن عکس می‌گیرم ولی نور مستقیم، عکاسی از سوژه‌ها را سخت کرده. استاد، اعلام برگشت به اقامتگاه می‌کند.

در ایوان خانه‌ چوبی، سفره پهن می‌کنیم و اناربیج، غذایی گیلانی که خورشی شبیه به فسنجان ولی با سبزی‌های معطر محلی است و جوجه‌کباب نوش‌جان می‌کنیم.

بعد از غذا، خسته از بی‌خوابی شبانه، ساعتی استراحت می‌کنم.

غروب در اقامتگاهِ استاد و گروه لیدری جمع شده و به‌ بررسی عکس‌های ثبت شده‌مان می‌پردازیم.

از نگاه زیبا و دقیق دوستانم به اجزای اکوسیستم و جانوران، حیرت‌زده می‌شوم و مطالب زیاد و مفیدی در زمینه‌ ویرایش عکس‌ها و تغییر آن‌ها برای نمایش بهتر و مطلوب‌تر سوژه‌ مورد نظر می‌آموزم.

درمیانه‌ کلاس برای دیدن ابرماه، فراخوانده می‌شویم ولی به‌سبب محدود بودن افق دید، به‌واسطه وجود کوه‌ها، آن‌چه حق مطلب است را نمی‌بینیم، البته که همین‌قدرش هم زیبا و رویایی‌ست.

کارمان تمام می‌شود و برای شام خوش‌مزه‌ محلی، میرزا قاسمی و کتلت، راهی اقامتگاهِ خود می‌شویم. در ادامه‌ شب به گفت‌وگو می‌نشینیم و مهیای خواب می‌گردیم.

صبحگاه، هم‌اتاقی‌ام به آرامی مرا بیدار می‌کند، صدای طبیعت بر جانم می‌نشیند، بلند می‌شوم و برای صبحانه به دوستان دیگر می‌پیوندم.

امروز مسیر دیگری را از میان زمین‌های کشاورزی و شالیزارهای درو شده، به‌سمت رودخانه‌ پایین‌دست، پیش می‌گیریم.

مکاشفه را شروع می‌کنم، قارچ‌هایی کوچکتر از نُکِ انگشتم، گل‌هایی به‌قدری ریز که به‌سختی می‌توانم، با لنز دوربین گوشی، رویشان فوکوس‌گیری کنم، سنگ‌ها و آبِ در جریانِ رودخانه و چین و شکن‌های زیبایش، حشرات بسیار ریزِ نشسته روی گیاهان کنار رودخانه، قورباغه‌های خوش‌رنگِ جنگلی و با گرفتن عکس‌های بیشتر، درمی‌یابم با تجربه و آموزش دیروز، چه‌قدر نگاهِ امروزم، متفاوت‌تر شده.

با همراهان به‌دور درخت سوخته‌ای جمع می‌شویم. نمی‌دانم به‌خاطر آفت‌زدگی به آتش کشیده شده یا در اثر سهل‌انگاری و رفتار‌های غیرمسوولانه و یا تعمداً به‌ این روز افتاده،با تأسف به عکاسی از آن مشغول می‌شویم.

به رودخانه که می‌رسم، استاد را درحال عکاسی و فیلم‌برداری از دنیای زیرِآب، می‌بینم، راستش آن بخش محافظه‌کارم اجازه نمی‌دهد با گوشیم این‌ کار را تجربه کنم، این روزها نمی‌شود با وسایل‌مان از این ریسک‌ها کنیم. شاید وقتی دیگر.

امتداد رودخانه را پیش می‌گیرم، با اشاره‌ یکی از دوستان، متوجه جسد سگ آبی که آماج مگس‌ها شده، می‌شوم. عکس می‌گیرم.

جلوتر، روی کنده‌ی درختی رو به رودخانه می‌نشینم و لختی با طبیعت خلوت می‌کنم.

در ادامه‌ راه، به تراشه‌های نارنجی رنگی می‌رسم، با دیدن برش‌های چوب و میوه‌های آن درمی‌یابم، مربوط به نوعی درخت توت هستند.

در امتداد مسیر، از گل‌های ارغوانی رنگ، به‌نام فیتولکا، عکس می‌گیرم.

گله‌ای غاز و اردک را می‌بینم که سرخوشانه کنار رود با هم درحال معاشرتند و در راهِ برگشت از آن‌ها، روی پلی که جاده را به روستا می‌رساند، عکس می‌گیرم.

به جمع دوستانم می‌رسم، چندتایشان را درحال حظ از طبیعت، دراز کشیده بر روی زمین می‌یابم، آرامش‌شان، به‌ من سرایت می‌کند و نئشه‌ی حضوری تمام و کمال، در این‌جا و اکنون می‌شوم.

لیدرها اعلام می‌کنند که می‌توانیم به خانه‌ی چوبی برگردیم.

خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه

خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه
خزان هیرکانی با نگاه عکاسانه

باقی راه، از کلبه‌ها و حیوانات اهلی و محصولات کشاورزی، کدوهای حلوایی با اشکال جالب، گل‌ها و نهایتاً خود اقامتگاه، عکس می‌گیرم.

به‌ ایوانِ بالا می‌روم و پشت میزِ چوبی، روبه شالیزار می‌نشینم. رویای من همین است، خانه‌ای در دامنه‌ای در دل جنگل و مشرف به افقی باز و دیدنی.

محظوظ از منظره، توجهم به جنب و جوش و صدای دوستانم که هنوز در شالیزار هستند، جلب می‌شود.

از دور شاهد مستندی در طبیعت هستم. رازبقا را به نظاره می‌نشینم.

دو تا از سگ‌های نرِ محل برای تصاحب ماده‌ای به‌جان هم افتاده و زد و خوردی وحشیانه می‌کنند، گاوی که احتمالاً هم‌مزرعه‌ای یکی از آن‌هاست، در دفاع از او، به سگ دیگر حمله کرده و با زدن او، از قلمرو خودشان، دورش می‌کند.

همین موقع، فرزند کوچک میزبان که دو سه سال بیشتر ندارد، از صندلی کنار من بالا می‌کشد و به محل درگیری اشاره می‌کند و من به او غبطه می‌خورم که شاید خودش هرگز درک نکنه چه موهبتی دارد، رشد در طبیعت و شنیدن آوای وحش.

گروه برای صرف ناهار جمع می‌شود و بار دیگر دست‌پخت سمانه خانم، معده‌هایمان را نوازش می‌کند.

غذا،کباب ترش، نوعی کباب بره با سس انار و گردوست و ترشِ واش، خورشی گیلانی شامل سبزی‌های معطر محلی و بادمجان و گوجه سرخ شده و مرغ است.

مست از غذا و هوا و فضای دوستانه، مشغول جمع کردن وسایل می‌شویم.

با پیرزن مهربان (مادر آقای میزبان) گفت و گویی لذت‌بخش داریم و در آخر از میزبانان دوست‌داشتنی، خداحافظی کرده و راهی تهران می‌شویم.

در مسیر بازگشت، با خودم به‌ ارزیابی سفر می‌پردازم.

در ذهنم، اجزای این سفر عکاسی، کنار هم قرار می‌گیرند، پرده از جلوی چشمانم، کنار می‌رود، سفرمان صرفاً یک سفر عکاسی نبود.

این سفر دربرگیرنده‌ تمام ویژگی‌های اکوتوریسم و رویکردمان متمرکز بر موارد زیر بود:

تعامل و حمایت از جامعه‌ محلی و احترام به فرهنگ‌شان و ایجاد منافع اقتصادی برای آن‌ها، به‌منظور جلوگیری از قطع بیشتر درختان و از بین بردن جانوران.

دیدن و بررسی اکوسیستم جدید و حیات وحش منطقه از نزدیک.

تأکید استاد عزیز بر عکاسی ماکرو با هدف آشنایی با کوچک‌ترین و پایین‌ترین رده‌های چرخه‌‌های غذایی و تأثیرشان بر زیستگاه.

ارتقای ملموس سطح آگاهی و دانش‌مان در خصوص مسائل محیط‌زیستی و فرهنگی.

برداشتن تنها عکس از طبیعت و خزان هیرکانی بدون آسیب رساندن و در مفهومی کلی‌تر، آشنایی و دوستی بیش از پیش با طبیعت.

در جستجوی خزندگان؛ روایت سفر به بیابان

پایان پیام

نویسنده: خاطره وزیرنظامی

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خانم وزیر نظامی نازنین!
بسیار عالی بود
مطلبی که به اشتراک گذاشتین، باعث شد برای دقایقی، به هیچ چیز جز طبیعت به تصویر کشیده با قلم زیبای شما، فکر نکنم.
احساس کردم همراه شما و استاد محترم و همگردهایتان، جنگل زیبا را قدم به قدم گشته، عطر آن را بوییده ام.
لطفا راهنمایی کنید تا مطالب دیگر شما رو هم بخونم.

به بالا بروید