علم تاریخ میتواند پلی برای ارتباط میان دولت ها باشد
علم تاریخ میتواند پلی برای ارتباط میان دولت ها باشد؛ گفتگویی با علیرضا خزایی درباره کارکرد علم تاریخ در دیپلماسی عمومی
به گزارش خبرنگار گُلونی، علیرضا خزایی دانشآموخته کارشناسی تاریخ دانشگاه تهران (۱۳۹۹-۱۴۰۳) و دانشجوی فعلی مقطع کارشناسیارشد رشته تاریخ ایرانباستان در دانشگاه تهران است که هماکنون از اعضای اصلی مرکز مطالعات ایرانشناسی و علومانسانی نیمروز به شمار میرود، و در جریان نشست «بزرگداشت تاریخچه روابط فرهنگی و دیپلماتیک ایران و اتریش با نگاهی بر آثار ایرانشناسان اتریشی» که مورخ سهشنبه ۱۴ اسفندماه ۱۴۰۳ در دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران با حضور سخنرانانی همچون دکتر مجید تخت روانچی (قائممقام و معاون سیاسی وزارت امورخارجه)، دکتر علی ربیعی (دستیار اجتماعی رئیس جمهور)، ولف دیتریش هایم (سفیر دولت اتریش در تهران)، دکتر گودرز رشتیانی (عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران) و جمعی دیگر از مقامات، استادان و محققان ایرانی و اتریشی برگزار شده بود، سخنرانی ایراد نمود که بسیار مورد تشویق و تحسین و قدردانی حضار قرار گرفت که در آن سخنرانی بر اهمیت استفاده از علم تاریخ در اتخاذ سیاستهای کلان برای دو کشور ایران و اتریش تأکید بسیار داشت. در راستای همین صحبتها، در روز شنبه ۱۶ فروردینماه ۱۴۰۴، گفتگویی با ایشان درباره کارکرد علم تاریخ در دیپلماسی عمومی داشتیم که متن کامل این گفتگوی به شرح ذیل در اختیار علاقهمندان و خوانندگان قرار میگیرد.
جناب خزایی، بسیار سپاسگزاریم از اینکه فرصت این گفتگوی ارزشمند را در اختیار ما قرار دادید. بهدنبال مطالب ارزشمندی که شما در سخنرانی خودتان در نشست «بزرگداشت تاریخچه روابط فرهنگی و دیپلماتیک ایران و اتریش با نگاهی بر آثار ایرانشناسان اتریشی» در دانشگاه تهران بیان نمودید، مایلم تا این سوال را از شما بپرسم: علم تاریخ چگونه بهعنوان یک ابزار استراتژیک در دیپلماسی عمومی عمل میکند؟
شاید بتوان تعبیر داشت که علم تاریخ در عرصه دیپلماسی عمومی، همانند پلی است میان گذشته و حال، که دولتهای مختلف را قادر مییسازد تا با بهره گرفتن از گزارشهای مورخان و مستندات تاریخی برجایمانده در آرشیوها، به تبیین هویت، فرهنگ، خاطرات و منافع مشترک دو یا چند جانبه بپردازند که کارکردهای سیاسی و فرهنگی در عرصههای داخلی و بینالمللی به دنبال دارد و سه قسم بالنسبه مهمتر و معمولتر از رویکردهای دولتها به این مسئله، عبارتاند از:
۱) تبیین روایتهای همبسته یا نافی دیگری که میتوان از آن به رویکرد ایدئولوژیک نیز تعبیر داشت: در این رویکرد، دولتها از گزارشها و روایتهای تاریخی، گاه بهگونهای انتقادی و گاه به صورت غیرانتقادی و باهدف یادآوری گذشتهای که در نزد ملتی که آن را در عرصههای بینالمللی نمایندگی میکنند غرورآفرین یا مورد تشویق و مطلوب است، در بیانیهها یا سخنزانیهای مقامات عالیرتبه دولتی بهجهت ارسال پیامهایی سیاسی به دیگر دولتهای موافق و مخالف تمتع میجویند و اتخاذ چنین رویکردی البته مزایا و معایبی چند را بهدنبال دارد.
اگر دولتی به دنبال استفاده انتقادی از گزارشهای تاریخی با هدف تأکید بر اشتراکات کشورش با دیگر کشورها باشد، این به تلاشها به ارائه تصویری چند بعدی از فرهنگ آن کشور و دیگر کشورهای همسهم خواهد انجامید، اما اگر دولتی تنها در پی روایت غیرانتقادی، غرورآفرین و ایدئولوژیک و متعصبانه با هدف نفی دیگری یا برجسته ساختن خصیصهای غیرقابل پذیرش همچون تفاوتهای نژادی یا قومی و امثالهم باشد، رویکرد آن دولت سوگیریهایی تک بعدی با هدف مصادره به مطلوب خصایص و ویژگیهای مشترک تاریخی، فرهنگی و تمدنی را به دنبال خواهد داشت.
۲) بازنگری انتقادی گذشته که میتوان از آن به نگرش ظالم – متظلم نیز تعبیر داشت: در این رویکرد، آنچه مهمتر است را میباید تأکید بر بازنگری انتقادی گزارشها و روایات تاریخی در دوره پسامدرن دانست، به نحوی که تاریخ در حکم منبعی است مهم و کارآمد برای استخراج درسها و تجربههای اخلاقی و استراتژیک دولتها.
این رویکرد نیز همچون رویکرد نخست، نتایج متفاوت از یکدیگری را به همراه دارد که با عوامل فوقالعاده پیچیدهای ارتباط مییابند که نمیتوان در این فرصت محدود، تمامی آن عوامل را برشمرد و چگونگی درهمتنیدگی و ارتباط ایشان با یکدیگر را تشریح داشت. به مصداق از جمله رویکردهای زیرمجموعه این بخش، میتوان رویکردی را برشمرد که بعضی دولتهای اروپایی یا جریانهای سیاسی عموماً نزدیک به اندیشههای چپ در اروپا اتخاذ کردهاند و آن، نوعی خود انتقادی جدی است، خاصه درباره مسئله استعمار و استعمارگری و موضوعاتی مشابه آن مبنی بر پرداخت غرامت به کشورهای طرف استعمار همچون آنچه که در شهریور ۱۳۸۷ میان ایتالیا و لیبی مورد توافق قرار گرفت؛ و البته به موازات آن جریانهای غربی، میبایست تلاشهای دولتها و جریانهای فعال در کشورهای طرف استعمار و آسیبدیده را نیز در نظر داشت که سعی مینمایند تا با بهره گرفتن از گزارشها و روایتهای تاریخی و اسناد موجود، چنین اقداماتی را اثبات نموده و اهرمهایی سیاسی علیه کشورهای دیگر در اختیار داشته باشند. این رویکرد، میتوان نمونهها و مصادیق دیگری نیز داشته باشد، اما به علت ضیق وقت، برشمردن همه آنها ممکن و میسر نیست.
۳) استفاده بهعنوان یکی از ابزارهای موجود تحتعنوان قدرتنرم: در این رویکرد، تاریخ بهعنوان بخشی از دارایی فرهنگی یک کشور یا میراث فرهنگی مشترک چند کشور، در شکلدهی به قدرت نرم آن کشور یا کشورها، نقشی کلیدی ایفا میکند. حمایت از نگارش کتب و مقالات به زبانهای دیگر و انتشار و پخش گسترده این کتب و مقالات در کشورهای مقصد، از جمله شیوههایی است که در این رویکرد اتخاذ میشوند.
دیگر روشهای دولتها در این رویکرد به علم تاریخ، عبارتاند از ساخت مستندات و فیلمهای تاریخی، برگزاری نمایشگاههای فرهنگی در کشورهای موردنظر، ثبت میراث فرهنگی و تاریخی خویش در یونسکو با هدف نشان دادن غنای تاریخی، فرهنگی و تمدنی خویش در نظر دیگر کشورها و مردم آنها، فعال نمودن بخشهای فرهنگی سفارتها از طریق تأسیس انجمنهای فرهنگی در کشورهای مورد نظر، همانند آنچه در ایران نیز مشاهده کردهایم، یعنی انجمن فرهنگی اتریش در ایران، مرکز زبان فرانسه تهران و مواردی دیگر. پس به صورت کلی، مقصود از اتخاذ این رویکرد را میتوان گسترش کرسیهای مطالعاتی، جلب نظر جوانان به یادگیری زبان رسمی کشور خود، گشایش باب تبادلات علمی در قالب تبادل استاد و دانشجو، ایجاد مراکز فرهنگی و دوستی در کشور مورد نظر با هدف اثرگذاری بر گروههای نخبه جامعه هدف و مواردی از این قسم دانست که از شبکهسازیهای گسترده و کارآمد برخوردارند.
جالب است، چراکه شخصاً از این زاویه با این مسائل مواجه نشده بودم و اصلاً فکر نمیکردم که هر کدام از این رویکردهایی که شما بهعنوان نمونه برای ما برشمردید و به صورت مختصر تشریح کردید، خود بخشی از یک رویکرد کلانتر باشند. بهعنوان پرسش دوم، ممکن است بفرمائید که نقش پژوهشهای تاریخی و تبیین هویت ملی در تقویت دیپلماسی عمومی چیست؟ و آیا اصلاً میشود که برای پژوهشهای تاریخی و هویت ملی، نقشی در دیپلماسی فرهنگی قائل شد؟
در پاسخ به پرسش دوم شما باید بگویم که قطعاً اما مسئله بر سر روش استفاده از نتایج پژوهشهای تاریخی در دیپلماسی فرهنگی است و البته نوع تعریفی که یک دولت یا نخبگان یک جامعه سعی میکنند تا از هویت ملی خود ارائه بدهند. در ایران ما هویت ملی خودمان را نه یک امر قراردادی همچون ناسیونالیسم رایج در کشورهای اروپایی، بلکه یک آگاهی جمعی میدانیم که طول تاریخ و هزارههای گذشته، نهتنها مورد قبول و پذیرش نیاکان ما بوده است، بلکه آحاد مختلف جامعه بدان آگاهی داشتهاند و علم به آن تنها محدود به گروههایی خاص از جامعه ما نبوده است. تفصیل چنین مسائلی را البته استادان و محققان ارجمندی همچون دکتر حمید احمدی، دکتر تورج دریایی، دکتر احمد اشرف، دکتر سیدجواد طباطبایی، دکتر سالار سیفالدینی و بسیاری دیگر از جوانب و زوایای مختلف در کتب و مقالات خویش مطرح نمودهاند و یقیناً در این فرصت کوتاه نمیتوان به تشریح این موضوع پرداخت و چون از موضوع اصلی گفتگو خارج میشویم، میبایست تنها به همین مختصر اشارات بسنده داشت.
در پاسخ به پرسش نخست شما نیز میبایست این نکته را خاطر نشان داشت که چند رویکرد مختلف وجود دارد و هر کدام از این رویکردها از روشهایی خاص و متفاوت بهره میجویند و بالإختصار مهمترین و معمولترین رویکردهایی که طرف تمتع دولتها قرار میگیرند، عبارتاند از:
۱) رویکرد استنادی با هدف بهره گرفتن از منابع مستند و آرشیوی: در این رویکرد، هدف دولتها استفاده مستقیم از نتایج تحقیقات و پژوهشهای تاریخی و استناد به آنهاست. چنین رویکردی در تدوین سیاستهای فرهنگی بینالمللی، انتشار بیانیهها، آمادهسازی پروندههای از برای مواریث فرهنگی که در دستور اقدام برای ثبت در یونسکو قراردارند و مواردی از این قسم معمول و مرسوم است که گاه به حضور مستقیم پژوهشگران حوزههای مختلفی نظیر تاریخ، باستانشناسی، زبان و ادبیات فارسی و… در تیمهای مذاکره کننده یا اتاقهای فکر مربوطه میانجامد. در این رویکرد، دولتها با استناد به نتایج تحقیقات و تتبعان پژوهشگران و با ارائخ تحلیلهای دقیق برآمده اسناد و مستندات تاریخی، قادرند زمینههای مشترک و ارزشهای مشترک میان کشورها را شناسایی نموده و بهعنوان داراییهای فرهنگی مشترک به بحث بگذارند و باب مذاکرات چندجانبه را به این واسطه، بگشایند.
۲) رویکرد هویتی با هدف تأکید بر منافع ملی و بازنمایی چندوجهی آن: باید دقت داشته باشید که این خطاست اگر ما تبیین هویت ملی یا هر قسم بحث و گفتگو درباره اهمیت و کارکرد آن در این عصر را تنها محدود به ارائه یک تاریخچه با هدف همبستگی درونی و فاقد توانایی گفتمانی در عرصه بینالمللی بدانیم. از مهمترین نتایج بحث و پژوهش بر روی هویت ملی و مسائل ملی میتوان دستکم تحلیل و شناخت عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی روانشناختی در طول تاریخ را برشمرد که به شناخت بهتر ما از خویشتن منجر میشوند؛ و نتایج و دستآوردهای تحقیقاتی این حوزه که نتایجی است چندوجهی، امکان ارائه یک تصویر عقلانی و جامع و منعطف از تاریخ ملی را فراهم میکند که میتواند در تعاملات دیپلماتیک بهعنوان یک ابزار نرم برای جلب همدلی و همبستگی دیگر کشورها با ما، یا شناخت عمق استراتژیک کشورمان در میان اعضای دولت خودمان عمل کنند و ما را از هرگونه خطای استراتژیک در این موضوع، که میتواند به ضررهای کلان بیانجامد، بر حذر دارند.
۳) استفاده آموزشی – رسانهای با هدف بیان واقعیتها و روشنگری در برابر تبلیغات منفی دیگران: در این رویکرد، توسعه برنامههای آموزشی مبتنی بر پژوهشهای تاریخی با هدف ایجاد کرسیهایی در دانشگاههای کشورهای دیگر یا ایجاد مراکز تحقیقاتی نظیر اندیشکدهها که به گونهای تخصصی بر یک موضوع خاص تمرکز داشته باشند مشابه آنچه که امروز کشورهای عربی در مجامع دانشگاهی غربی انجام میدهند، علاوه بر انتقال دانش به نسلهای جوان و ایجاد شبکههای تعاملی میان کشورها و ایجاد قدرت چانهزنی و توانایی دسترسی به اطلاعات، به تقویت قدرت آموزشی- رسانهای دولتها با هدف معرفی بهتر و مطلوبتر خویش در جامعه مقصد یا کشورهای هدف منجر میشود. این رویکرد میتواند جز از طریق روشهای برشمرده شده، حتی به واسطه رسانههای نوین، نمایشگاهها و کارگاههای تخصصی، روایتهای مثبت یا انتقادی از وقایع را به مخاطبان مختلف ارائه نماید و به مثابه ابزار و بازویی قدرتمند در عرصه دیپلماتیک عمل کند.
بخش سوم پاسخ شما اتفاقاً با پرسش بعدی ما هم ارتباط دارد و به نظر میشود آن را قدری گسترش داد. پرسش سوم این است که چگونه استفاده از تاریخ در دیپلماسی عمومی میتواند به اصلاح برداشتهای نادرست و تقویت تصویر بینالمللی یک کشور کمک کند؟
چنانکه پیشتر هم در همین گفتگو اشاره داشتیم، اگر قصد شما از تمتع از تاریخ در دیپلماسی عمومی، اصلاح برداشتهای نادرست و تقویت تصویر بینالمللی یک کشور باشد، راهکار اتخاذ رویکردی انتقادی به تاریخ است و در این شرایط، گزارشهای تاریخی و مستندات را میبایست با نگاهی نقادانه از نظر بگذرانید و به نتایج تبعات و تحقیقات دارای چنین رویکردی مراجعه نمائید. اگرچه انتظار میرود که رویکردهای انتقادی در بهرهبرداری از تاریخ، موجب اصلاح برداشتهای تحریفشده و ارائه روایتهای جامع شوند اما همواره نتایج حاصله از این پیشفرض تبعیت نمیدارد و در مواجهه با نتایج و دستآوردهای تحقیقات و تبعات مبتنی بر این رویکرد، میبایست از نگاهی عقلانی نیز برخودار باشیم تا بهترین نتیجه ممکن حاصل گردد. پس نتیجه چنین رویکردی همچون شمشیری است دولبه که میبایست در زمان اتخاذ آن، دقت داشت و نسبت به جزئیات امر، تا حدودی وسواس به خرج داد؛ چراکه بهرهگیری از نتایج تحقیقات پژوهشگران و همکاری با دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی بینالمللی، اگرچه میتواند به تصحیح روایتهای نادرست و سنجش صحت یا عدم صحت اطلاعات تاریخی منجر شود، از دیگر نتایج آن مواجه شدن با دیدگاههای متضاد است که مدیریت و استفاده از آنها به بهترین شکل ممکن چنانکه گفته شد، تنها به قید قوه عقلانیت و در نظر گرفتن منافع ملی ممکن است و در غیر این صورت، به نتایج و پیامدهایی ضررده خواهد انجامید.
گذشته از این، تکنولوژیهای دیجیتال و رسانههای اجتماعی ابزاری قدرتمند برای انتشار و به اشتراکگذاری مستندات تاریخی بهشمار میآیند و امروزه نیز شاهد رشد صفحاتی از این قسم در پلتفرمهای مجازی هستیم که میباید با ایجاد بسترهای تعاملی مانند وبسایتهای تخصصی، آرشیوهای دیجیتال و اپلیکیشنهای موبایلی میتواند به مخاطبان بینالمللی امکان دسترسی مستقیم به منابع تاریخی برای دیپلماتها و پژوهشگران و متخصصان حاضر در تیمها و اتاقهای فکر دیپلماتیک به این منابع معتبر را فراهم آوریم تا دیپلماتهای ما، در دام استفاده از اطلاعات کذب و گاه بزرگنمایی شده موجود و در دسترس در رسانههای اجتماعی، گرفتار نشوند. پس آنچه بیش از همه اهمیت دارد، همین گام نخست است که سعی در تشریح برخی زوایای آن شد و میبایست در تمتع از تاریخ در دیپلماسی عمومی، اصلاح برداشتهای نادرست و تقویت تصویر بینالمللی یک کشور به این نکات و مسائل توجهات عدیده و مؤکد داشت.
در گام دوم، کشورها میتوانند از طریق هماندیشیهای بینالمللی و برگزاری کنفرانسهای فرهنگی، به بحث و تبادل نظر درباره برداشتهای متفاوت از یک رویداد تاریخی بپردازند و این تعاملات به کاهش تعارضهای فرهنگی و سیاسی کمک کرده و موجب تقویت روابط دیپلماتیک خواهند شد.
به نظر میرسد که تأکید شما در پاسخ به این پرسش بیشتر بر روی نقش مسئله روش باشد، درست است؟
بله؛ چراکه اهمیت روش مواجهه با تاریخ، بهویژه در عرصههایی مانند دیپلماسی عمومی و ساخت هویت ملی، از آنجا ناشی است که تاریخ علیرغم اهمیت توصیف اما صرفاً مجموعهای از وقایع و روایتهای گذشته نیست، و میبایست در نظر داشت که این نحوه بازنمایی و تفسیر رخدادهاست که معنا و کارکرد میآفریند. مواجهه علمی با تاریخ مستلزم آن است که به جای روایتهای اسطورهای، گزینشی یا ایدئولوژیک، بر تحلیل انتقادی منابع، تنوع روایتها و زمینهمندی تاریخی تأکید نمائیم. این رویکرد نهتنها به بازسازی تصویری واقعبینانهتر از گذشته کمک میکند، بلکه امکان تولید روایتهایی معتبر و اقناعکننده برای مخاطبان داخلی و خارجی را فراهم میسازد و در دیپلماسی عمومی، استفاده از تاریخ زمانی مؤثر واقع خواهد شد که با روششناسی دقیق، نگاه چندصدایی و حساسیت فرهنگی همراه باشد. تاریخنگاری حرفهای میتواند تصویر یک ملت را در افکار عمومی جهانی ترمیم کند، سوءبرداشتها را کاهش دهد و زمینههای همدلی و درک متقابل را بگسترد. بنابراین، نوع مواجهه با تاریخ نهتنها مسئلهای علمی، بلکه امری راهبردی در سیاست فرهنگی و بینالمللی است و به همین دلیل است که میبایست نقش روش را بسیار جدی بگیریم.
با شما موافقم و حالا که این مسئله پیش آمده است و پیش از اینکه سوال چهارم را پاسخ بفرمائید، آیا امکان دارد که مقایسهای مختصر میان روش کار یک مورخ و یک پژوهشگر روابط بینالملل در مواجهه آنها با آثار و مستندات تاریخی را نیز داشته باشیم؟
قطعاً. پیش از هر چیز میباید اذعان داشت که روش کار یک مورخ و یک پژوهشگر روابط بینالملل در مواجهه با نتایج تحقیقات تاریخی، اگرچه نقاط تلاقی دارند، اما تفاوتهای روششناختی و هدفمندانه مهمی نیز میان آنها وجود دارد. مورخ بهطور اصولی با نگاهی انتقادی، منبعمحور و مبتنی بر زمینهمندی زمانی و مکانی با در نظر گرفتن عوامل انسانی به آثار تاریخی مینگرد. مورخ همواره میپرسد: این روایت در چه بافت تاریخی، سیاسی یا فرهنگی نوشته شده است؟ نویسنده از چه جایگاهی سخن میگوید و چه ارتباطی با حلقات قدرت داشته است؟ به لحاظ فکری، نویسنده این اثر به کدام جریان و گروه تعلق خاطر دارد؟ و مواردی از این قسم. مورخ به دنبال بازسازی و درک گذشته با رعایت امانت، توجه به چندصدایی بودن روایتها و پرهیز از حالگرایی «چنانکه اهل فرنگ گویند anachronism» است. بنابراین مورخ اغلب به تحلیل درونی متون و مقایسه میان روایتها برای درک تضادها و تحولات تاریخی میپردازد. در مقابل، پژوهشگر روابط بینالملل معمولاً با رویکردی کاربردمحور به تاریخ نگاه میکند. او به جای بازسازی دقیق گذشته، بیشتر به استخراج الگوها، روندها، و عبرتهای سیاسی از گذشته علاقهمند است. نتایج تاریخی برای او ابزاری تحلیلی برای فهم رفتار دولتها، شکلگیری هنجارهای بینالمللی یا تقویت سیاست خارجی است. این پژوهشگر ممکن است بیشتر به کارکردهای راهبردی یک روایت تاریخی توجه کند تا به صحت یا اصالت جزئیات آن. پس در نهایت میتوان گفت که مورخ بیشتر دغدغه «درستفهمیدن» گذشته را دارد، در حالیکه پژوهشگر روابط بینالملل به «کاربرد» آن گذشته در تحلیل حال و پیشبینی آینده نظر دارد.
سپاسگزارم از شما. اگر موافق باشید برگردیم به سوال چهارم و دنباله اصلی گفتگو. شما در بخش سوم پاسخ خودتان به سوال دوم، نکات مهمی را بیان کردید که چند سوال در ذهن من ایجاد کرد و البته بخشی از آن در قالب پرسش سوم و توضیحات شما درباره مسئله روش رفع شد، اما بخش باقیمانده این است که تأسیس اندیشکدههای تخصصی در داخل کشور و گسترش شبکه بینالمللی همکاری دانشگاهی، چگونه میتوانند که مفید واقع شوند؟
تأسیس اندیشکدههای تخصصی و گسترش شبکههای بینالمللی همکاری دانشگاهی از مهمترین ابزارهای توسعه علمی، فرهنگی و دیپلماتیک در عصر جهانیشده امروز به شمار میروند و این دو نهاد نهتنها به ارتقای سطح تولید علم و دانش در درون کشور کمک میکنند، بلکه از نقشی قابلتوجه در افزایش قدرت نرم و ارتقای جایگاه بینالمللی یک کشور برخوردارند. بهعبارت بهتر، اندیشکدههای تخصصی با تکیه بر پژوهشهای مسئلهمحور، میتوانند خلأ میان دانشگاه و سیاستگذاری را پر کنند. آنها قادرند یافتههای علمی را به زبان سیاستفهم ترجمه کنند و در اختیار نهادهای تصمیمگیر قرار دهند.
در حوزه سیاست خارجی، اندیشکدهها با تولید تحلیلهای راهبردی، ترسیم سناریوهای آینده و تدوین پیشنهادات عملیاتی، به تصمیمسازان برای اتخاذ مواضع آگاهانهتر یاری میرسانند؛ همچنین، بهعنوان بازوهای فکری، میتوانند با تولید روایتهای جایگزین و معقول از سیاستها و تاریخ کشور، در بهبود تصویر بینالمللی آن مؤثر باشند. از سوی دیگر، گسترش شبکههای بینالمللی همکاری دانشگاهی موجب تبادل گستردهتر ایدهها، روشها و منابع علمی میشود. این ارتباطات فراملی، امکان شکلگیری پروژههای مشترک، انتشار مقالات همنویس و تربیت پژوهشگران با افقهای جهانی را فراهم میکند. دانشگاههایی که در تعامل مستمر با نهادهای دانشگاهی معتبر خارجی قرار دارند، از نظر جایگاه علمی، سطح تأثیرگذاری و جذب نخبگان داخلی و بینالمللی ارتقا مییابند و این همکاریها همچنین در دیپلماسی علمی نقشآفرین هستند و زمینههای گفتوگو و تفاهم میان ملتها را تقویت میدارند.
پس اگر بخواهیم این موضوع و اثرگذاری آن در عرصه دیپلماسی عمومی را بالإختصار بیان کنیم، میبایست اذعان داشت که تأسیس اندیشکدهها و مراکز مطالعاتی تخصصی در حوزه تاریخ و دیپلماسی فرهنگی، امکان تولید مقالات، کتابها و راهبردهای جامع را فراهم میکند و این مراکز میتوانند بهعنوان مشاوران اصلی در تدوین سیاستهای فرهنگی و دیپلماتیک کشور عمل نمایند؛ از سویی دیگر نیز ادغام مفاهیم تاریخی در برنامههای آموزشی دانشگاهی و دورههای تخصصی دیپلماسی، به فارغالتحصیلان رشته روابط بینالملل این امکان را میدهد تا با بهرهگیری از تحلیلهای تاریخی، رویکردی جامع در سیاستگذاری اتخاذ کنند و در بازههای زمانی طولانی مدت، این امر موجب تقویت توانمندیهای تحلیلی و انتقادی در میان نسلهای جدید دیپلمات و مدیران فرهنگی خواهد شد.
بسیار سپاسگزام از شما جناب خزایی بابت وقتی که در اختیار ما قراردادید. اگر بخواهید که یک جمعبندی پایانی داشته باشید، این جمعبندی پایانی چه خواهد بود؟
خواهش میکنم؛ در مجموع میتوان گفت که استفاده از علم تاریخ در دیپلماسی عمومی فراتر از ارائه یک روایت ساده از گذشته است؛ و میبایست آن را شامل تحلیل انتقادی، بازنگری متدولوژیک و بهرهبرداری از منابع معتبر بهمنظور ساختن یک تصویر چندوجهی و استراتژیک از هویت ملی دانست. با اتخاذ رویکردهای بینرشتهای، همکاریهای پژوهشی بینالمللی و استفاده از فناوریهای نوین، میتوان تاریخ را بهعنوان ابزاری قدرتمند برای تقویت قدرت نرم، اصلاح برداشتهای نادرست و تدوین سیاستهای فرهنگی مؤثر به کار گرفت و از توصیهها و نظرات اهل تاریخ نیز در حوزع روابط بینالملل تمتع جست. این رویکرد نهتنها به درک عمیقتر از گذشته منجر میشود بلکه بستری مناسب برای ایجاد تعاملات سازنده و افزایش نفوذ فرهنگی در سطح جهانی فراهم میدارد و از کمترین نتایج و دستآوردهای آن، گسترش و تنوع ابزارهای چانهزنی و اهرمهای در اختیار دیپلماتهاست.
مصاحبه و تدوین متن: ایمان کرمی
پایان پیام
بیشتر بخوانید: نیمروز نهادی برای گفتن و شنیدن از ایران و تاریخ فرهنگ و تمدن دیرینه اش