جنگ تمام شد اما صدا ها نه

جنگ تمام شد اما صداها نه

جنگ تمام شد اما صداها نه

در جنگ، علاوه بر تمام آسیب‌های اقتصادی و جسمی واردشده، آسیب‌های روانی از جمله حساسیت به صدا موجب تروما در اغلب افراد شد. این صداها بودند که هر لحظه خبر از اتفاقی به ما می‌دادند. اما آیا این ترس و اضطراب ناشی از صداها، بعد از آتش‌بس تمام شد؟

جنگ تمام شد اما تأثیر ترومای صوتی بر زندگی پس از جنگ هرگز

به گزارش گلونی، جنگ و تبعات ناشی از آن، در همه‌ جای دنیا باعث ایجاد دسته‌ای از آسیب‌ها و تروماها بر روی افراد جامعه می‌شوند.

در این جنگ ۱۲روزه، علاوه بر تمام آسیب‌های اقتصادی و جسمی واردشده، آسیب‌های روانی مانند حساسیت شدید به صدا، گریبان‌گیر اغلب ما شد.

در طول این ۱۲ روز، این صداها بودند که با ما حرف می‌زدند. در دورانی که بیشتر ما جرأت رفتن به تراس و فضای باز و حتی نزدیک‌شدن به پنجره را نداشتیم، این صداها بودند که عمق فاجعه‌ی در حال رخ‌داد را به ما نشان می‌دادند.

اما آیا واقعاً این حساسیت به صدا و اضطراب ناشی از آن، بعد از آتش‌بس تمام شد؟

پاسخ این سؤال منفی است. هنوز آمار دقیق و موثقی از افرادی که از صداهای جنگ دچار تروما شده‌اند منتشر نشده است، اما خودم و اکثر اطرافیانم از این موضوع رنج می‌بریم.

من هم، مانند خیل عظیمی از هم‌سن‌وسال‌هایم که پس از جنگ تحمیلی هشت ساله به‌دنیا آمده‌ایم، همیشه از جنگ می‌ترسیدم؛ از تأثیر و تروماهایی که جنگ روی من بگذارد، می‌ترسیدم. حتی از ضررهای اقتصادی آن هم می‌ترسیدم.

اما …آمد به سرم از آنچه می‌ترسیدم. جنگ تمام شد اما…

در تجربه‌ شخصی‌ام، وقتی بامداد یکی از روزهای جنگ و در هنگام دیدن کابوس راه‌رفتن روی ویرانه‌ها و تخریب‌های ناشی از جنگ، با صدای انفجار از خواب پریدم، روزبه‌روز از صداها گریزان شدم.

در این روزهای بعد از آتش‌بس، از صدای موتور، اگزوز ماشین، انواع کامیون‌های عبوری در خیابان‌ها، صدای وسایل منزل و حتی صدای حیوانات خیابانی‌ای که در درز انقطاع ساختمان گیر کرده‌اند، رنج می‌برم.

اما در حال‌ حاضر بیشترین صداهایی که موجب اذیت و آزارم می‌شوند، صداهای تولیدشده از سوی همسایگان محترم است.

با هر بار محکم‌کوبیدن درب‌ها و ایجاد صدایی مانند انفجار، ترس و دلهره‌ام زیاد می‌شود. ای‌کاش می‌شد به همسایه‌ها توضیح داد که این صدا، علاوه بر ایجاد ترس و اضطراب برای سایرین، به خودشان، هم مالی و هم جسمی، آسیب وارد می‌کند.

همسایه‌ی محترم! اگر به روان ما رحم نمی‌کنید، به پول و گوش خود رحم کنید

تا قبل از این ۱۲ روز، هرگز متوجه کودکان حاضر در ساختمان نشده بودم. مگر اهالی ساختمان، فرزند کودک و خردسال داشتند؟ اصلاً چند کودک در ساختمان داریم؟

حساسیت به صدا، من را متوجه حضور کودکان در ساختمان کرد. همیشه این‌قدر پر سر و صدا بودند؟

اما الان، به‌ازای هر پرش و دویدن آن‌ها، دلهره و ترس از انفجار به جانم می‌افتد. حتی تذکر‌دادن و درخواست برای عدم تولید صدا، از حوصله‌ام خارج است. چون اکثر ما در شرایط روحی مناسبی نیستیم و شاید هر حرفی، باعث ایجاد دلخوری شود. می‌شود در این اوضاع و احوال، حداقل با همسایه‌ها مسالمت‌آمیز و به‌ دور از تنش، تعامل کرد.

به‌هرحال، هیچ‌کدام از ما مقصر اصلی بیشتر این اتفاقات نیستیم. آخر مگر همه‌ی ما چند بار در زندگی طعم جنگ را چشیده‌ایم؟ چند بار در زندگی تجاوز مستقیم به خاک وطن را دیده‌ایم؟

امیدوارم که هیچ انسانی در دنیا، جنگ را، حتی به مدت یک روز، تجربه نکند.

پایان پیام

نویسنده: مریم زندیه

در گلونی بیشتر بخوانید: ۱۲ شب
اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید