خانه » محیط زیست » سفرنامه و محیط زیست در سینما موزه باغ فردوس
سفرنامه و محیط زیست در سینما موزه باغ فردوس

سفرنامه و محیط زیست در سینما موزه باغ فردوس

سفرنامه و محیط زیست در سینما موزه باغ فردوس

به گزارش گلونی هجدهم اسفند ۱۴۰۳ در عصری که باران نرم‌نرم بر درختان عریان باغ فردوس می‌نشست و عطر خاک نم‌خورده را در هوا می‌پراکند، هفتاد و هفتمین نشست سفرنامه خوانی با مهدی گوهری در سالن فردوس، آن عمارت کهن و باشکوه، برگزار شد. جایی که روزگاری پناهگاه تابستانی محمدشاه قاجار بود و امروز، مأمنی برای دوستداران فرهنگ و اندیشه است.

سقف مزین به گچ‌بری‌های حیرت‌انگیز، با پیچ‌وتاب‌های خیال‌انگیزش، نگاه‌ها را به خویش می‌خواند، اما آنچه قلب و ذهن حاضران را تسخیر کرده بود، سخنان ستاره حجتی، روزنامه‌نگار و فعال محیط‌ زیست، بود که از دل تاریخ، از رنج‌های زمین و انسان، سخن می‌گفت.

ستاره حجتی و مهدی گوهری
ستاره حجتی و مهدی گوهری

سفرنامه مکنزی آیینه‌ای از روزگاران تلخ ایران

این نشست به بررسی سفرنامه شمال، نوشته چارلز فرانسیس مکنزی، کنسول انگلستان در رشت، اختصاص داشت. مکنزی، که در یکی از تاریک‌ترین ادوار ایران، پس از معاهده پاریس و از دست رفتن بخشی از خاک کشور، در این سرزمین حضور داشت، چاره‌ای جز نگریستن به تلخی‌ها نداشت.

سفر او نه از سر سیاحت که برای مأموریتی سیاسی بود، اما در این میان، نگاه تیزبینش ثبت‌کننده جزئیاتی از زندگی مردم، شرایط اقتصادی، بهداشت عمومی و طبیعت شمال ایران شد. از جمله مناطقی که در سفرنامه‌اش جایگاهی ویژه یافت، میانکاله بود، تکه‌ای از بهشت گمشده که در گذر زمان زخم‌های بی‌شماری بر پیکرش نشست. کتاب مکنزی را شاید یک راهنما برای سفرنامه و محیط‌ زیست بدانیم.

جنگل‌ها، درختان و میانکاله در نگاه مکنزی

مکنزی در مسیر خود از نوار ساحلی شمال تا استرآباد، چشمانش را به گستره‌ای از درختان و جنگل‌های سرسبز دوخته بود؛ آن هنگام که ساکنان حاشیه دریای کاسپین هنوز یکجانشین نشده بودند و ترکمن‌ها در صحراهای پهناور کوچ می‌کردند.

حجتی در میان سخنانش، به توصیفات مکنزی از طبیعت شمال اشاره کرد؛ به درختانی که او با شور و ستایش از آن‌ها یاد کرده بود، به‌ویژه سرو، که از نگاه او، زیباترین درختی بود که در شرق دیده است. اما این زیبایی، در آن روزگار، برای مردمان بومی معنای چندانی نداشت؛ چراکه جنگل‌ها را نه گنج، که ویرانه‌ای بی‌ارزش می‌پنداشتند.

بهشهر؛ پاره‌ای از تاریخ که به فراموشی سپرده شد

مهدی گوهری از حجتی خواست تا درباره بهشهر بگوید. آن هنگام که ستاره حجتی از شهر زادگاهش، بهشهر، سخن می‌گفت، بغضی فروخورده در صدایش موج می‌زد. شهری که روزگاری قلب تپنده تمدن ایران بود، اما اکنون، گویی در سایه‌ای از فراموشی فرو رفته است.

بهشهر، با تاریخی کهن از دوران پارینه‌سنگی، با گورستان‌های پارتی و قدیمی‌ترین گندم کاشته‌شده ایران، روزگاری در صنعت، کشاورزی و اقتصاد شمال نقشی بی‌بدیل داشت. بناهای صفوی‌اش، روایتگر شکوهی فراموش‌شده بودند. اما خصوصی‌سازی‌های بی‌برنامه، سیاست‌های اقتصادی نادرست و سودای خودکفایی گندم، کارخانه‌های نساجی‌اش را به خاموشی کشاندند.

کارگرانی که زمانی صنعت را جان می‌بخشیدند، در سایه بی‌توجهی، بیکار شدند و دست به اعتراض زدند؛ اما آن اعتراض‌ها، به‌جای شنیده‌شدن، سرکوب شد. امروز، شهری که دو دهه پیش، در آن نشانی از دستفروشی نبود، به چهره‌ای دیگر بدل شده است؛ شهری خسته، با زخم‌هایی که بر پیکرش سنگینی می‌کنند.

دریای کاسپین و فریادهای بی‌پاسخ

از حجتی خواستم تا از کاسپین و نقش ما برای حفاظت از آن بگوید.

او با اندوهی که در نگاهش موج می‌زد، از بحران دریای کاسپین گفت. از آب‌هایی که روزگاری زنده و سخاوتمند بودند، اما اکنون، زیر بار آلودگی‌های نفتی، قاچاق بی‌رویه ماهیان و هزاران چاه نفت غیر استاندارد، نفس‌هایشان به شماره افتاده است.

تغییرات اقلیمی تنها مقصر نیست؛ این بی‌تدبیری مسئولین است که نفس دریا را گرفته.

او از ماهیگیران محلی گفت، از مردانی که معاششان به این آب بسته است و از حکومتی که بی‌آنکه برایشان جایگزینی بیابد، از آنان می‌خواهد دست از صیادی بکشند.

مطالبه‌گری؛ رسالتی بر دوش شهروندان

حجتی بر نقش مردم در پاسداری از محیط‌زیست تأکید کرد:

ما نمی‌توانیم خودمان شبکه فاضلاب را اصلاح کنیم، اما می‌توانیم از مسئولان بخواهیم که اصلاح کنند. این حق ماست که بپرسیم، مالیات‌هایی که می‌پردازیم، کجا هزینه می‌شود؟

او بر این باور بود که اگر مردم در برابر نابودی طبیعت و محیط‌ زیست سکوت کنند، آنچه از دست خواهد رفت، نه‌تنها میراث طبیعی، که آینده فرزندان این سرزمین خواهد بود.

سفرنامه و محیط زیست
سفرنامه و محیط زیست

پایان نشست سفرنامه و محیط‌ زیست، آغاز نگرانی‌ها

نشست سفرنامه و محیط زیست، در میان گفت‌وگوهای پرشور و نگاه‌هایی پر از دغدغه، به پایان رسید. اما آنچه باقی ماند، تنها خاطره‌ای از یک شب نبود؛ بلکه پرسشی بود که در ذهن‌ها ریشه دواند:

آیا فردا، برای دریای کاسپین، برای بهشهر، برای جنگل‌های شمال، دیر نخواهد بود؟

سرزمینمان را یا باید پاس داشت، یا روزی در غبار حسرت، به گذشته‌ای نگاه خواهیم کرد که دیگر قابل بازگشت نیست.

پایان پیام

گزارشگر: زهره درگاهی

در گلونی بخوانید: شکار تروفه تهدیدی جدی برای حیات وحش ایران

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید