کتاب توقف در مرگ جاودانگی یا نفرین؟
تصور کنید روزی فرا برسد که مرگ در هیچ کجای دنیا رخ ندهد! شاید در نگاه اول این اتفاق، فرایندی خوشایند به نظر برسد اما وقتی عمیقتر به آن نگاه کنیم میبینیم که این اتفاق میتواند در واقع یک فاجعه باشد.
به گزارش گلونی افزایش جمعیت، کمبود غذا و اکسیژن، زاد و ولد بیرویه و در نهایت یک زندگی بسیار بیهوده که میدانیم هیچوقت قرار نیست به آسودگی برسیم، تنها بخشی از عواقب چنین اتفاقی است.
«توقف در مرگ»، کتابی درخشان از ژوزه ساراماگو، نویسنده نام آشنا و برندهی جایزه نوبل، این پرسش را مطرح میکند که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر فرشته مرگ تصمیم بگیرد که دیگر، مرگی در کار نباشد و انسان به جاودانگی مطلق دست یابد؟
ساراماگو جامعهای را تصویر میکند که مردم آن نامیرا شدهاند. در نگاه اول، همه سرخوشانه در حال پایکوبی هستند اما آیا واقعیت همانطور که فکر میکنند لذتبخش است؟
نویسنده با نگاهی طنزآمیز و انتقادی، به بررسی تأثیر مرگ بر زندگی انسانها میپردازد. او نشان میدهد که مرگ، به ظاهر تلخ، در واقع عاملی تعادلبخش و معناآفرین در زندگی انسان است.
در این رمان، ساراماگو چیزی را که اکثر مردم آن را به عنوان یک شادی بزرگ – برای همیشه زنده ماندن – در نظر میگیرند را به عنوان یک نفرین وحشتناک به تصویر میکشد. او نشان میدهد که جاودانگی به معنای رهایی از درد و رنج نیست؛ بلکه به معنای تحمل بینهایت رنج و عذاب است.
شخصیتهای رمان، در حالی که جسمشان فناناپذیر شده است، روحشان در معرض فرسایش و تباهی قرار میگیرد.
وقایع رمان حول محور مرگ و فلسفه هستی میچرخد. ساراماگو به ما نشان میدهد که مرگ، نه تنها پایان زندگی، بلکه آغاز تحولی بزرگ است. او به ما یادآوری میکند که زندگی بدون مرگ، زندگی بدون معناست.
شاید در حین خواندن این کتاب، به این فکر کنیم که آیا زندگی سزاوار عشق ورزیدن است یا نه. عشق به خودمان و دیگران، زندگی را معنا میدهد و به ما کمک میکند تا در مواجهه با مرگ، آرامش داشته باشیم.
پس از خواندن این کتاب، درخواهیم یافت که هیچ چیز در این جهان بیهوده خلق نشده است؛ حتی خود مرگ!
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
«مرگ نمی تواند ظالم باشد، زیرا آن چه انجام می دهد، دست کم از منظر خودش اصلا ظالمانه نیست. از سوی دیگر، پس از چند ماه اعتصاب و وقفه در انجام وظیفه، دیگر انتظار ندارید که گوش هایش اعتراضی بشنوند و چشم هایش شاهد نگرانی مردم باشد.
تاکنون پیش نیامده کسی که قرار بوده بمیرد، نمیرد؛ اما گویا در یک لحظه همه چیز تغییر کرده بود، یعنی مدرکی در دست مرگ بود که نشان می داد دست کم در مورد یک نفر، تقدیر مانند همیشه عمل نمی کند.
اکنون موجودی که یونیفورم تاریخی خود، یعنی کفن سیاه مشهور خود را بر تن و کلاه بر سر و داسی بلند در دست داشت، روی صندلی نشسته بود و همان طور که با انگشت های استخوانی خود بر میز ضربه می زد، به اتفاقی می اندیشید که نمی توانست پاسخی برای وقوع آن پیدا کند.»
این کتاب را میتوانید از این لینک به صورت فیزیکی تهیه کنید.
معرفی سایر کتابها را اینجا بخوانید
پایان پیام
نویسنده: مریم کریمی