رودخانه و آب از همگرایی تا واگرایی جمعی
به گزارش گلونی مسعود امیرزاده نوشت: هرچند مفاهیمی چون مالکیت و حدود و حق و حقابه… برساختگانی از انسان و اجتماع اوست، اما بهصورت اجتنابناپذیری اثرات واقعی و سرنوشتسازی بر هستومندهای طبیعی دارند. رودخانهها یکی از مظاهر محسورکننده و دلربای طبیعتاند که از این عناوین حقوقی بیبهره نمانده و شوربختانه آسیبهای جدی نیز از این جنبه بدانها وارد شده است.
انسان، در مسیر توسعه خویش، کوشیده است تا هر جریان آزاد و بیمرزی را در قالب خطوط مالکیت، قراردادها و منابع تخصیصیافته محصور کند. رودخانه، که روزگاری موجودیتی پویا، خودجوش و آزاد در بستر طبیعت بود، امروز در اسناد رسمی به «منبع آب»، «زیرحوضه»، یا «خط مرزی» فروکاسته شده است. این فروکاست، تنها یک تغییر واژگانی نیست، بلکه منجر به تغییر در نوع رابطه ما با این پدیدهی زنده شده است؛ رابطهای که دیگر کمتر از جنس همزیستی و بیشتر از جنس تصرف و بهرهبرداری است.
نتیجه این نگاه، چیزی جز ساخت سدها، انحراف مسیرها، خشکاندن تالابها و به حاشیه راندن جوامع زیستمحور نبوده است. رودخانه، دیگر نه تنها برای خودش نیست، بلکه برای ماهی و نیزار و پرنده و دهقان هم نخواهد بود. او بدل شده به موجودیتی شده که باید «مهار شود»، «مدیریت گردد» و «مورد استفاده بهینه» قرار گیرد.
اما ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود که رودخانه، این پدیده آزاد و بیمرز، در جغرافیای سیاسی انسان گرفتار میشود. آنگاه که مسیرش از مرز دو کشور میگذرد یا از دل دو استان، دو قوم یا دو جامعه عبور میکند، ناگهان به موضوعی مناقشهبرانگیز بدل میشود. کشوری که در بالادست واقع شده، با این تصور که «رودخانه از اینجا آغاز میشود، پس از آنِ ماست»، حق طبیعی جریان و رسیدن را انکار میکند. او سهم پاییندست را نه فقط نادیده میگیرد، که گاه آن را تهدیدی علیه «مالکیت» خویش میپندارد.
این نگاه تقلیلگرایانه، رودخانه را از یک سامانه زنده، به یک ابزار سیاسی یا اقتصادی تقلیل میدهد. حقیقت اما این است که رودخانه نمیداند مرز کجاست، پاسپورت ندارد، و ملیت نمیپذیرد. او جغرافیای خود را دارد؛ بر اساس شیب، خاک، اقلیم و حافظه زمین حرکت میکند. آنگاه که او را در مرزهای قراردادی زندانی میکنیم، نه فقط به خودش، که به سامانههای انسانی هم آسیب میزنیم.
این مسئله، محدود به مرزهای ملی نیست. در درون یک کشور هم، استان بالادست گاهی خود را صاحب رود میداند. درحالیکه همان خط مرزی هم قراردادیست و هیچ ارتباطی با منطق زیستی رودخانه ندارد. اما انسان، به جای همزیستی، به رقابت و تصاحب روی میآورد. نتیجهاش روشن است: تشدید شکافهای قومی، شکلگیری تنشهای اجتماعی و حتی بروز اختلافات سیاسی. رودخانهای که میتوانست محور همگرایی باشد، به منبع واگرایی بدل میشود.
شاید لازم باشد بازنگری کنیم: نه فقط در اسناد حقوقی و مرزهای سیاسی، که در نگاهمان به رود. شاید وقت آن است که رودخانه را همچون «حق مشترک زیستن» ببینیم، نه «منبع تقسیمپذیر». اگر چنین شود، آنگاه رودخانه میتواند دوباره نقش خود را بازیابد؛ به عنوان پلی میان مردمان، نه دیواری میان آنها.
رودخانه و آب از همگرایی تا واگرایی جمعی
در ادامه، پنج نکتهی ضروری در این زمینه قابل تأمل است:
۱-نکته حقوقی:
حقوق بینالملل آب، بهویژه در کنوانسیونهای جهانی نظیر «کنوانسیون سازمان ملل درباره استفادههای غیرملاحی از آبراههای بینالمللی»، بر اصل «استفاده منصفانه و معقول» تأکید دارد. این اصل بیان میدارد که هیچ کشوری حق ندارد با استفاده یکجانبه، جریان طبیعی آب را به شکلی تغییر دهد که به دیگر کشورها یا اکوسیستم پاییندست آسیب جدی وارد شود. با این حال، نبود ضمانت اجرایی و نادیدهانگاری این اصول توسط قدرتهای بالادست، باعث شده است که حق طبیعی جریان رودخانه در بسیاری از نقاط جهان، از جمله منطقه ما، نادیده گرفته شود.
۲-نکته محیط زیستی:
رودخانه تنها یک مجرای آب نیست؛ یک زیستبوم پیچیده و حساس است که با موجودات زنده، پوشش گیاهی، خاک و هوا در پیوندی عمیق قرار دارد. هرگونه مداخلهی بالادستی، همچون ساخت سدها، انتقال آب بینحوزهای یا برداشت بیرویه، میتواند زنجیرهای از آسیبهای غیرقابل جبران را به بار آورد؛ از نابودی تالابها گرفته تا انقراض گونههای بومی و بحرانهای اقلیمی محلی.
۳-نکته فرهنگی و اجتماعی:
رودخانهها ریشه در حافظه جمعی ملتها دارند. در بسیاری از فرهنگها، رودخانه نهتنها منبع حیات که نماد وحدت، جریان زندگی و الهام شاعرانه است. شکستن این پیوند، تنها به تخریب بومشناختی منجر نمیشود، بلکه ضربهای است به فرهنگها، آیینها و انسجام اجتماعی. اختلاف بر سر رودخانه، در غیاب گفتوگو و فهم متقابل، به راحتی میتواند بذر تنشهای قومی و منطقهای را بیفشاند.
۴-حق رودخانه برای برخورداری از آب:
رودخانه باید از آنچه که دارد، بهرهمند شود. این بدین معناست که هر رودخانه باید به اندازه کافی آب در اختیار داشته باشد تا بتواند جریان طبیعی خود را حفظ کند. به عبارت دیگر، حق آبهی رودخانه، بهعنوان یک موجود زنده، باید به رسمیت شناخته شود.
۵-حق رودخانه برای رسیدن به پایاب:
رودخانه باید قادر باشد مسیر خود را تا انتهای طبیعیاش ادامه دهد. مداخله در مسیر طبیعی رودخانه نه تنها به اکوسیستم آن آسیب میزند، بلکه مانع از تحقق حق طبیعی آن برای رسیدن به پایاب خود میشود. در حقیقت، این حق رودخانه است که بتواند به دریا، دریاچه یا تالابهای خود برسد و چرخه طبیعی آب را کامل کند.
و شاید اکنون زمان آن است که یکبار دیگر از خود بپرسیم:
رودخانه برای کیست؟
و اگر هیچکس، همهکس باشد،
و هیچ مرز تحمیلی در کار نباشد،
شاید رودخانه، دوباره برای خودش باشد.
پایان پیام
بخوانید: بحران آب در ایران