تهران تب آلود و بیداری جمعی در دل مشروطه
به گزارش گلونی مطالعه تاریخ تحولات اجتماعی ایران، بهویژه دورههایی مانند مشروطه، امکانی کمنظیر برای بازاندیشی آینده فراهم میآورد. آنچه در مهاجرت صغری رخ داد صرفاً یک رخداد سیاسی نبود؛ لحظهای بود که مردم برای نخستینبار به صورت جمعی، ملت بودن خود را فریاد زدند. این لحظات تاریخی، بذر خودآگاهی اجتماعی را در دل جامعه کاشتند؛ بذرهایی که اگر امروز با مطالعه، تحلیل و گفتوگو پرورانده نشوند، آیندهای آگاهانه و روشن نیز شکل نخواهد گرفت.
خواندن تاریخ، بهویژه از زاویه روایتهای مردمی یا بررسی مکان-رویدادها مانند کتاب «تهران تبآلود» نوشته حمیدرضا حسینی، کمک میکند تا ببینیم تغییرات اجتماعی چگونه در کوچهها، مساجد، بازارها و حرمها شکل گرفتهاند. آشنایی با چنین بسترهایی نهتنها ما را به گذشته پیوند میزند، بلکه ساختارهای اجتماعی امروزمان را نیز قابل فهمتر میکند. اگر بدانیم چگونه در مشروطه مفاهیمی چون عدالت، قانون و مشارکت اجتماعی مطرح شدند، میتوانیم امروز نیز بفهمیم که فقدان یا حضور این مفاهیم چه تاثیری بر سرنوشت جمعی ما خواهد گذاشت.
تاریخ تحولات اجتماعی ایران نقشهای است که مسیرهای طیشده را نشان میدهد؛ با آگاهی از آن، میتوان از تکرار خطاها پرهیز کرد، نقاط قوت را شناخت و برای آینده، برنامهای با ریشه در تجربه و امید ترسیم کرد. آیندهای که در آن، مردم نه تماشاگر، بلکه بازیگران آگاهِ صحنه تاریخ باشند.
کتاب «تهران تبآلود» به خوبی نشان میدهد که چگونه رویدادهای تاریخی، بهویژه در دوران مشروطه، لحظاتی از «بیداری جمعی» را در خود ثبت کردهاند؛ لحظاتی که رعیت به ملت تبدیل شد و خاموشی تاریخی به صدایی بلند بدل گشت.
بخشی از کتاب تهران تبآلود را با هم مرور کنیم:
«…سرانجام مظفرالدینشاه با خواستههای آقایان موافقت کرد و دستور داد که آنان را با احترام از آستانه حضرت عبدالعظیم بازگردانند. روز جمعه ۲۲ دیماه ۱۲۸۴ ش/ ۱۶ ذیالقعده ۱۳۲۳ق در حالی که وزیر دربار و شماری از دولتمردان به ری رفته بودند تا آقایان را به شهر برگردانند، ازدحام مردم در حرم و صحن و مسجد حضرت عبدالعظیم و نیز صحن امامزاده حمزه و بازار ری به حدی بود که بیم جانشان میرفت. سه ساعت از ظهر گذشته، در وسط صحن منبر نهادند تا دو نفر از وعاظ، صورت خواستههای آقایان و دستخط شاه را در حضور علما و اعیان و اشراف و دولتمردان برای مردم بخوانند. وقتی چنین شد، جمعیت یک صدا فریاد زدند: زنده باد پادشاه اسلام و زنده باد ملت ایران!
ناظم الاسلام میگوید: «این مجلس و این روز، اول مجلس و اول روزی بود که صدای زنده باد ملت ایران به آسمان رفت.» چه آن که تا آن روز «اهل ایران جرات نداشتند که علنا بگویند زنده باد ملت ایران.» گویی که در چنین روزی، این خودآگاهی به درونشان رخنه کرد که میتوانند به جای رعیت خاموش و ستمکش، ملتی زنده و متحد باشند.
تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم که در تاریخ مشروطه به مهاجرت صغری معروف شد، هر چند که در آغاز با خواستههای کمارزش و ناامیدکننده همراه بود، اما در ادامه، افقی تازه را پیش روی جنبش قرار داد. به قول دولتآبادی در این کشمکشها، کمکم گوش مردم با حرف قانون و عدالت و مساوات آشنا شد و شیرینی این کلمات را احساس کردند؛ ولو این که ممکن بود این، «اشتهایی کاذب» باشد.»
کتاب «تهران تبآلود» نوشته حمیدرضا حسینی است و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است.
پایان پیام
نویسنده: انوشه میرمجلسی
بیشتر بخوانید: زندگی نفت و زندگی ما