خانه » فرهنگ و هنر » بیست و ششم بهمن‌ زادروز محمد بهمن‌ بیگی
زادروز محمد بهمن‌ بیگی

بیست و ششم بهمن‌ زادروز محمد بهمن‌ بیگی

بیست و ششم بهمن‌ ماه زادروز محمد بهمن‌ بیگی

به گزارش گلونی بیست و ششم بهمن‌ ماه زادروز محمد بهمن‌ بیگی، مردی که زندگی‌اش به تمام معنا به فرهنگ ایران پیوند خورده است. او نه تنها برای نسل‌های گذشته، بلکه برای آینده‌ای روشن‌تر نیز دلیلی است برای امید. در کتاب «ای زبان پارسی…» که به کوشش  میلاد عظیمی،  در انتشارات دکتر محمود افشار به چاپ رسیده، در بخش «زبان فارسی و آموزش عشایر» به نقل از محمد بهمن‌ بیگی آمده است:

من گمان می‌کنم که قسمت مهمی از راز بقای زبان فارسی در ذات و طبیعت خود این زبان نهفته است. کلماتش کوتاه و نرم و شیرین است. این کلمات دعوایی با هم ندارند. به یکدیگر انس و الفت می‌ورزند. به‌راحتی در آغوش هم قرار می‌گیرند. می‌غلطند، می‌لغزند، با هم بازی می‌کنند و از بازی‌ها، نرمش‌ها و لغزش‌های خود آهنگی مطبوع به وجود می‌آورند و تکلم را به ترنم نزدیک می‌سازند.
من عشقی افسانه‌ای به زبان فارسی داشتم و این زبان فاخر و فصیح را مایۀ فخر و استقلال معنوی و فرهنگی کشور می‌پنداشتم. من در طول مدت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچ‌گاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستان‌های عشایر اهمیت و حرمت درس فارسی بیش از همه درس‌ها بود. شعر فارسی تاج سر درس‌ها بود. من شعر نمی‌گفتم. کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام می‌گذاشتم. این‌ها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالن‌های پرآوازه شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباس‌هایم را می‌پوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض می‌کردم و به پاکیزگی سر و صورتم می‌پرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمی‌کردم. در اندیشه تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمی‌خواندم پای به مدرسه نمی‌نهادم.
آموزش عشایر با همت گروهی جوان مشتاق و غیرتمند، در زوایای دورافتاده کشور سرگرم خدمت به زبان فارسی بود و این زبان شایسته خدمت بود؛ زبانی بود که در کشوری مغلوب و مفتوح، ملتی غالب و فاتح آفریده بود.
شعر فارسی راه دشوار و پرپیچ‌وخمی را در طول بیش از هزار سال پیمود و به دوران معاصر رسید. در این دوران با طلوع نثری زلال و دلاویز یار و مددکار تازه‌ای یافت. ظهور گویندگان و نویسندگان و مترجمان هنرمند این امید و نوید را می‌داد و می‌دهد که ادبیات فارسی پایدار است و ریشه در اعماق قرون دارد.
من پیوسته در این آرزو بودم که کاش به جای اتومبیل هلیکوپتر داشتم تا این اوراق و دفاتر را زودتر و بیشتر بر سر نوجوانان عشایر فروریزم.

بیست و ششم بهمن‌ زادروز محمد بهمن‌ بیگی

در ایل قشقایی، در میان خستگی‌های راه و سرما و گرما، به‌دنیا آمد. با آن‌که در تهران و سپس در آمریکا علم آموخت، شهرهای بزرگ هرگز نتوانستند روح او را به خود جذب کنند. او در جست‌وجوی معنا بود؛ معنا در دل کوه‌ها، در کنار مردمانی که هیچ‌گاه از زندگی پرزرق و برق انتظار نداشتند.

پس از پایان تحصیلاتش، محمد بهمن‌بیگی به خانه برگشت، به دل ایل. این‌جا بود که زندگی‌اش به حقیقت پیوست. با تلاش‌هایی بی‌پایان و دست‌هایی پر از عزم و اراده، مدارس عشایری را راه‌اندازی کرد. او برای همه، به‌ویژه دختران ایل، دریچه‌ای به دنیای علم و دانش گشود. این مرد، با همه‌ی سختی‌ها، مرکز تربیت معلمان عشایری را تأسیس کرد تا چراغی برای نسل‌های بعد باشد. این تنها یک قصه‌ی شخصی نیست، بلکه روایت راهی است که او برای نسل‌های بی‌شماری روشن کرده است.

پایان پیام

بیشتر بخوانید: محمد بهمن بیگی پدر آموزش عشایر ایران

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید