طنز/سی مرغ و یک خروس
پایگاه خبری گلونی، علی خضری: شمسیخانم چند شاخهی سبزی خراب را جدا کرد و به گوشهای انداخت و گفت: پس کِی میخوان کار یاد بگیرن؟ آرزو به دل موندم یک بار بره خرید کنه، یک چیز درست و درمون به گیره به یاد خونه.
اکرم خانم چند شاخه جعفری جدا کرد، ساقهاش را گرفت و سری تکان داد و گفت: آره بابا. شوهر من هم همین جوریه. انگار که نشونشون کردن. از دور که میبیننشون، قند توی دلشون آب میشه. میگن آخ جون اونهایی که آشغال میخرن اومدن.
شمسیخانم خندهای کرد، چند شاخه سبزی پاک کرده را توی سبد انداخت. دستهی سبزی را جلو کشید و گفت: ولشون کن. قصهی این جماعت، مثنویه هفتاد منه. بیا حرف خودمون رو بزنیم. راستی مراسم اختتامیهی فجر رو دیدی؟
اکرم خانم با پشت دست عینکش را بالا داد و گفت: نه بابا، مگه اجازه میدن؟ این قوم شوهر حمله کرده بودن. راستی، کی برنده شد؟ تو خودت دیدی؟
شمسی خانم گفت: آره بابا. خیلی بیمزه بود. میگن لیست برندهها از سه روز پیش بیرون اومده بود. آخرش هم جایزهها رو بین خودشون تقسیم کردن رفت.
اکرم خانم از سبزی پاک کردن دست کشید و به شمسیخانم خیره شد و گفت: واااا؟ یعنی چی؟
طنز/سی مرغ و یک خروس
شمسیخانم همانطور که گلهای سبزی را میتکاند، گفت: آره… مثلاً برداشتن جایزه بهترین فیلم رو دادن به اون فیلمه که همش غم و غصه داره. اسمش چی بود؟ آهان. ابدوچندروز. کم غم و غصه داریم؟ اینم روش… بیچاره اصغر فرهادی. حقش رو خوردن. جایزهاش رو دادن به یک جوونه که معلوم نیست پسر کدوم کارگردانه.
اکرم خانم با تعجب پرسید: چی؟ مطمئنی؟ میگفتن اصغر فرهادی که اصلاً تو جشنواره نبوده!
شمسیخانم سبد سبزیهای پاک کرده را تکانی داد و گفت: چه میدونم والا. من که سرم توی این تلگرام بود درست نفهمیدم چی به چیه. بچهها توی خونه نگاه میکردن و سر و صدا راه انداخته بودن.
اکرم خانم باقی سبزیها را توی سبد انداخت و گفت: این جشنواره هم همیشه داستانهای خودش رو داره.
اکرم خانم شیر آب را روی سبزیها باز کرد و گفت: چی به گم والا. ما که زندگیمون خودش جشنواره است. فقط به جای سی مرغش، یک خروس داریم که نمیتونه یک سبزی به دردبخور بخره بیاره خونه!
عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.
برای تبلیغ در گلونی کلیک کنید.
پایان پیام