قسمت اول بی گناه؛ سرشار از بدآموزی برای خانواده

قسمت اول بی گناه؛ سرشار از بدآموزی برای خانواده

هشدار می‌دهیم که احتمال لو رفتن قصه وجود دارد

به گزارش گلونی قسمت اول سریال «بی‌گناه» پخش شد.

نکته‌ای که از همان ابتدا توجه ما را به خودش جلب کرد این بود که هیچ نوشته و هشداری برای رده سنی این سریال نبود.

ما عادت کرده‌ایم ابتدای تمام سریال‌ها این هشدار را ببینیم که این سریال برای افراد زیر ۱۵ سال مناسب نیست، حقیقتا نبود این نوشته ما را آزار داد.

اما نکته قابل تحسین این سریال این بود که تیتراژ ابتدایی نداشت.

به نظرم کارگردان می‌دانسته که همه مردم تیتراژ را رد می‌کنند و کسی آن را نگاه نمی‌کند برای همین خودش را سبک نکرده و زحمت الکی برای تیتراژی که هیچکس قرار نیست ببیند، نکرده است که به نظر ما کار خوبی هم بود.

در همان ابتدا ما شخصی را می‌بینیم که گنجی در دیوار پیدا می‌کند.

مخاطب در این لحظه در حالی که حسرت می‌خورد و دلش می‌خواهد جای او باشد و زیر لب می‌گوید: «خدا شانس بده»، ناگهان همان شخص چاقو می‌خورد و می‌میرد.

مخاطب سریع حرفش را پس می‌گیرد و می‌گوید: «خدایا غلط کردم، اصلا نخواستیم.»

کارگردان با این کار به ما نشان می‌دهد که پول بدون جان به درد نمی‌خورد یا همچین چیزی.

در سکانسی از قسمت اول سریال ما آقای حیاتی را می‌بینیم و یاد اخبار ظهر می‌افتیم.

در واقع در این قسمت کارگردان قیمه‌ها را در ماست‌ها ریخته است.

قسمت اول بی گناه

در ادامه ما نمونه بارز یک مادر ایرانی را می‌بینیم. دختر خانواده با اجازه پدر به خانه دوستش رفته، مادر شاکی است که پدر چرا اجازه داده دختر به خانه دوستش برود.

کارگردان در این قسمت به خوبی عدم تفاهم در خانواده‌های ایرانی را به تصویر کشیده است.

در سکانس دیگری ما فرهنگ کثرتی «آتیلا پسیانی» را می‌بینیم که مثلا هنرمند است و تیپ خفن هنری و ببینید من چقدر روشن فکر هستم و خلاصه از این مدل‌ها را دارد.

یلدا او را برای یک مصاحبه دعوت می‌کند و او به بهانه اینکه اهل مصاحبه نیست، این مصاحبه را نمی‌پذیرد.

ناگهان به خاطر یک فنجان قهوه و یک کتابفروشی مصاحبه را می‌پذیرد. به نظر ما خوب نیست هنرمند مملکت این قدر سست عنصر باشد.

آیا یک فنجان قهوه ارزشش را دارد که قوانین خودت را زیر پا بگذاری؟ پس فردا برای دو فنجان قهوه آدم هم می‌کشد.

این بار در سکانسی دیگر کارگردان نمونه بارز یک مرد ایرانی را به تصویر می‌کشد.

فقط یک مرد ایرانی می‌تواند بدون هماهنگی و اطلاع قبلی با همسرش، ناگهان مهمان دعوت کند، زیبا نیست؟

آن هم به صرف شام. برای اینکه داستان زیباتر از این شود خودش هم بیرون می‌رود.

از آن طرف مادرِ نگران، مدام به دخترش زنگ می‌زند. یک نفر هم در پشت صحنه نیست که بگوید خب مادر من، اگر می‌خواست یا اگر می‌توانست همان دفعه اول که زنگ زدی جوابت را می‌داد.

چه حرکتی است که پشت سر هم زنگ می‌زنید، خیلی زشت است، نکنید، حتی شما پدر و مادر عزیز.

بررسی قسمت اول سریال بی گناه

در سکانسی دیگر ما می‌بینیم که آقا پایین پنجره اتاق خانم است و پشت تلفن مشغول دلبری کردن است.

دختر هم ذوق کنان کنار پنجره می‌رود و مثلا غافلگیر شده است و خلاصه این مسخره بازی‌ها.

ما نمی‌دانیم این حرکات زننده چیست که در فیلم‌ها به مردم نشان می‌دهند؟ چرا کارگردان‌ها اصرار دارند واقعیت را از مخاطبان پنهان کنند؟

دنیای واقعی این شکلی نیست، در دنیای واقعی نه تنها کسی پایین پنجره اتاق‌تان شما را غافلگیر نمی‌کند بلکه سین می‌کنند و جواب هم نمی‌دهند.

بله، این است حقیقت تلخ دنیای واقعی که بهتر است با آن روبه‌رو شوید و الکی سطح توقع‌تان را بالا نبرید که پس فردا افسرده نشوید بیفتید روی دست‌مان.

در ادامه می‌بینیم که همان دختری که تلفنش را جواب نمی‌داد، مواد مخدر مصرف کرده و در بیمارستان است.

پدر و مادر ایرانی خودشان کم خلاقیت داشتند، حالا با این سریال‌ها بیشتر جگر فرزندان‌شان را خون می‌کنند.

حالا هربار که تلفن را جواب ندهیم فکر می‌کنند اُوِردوز کرده‌ایم و احتمالا گوشه خیابان به دیار باقی شتافته‌ایم.

وقتی می‌گویند سریال‌های نامناسب کانون گرم خانواده را از بین می‌برد، منظورشان دقیقا همین است.

در سکانسی دیگر می‌بینیم که بهمن پس از سال‌ها به ایران آمده است و می‌خواهد تاکسی بگیرد.

از راننده تاکسی می‌پرسد اشکالی ندارد اگر چند جا بروم؟

اشکالی که ندارد، راننده تاکسی از خدا می‌خواهد که تو چند جا بروی. در اصل او باید از تو بپرسد: «اشکالی ندارد اگر با کرایه تاکسی صاف نموده شوی؟»

چند جا برو و وقتی کرایه تاکسی را پرداخت کردی متوجه می‌شوی که نباید یاد خاطرات کنی.

قسمت اول بی گناه

در سکانس دیگری بهمن با رشید فرشباف تماس تصویری برقرار کرده است.

بهمن از رشید می‌پرسد‌ چرا مشکی پوشیده است و رشید می‌گوید یکی از اقوام فوت کرده است.

یکی از اقوام دیگر چیست؟ دامادت بوده، جای پسرت بوده مرد، به خودت بیا.

این رفتار اصلا مناسب نیست، نه به خشونت علیه دامادها.

در ادامه ما می‌بینیم که مهتاب به محل کار فرشباف‌ها می‌رود.

آقا عطا مشغول صحبت با مهتاب است که آقای فرشباف همراه ابریشم خانم وارد می‌شوند.

عطا خطاب به مهتاب می‌گوید: «فکر کنم آمدند.»

سوالی که پیش می‌آید این است که آیا این فکر کردن دارد؟

فکر کنم آمدند؟ خب مگر نمی‌بینی؟ آمده‌اند دیگر، فکر کردنت برای چیست؟

وارد شدند تازه می‌گوید فکر کنم آمدند، یعنی هنوز مطمئن نیستم. ممکن است در حال رفتن باشند، نه آمدن.

همین طور دور هم دیالوگ نوشته‌اید و دور هم دست بازیگران داده‌اید که دور هم فیلم بسازید. ما هم دور هم تماشا می‌کنیم، اشکالی ندارد.

در نهایت تیتراژ پایانی سریال با صدای علیرضا قربانی تیتراژ ابتدایی سریال را که پوچ بود، جبران می‌کند.

بی‌گناه را در فیلیمو ببینید

درباره سریال بی‌گناه بیشتر بخوانید

پایان پیام

نویسنده: بیتا اشکانیان

ایرانی‌ها چه دغدغه‌هایی دارند؟
اینجا را ببینید

کد خبر : 273864 ساعت خبر : 7:00 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=273864
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات