بررسی علت احیاء هنر صخرهای لرستان در دوران متاخر اسلامی با نگاهی به نقوش صخرهای لرستان
علیرغم گذشت حدود نیم قرن از معرفی رنگین نگارههای لرستان، این آثار هرگز بطور جدی مورد پژوهش قرار نگرفته است؛ این بیتوجهیها از سوی نهادهای متولی میراث فرهنگی نیز قابل ذکر است، به گونهای که اکنون بسیاری از نقوش بخاطر عدم حفاظت از آنها از بین رفتهاند.
به گزارش پایگاه خبری گلونی مهدی رضایی – سحر شریعت:
بررسی علت احیاء هنر صخرهای لرستان در دوران متاخر اسلامی با نگاهی به نقوش صخرهای لرستان
پهنه سنگها و صخرهها از گذشتههای بسیار دور، بستری برای به تصویر کشیدن و اعلام افکار، عقاید، قوانین عرفی، اجتماعی، آئینی و یادمانهای گروهی جوامع از ابتدا تا کنون بوده است که با گذر زمان و بقای انتخابی این هنر و در پی پیچیدگی جوامع و گروههای اجتماعی، کارکردهای گوناگون یافته و نمودی پیچیدهتر پیدا کرده است. هنر صخرهای (Rock Art) در مفهوم کلی آن، به تمامی نقوش و نگارههایی اطلاق میشود که در تمامی ادوار، به سبکهای مختلف و با تکنیکهای اجرایی گوناگون بر روی صخرهها به تصویر درآمدهاند. اما هنر صخرهای در مفهوم امروزی آن، فقط در برگیرنده نگارههایی است که نقش مایههای عمده آن، تصاویر کوچک و گاه مینیاتوری حیوان، اشکال، نمادها، گیاهان و انسان، به صورت تک نگاره یا در صحنهها و مجالس شکار، نبرد، رقص و مراسم اجتماعی و آیینی است. تکنیک اجرایی این نقوش به دو شیوه رنگین نگاره «pictograph» و کنده نگاره «petroglyph» است. گاهی نیز ترکیبی از دو روش مذکور دیده میشود. اخیراً گونه سومی نیز در سطح جهانی معرفی شده که ژئوگلیف نامیده میشود؛ ژئوگلیف، پدیدهها و برجستگیهای طبیعی زمین را که به نحوی به دست انسان تغییر یافته و مورد استفاده برداشتهای ذهنی او قرار گرفته است اعم از هنر یا آئین و یا قوانین و آداب اجتماعی و گروهی را دربرمی گیرد» (رضایی، ۱۳۸۹). بررسی هنر صخرهای ایران با جامع نگری آن در سطح کشور، شروع تازهای است با هدف نگرش علمیتر و مطالعات روشمند این آثار. ارایه فهرست آماری، مطالعات گونهشناسی، ریختشناسی و مفهومشناسی کنده نگارهها، زمینه علمی طبقه بندی، سبکشناسی و در نهایت تاریخگذاری این آثار را فراهم میآورد. در این راه محدودیتها و مشکلاتی نیز وجود دارد. ناشناخته بودن این آثار و در پی آن فقر منابع اطلاعاتی و ارجاعات مورد نیاز، عدم حفاظت از آنها و در معرض خطر بودن آنهااز عوامل و مشکلات پیش روی این حوزه است (ر. ک: کریمی، ۱۳۸۶). نقوش صخرهای لرستان نیز بخشی از این هنر جهانی میباشد که ویژگیهای بومی و منطقهای خود را داراست. اهمیت پرداختن به موضوع در، ناشناخته بودن، فراوانی و پراکنش گسترده آنها است؛ در حالی که پژوهشهای انجام شده در سطح اندکی است.
۱-۲ بیان مساله و ضرورت تحقیق
علیرغم گذشت حدود نیم قرن از معرفی رنگین نگارههای لرستان، این آثار هرگز بطور جدی مورد پژوهش قرار نگرفته است؛ این بیتوجهیها از سوی نهادهای متولی میراث فرهنگی نیز قابل ذکر است، به گونهای که اکنون بسیاری از نقوش بخاطر عدم حفاظت از آنها از بین رفتهاند. وضعیت این نقوش در حال حاضر بسیار اضطراری میباشد به طوری که از یک طرف عوامل جوی باعث تخریب بیش از پیش آنها میشود و از طرف دیگر افراد ناآگاه با اهداف سودجویانه به طرز بیرحمانهای موجبات نابودی این آثار ارزشمند را فراهم میآورند. از اینرو با توجه به پتانسیلهای قابل ملاحظهٔ این نقوش در زدودن برخی از ابهامات حوزه هنر صخرهای ایران، یک بررسی علمی و روشمند توصیه میشود. لازم به ذکر است که با نگاهی گذرا به مجموع ویژگیهای نقوش صخرهای لرستان، از جمله تکنیک اجرا، موضوع صحنه و خصوصا ً گاهنگاری ارائه شده برای مجموع نقوش، تمامی نقوش دوره زمانی هزاره دوم ق. م. تا دوران اولیه اسلام را دربرمی گیرند (جز نقشی از مجموع نقوش غار میر ملاس که آنرا به دوره نوسنگی متاخر منتسب میکنند). ظاهرا ً از دوره اولیه اسلامی به بعد (اگر قدمت ارائه شده را متقن و معتبر فرض کنیم)، این هنر به شدت افول کرد و تقریباً به کلی ناپدید شد. تا اینکه در دوره متاخر اسلامی این هنر مجددا ً احیاء شد؛ در این پژوهش سعی بر آن است تا ضمن بررسی تاریخچه مطالعات هنر صخرهای لرستان تا حدودی به دلیل یا دلایل این احیاء نیز بپردازیم.
۱-۳ اهداف
با توجه به کاستیهای موجود و با نگرش به محدودیت زمانی، موضوعی و امکانات این مقاله، اهداف این پژوهش را به ترتیب زیر میتوان عنوان کرد.
۱- نقد و بررسی پیشینه مطالعات نقوش صخرهای لرستان، اشاره به کاستیها و کمبودهای موجود و پیشنهاد راه حلها و روشهای دیگر نگرش به این آثار، به ویژه در زمینه تاریخگذاری.
۲- ذکر دلایل تخریب نقوش و راهکارهای حفاظتی آنها.
۳- بررسی علت یا علل احیا هنر صخرهای لرستان در دوران متاخر اسلامی.
۱-۴ پیشینه پژوهشها
برای اولین بار در سال ۱۳۴۸ حمید ایزدپناه موفق به کشف این نقوش گردید. سپس در سال ۱۹۶۹ میلادی پرفسور مک بورنی در این نقاط به حفاری و گمانه زنی پرداخت. گاراژیان و همکارانش نیز در سال ۱۳۸۰ نقوش تازه کشف شده همیان را شناسایی کردند که در نامه انسانشناسی نتایج خود را منتشر نمودند. در بهار سال ۱۳۸۳ یک هیات باستانشناس از دانشگاه لیژ بلژیک به سرپرستی پرفسور مارسل اوت جهت بررسی این نقوش به لرستان آمده و از این نقوش بازدید و نمونه برداری کردهاند. حبیب خسروی در سال ۱۳۸۵ نقوش غلامان را معرفی نمود و آقای کوشکی نقوش تازه کشف شدهای را در بخش چگنی کشف نموده است که تاکنون گزارش آنها را منتشر ننموده است. و در نهایت مهدی رضایی در سال ۱۳۸۹ به معرفی اشگفت نگارههای هلوش و تفسیر و گاهنگاری نقوش آنها پرداخته است و نتایج خود را در سایت انسانشناسی و فرهنگ منتشر نموده است. لازم به ذکر است که در هیچکدام از مطالعات پیشگفته از روشهای آزمایشگاهی استفاده نشده است و مبنا و معیار گاهنگاریهای نسبی در تمام موارد نامبرده بر مطالعات سبکشناختی و مقایسه تطبیقی استوار است.
۱-۵ روش تحقیق
روش تحقیق در این پژوهش روش توصیفی- تحلیلی است. این مقاله که به روش کتابخانهای و به روش یادداشت نویسی و گردآوری اطلاعات از منابع و ماخذ مختلف نگارش یافته، ترکیبی است از پژوهشهای باستانشناختی انجام شده و اخبار و اطلاعات تاریخی و جمع بندیها، نتیجه گیریها و تحلیلهایی که از سوی نویسنده مطالب ارائه شده است.
۱-۶ هنر صخرهای: مشکلات و چالشهای این حوزه
نقوشی که بر دیواره سنگی کوهها و درهها دیده میشود؛ برای زیستشناسان، تاریخدانان، جامعهشناسان، مردمشناسان، باستانشناسان، نمادشناسان، دوستداران اسطورهها، تاریخ فرهنگ، تاریخ زبان و هنرهای تاریخی و تزیینی، بسیار جالب و دیدنی میتواند باشد؛ اینکه چرا تقربیاً ۹۰ درصد نقوش سنگ نگارههای ایران بز کوهی است. قسمت اصلی آن به اسطورهها، فرهنگ، دین و اعتقادات مردم باستان ایران زمین مربوط میشود.
این محوطهها با نقوشی که ذکر شد، واقعاً این نقوش صخرهای موزههای سنگی هستند که هر بیننده با ذوقی را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند. به راستی چگونه در زمانی که افراد سواد خواندن و نوشتن نداشتهاند، چنین با دقت و ظرافت هنر آفریدهاند (فرهادی، ۱۳۸۷).
مطالعه بر روی سنگ نگارهها نیازمند کمک مجموعهای از علوم نوین و خاص است. علومی نظیر مردمشناسی، باستانشناسی، تاریخ، نمادشناسی، هنرهای تزیینی، اسطورهشناسی، علم شیمی و دیگر علوم. یک علم به تنهایی قادر به مطالعه بر روی آنها نیست؛ چون یک سنگ نگاره مجموعهای از علوم ذکر شده را در خود جای داده است. برای درک و شناخت آنها الزاماً میبایست از همه علوم مذکور و صاحب نظران آن رشتهها به طور سیستمی کمک گرفت.
امروزه نقوش صخرهای با قدمتی که طیف گستردهای از دوره پارینه سنگی تا دوره معاصر را در بر میگیرد، با توجه به اهمیت روشن شدن محتوا، معنا و قدمت این دادههای فرهنگی، از جنبههای مختلف نظیر؛ باستانشناختی، مردمشناختی، هنر، نشانهشناختی و… مورد پژوهش قرار میگیرند (رضایی، ۱۳۸۹).
مکان یابی و مکان نمایی سنگ نگارهها در ایران، گام نخست و مبنایی جهت مطالعه و معرفی این نمادهای تاریخی و هنری ملی ایرانیان است. این در حالی است که بعضی ملل جهان سالیانه تورهای بیشماری را برای دیدن سنگ نگارهها تدارک میبینند و بعضی کشورهای میزبان ضمن انتقال فرهنگ خود، برابر فروش چندین چاه نفت در آمد دارند. ما در آینده نزدیک ناگزیر خواهیم بود که از ابعاد مختلف این ارزشهای تاریخی و هنری را به صاحب نظران، متخصصان و کلیه مردم ایران و جهان جهت پژوهش، تحقیق و آشنایی آنان معرفی نماییم تا ضمن معرفی آثار هنری بجا مانده از نیاکانمان، مردم ما نیز از مترتبات آنها منتفع شوند (www. poledokhtar. blogfa. com).
پرسشهای بنیادینی که از قرن ۱۸ م. به این سو در مورد انگیزه خلق، تفسیر معنا و محتوای نقوش و خصوصا قدمت این نقوش مطرح بوده است، هنوز هم به طور کامل پاسخی به آنها داده نشده است؛ از مهمترین پرسشهایی که در این زمینه مطرح میشود میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: چه رابطه منطقیای بین این نقوش و آیین و معیشت جامعه و فرهنگ این مردمان بوده است؟ انگیزه به تصویر کشیدن این تصاویر چه بوده است؟ از کدام هنر و شاخه اعتقادی فرهنگ مردمان پیش ازتاریخ نشات گرفتهاند؟ دلیل اینکه چنین محلهایی را برای اجرای این نقوش در نظر گرفتهاند چیست؟ الگو و ایده خلق این آثار را از چه منبعی الهام گرفتهاند؟ مراحل تکاملی این هنر به چه صورت بوده است؟ و بسیاری پرسشهای دیگر (رضایی، ۱۳۸۹).
گاهنگاری (dating) را شاید بتوان، اساسیترین چالش این عرصه برشمرد؛ چرا که در صورت مشخص شدن قدمت این نقوش، ما با جامعهای مشخص با فرهنگ و نهادهای معین مواجهایم که بر این اساس بررسی ساختار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… آنجامعه بسیار مستندتر و متقنتر صورت خواهد گرفت. برای تاریخگذاری این نقوش، ابتدا باید آنها را در چارچوب مشخصی طبقه بندی نمود و سپس با روشهای آزمایشگاهی (در مورد رنگین نگارهها، با آزمایش رادیو کربن ۱۴ مواد آلی موجود در رنگها و در مورد کنده نگارهها با بررسی مقایسهای میزان هوازدگی سطوح منقوش با سطح اصلی سنگ) و بهره گیری از مطالعات مردمشناختی، نشانهشناختی (Iconography)، بستر باستانشناختی و نیز انجام کاوشهای باستانشناسی جهت یافتن ابزار و آثار مرتبط با نقوش به تاریخ گذاری آنها بپردازیم (همان).
۲- جغرافیا و محیط زیست لرستان و نگاهی به معیشت کوچ نشینی در این حوزه
«لرستان؛ نام استانی در بخش غربی ایران و مسمی به اسم ساکنانش، یعنی طایفههای مختلف لر است (مورتنسن، ۱۳۷۷، ص ۳۹). لرستان در گذشته از نظر تاریخی، شامل دو منطقه «لر بزرگ» و «لر کوچک» بوده است؛ و در روزگار مغولان اصطلاحهای «لرکوچک» و «لربزرگ» تقریباً همهٔ سرزمینهایی را که طوایف لردر آنها میزیستند، در بر میگرفته است؛ از قرن ۱۶ میلادی به بعد تنها «لرکوچک» حامل نام لرستان گردید. در قرن نوزدهم میلادی، این لرستان به دو بخش «پیش کوه» (لرستان) و «پشت کوه» (ایلام)، به محور کبیرکوه، تقسیم شد و نهایتاً در سال ۱۳۱۴ خورشیدی، دولت ایران نام ایلام را بر پشت کوه لرستان گذاشت. امروزه استان لرستان به ناحیهای اطلاق میشود (منطبق بر منطقهٔ پیش کوه) در غرب ایران، با وسعتی در حدود ۲۸۳۹۲ کیلومتر مربع مساحت که ۷/۱ درصد مساحت کل کشور را به خود اختصاص داده است» (رضایی، ۱۳۸۸، ۲۰).
اغلب دانشمندان معتقدند که زندگی کوچ نشینی پس از گسترش کشاورزی و در نتیجه افزایش جمعیت انسانی بوجود آمده است. به سخن دیگر چون با گذشت زمان جمعیت انسانی فزونی یافت و زمینهای حاصلخیز به زیر کشت درآمد، ناگزیر گروههایی از مردم برای بهره گیری از زمینهایی که در خور کشت نبود به پرورش حیوانات پرداختند (امان الهی بهاروند، ۱۳۶۷، صص ۲۳-۲۴). این شیوه معیشت، یعنی کوچ نشینی، که نوعی انطباق با شرایط زمینشناختی، زیست محیطی و نیز منابع طبیعی است در زاگرس، دست کم از هزارهٔ پنجم ق. م. شکل گرفته است (علیزاده، ۱۳۷۸).
کاوشهای انجام گرفته در تپه گوران لرستان (Mortensen، ۱۹۶۱) و تاوه خشکه اسلام آباد.(Abdi، ۲۰۰۳) نشاندهنده این موضوع میباشد که زندگی بصورت فصلی (خواه بصورت کوچروی و خواه به حالت نیمه کوچروی) در زاگرس مرکزی بطور کلی و لرستان بطور اخص در دوره نوسنگی و بطور کامل در دوره کلکولیتیک رواج داشته است.
ارتفاع زیاد از سطح دریا، پائین بودن دمای سالیانه و پراکندگی مراتع از عواملی است که موجب غلبه شیوه زندگی کوچروی و نیمه کوچروی در این ناحیه شده است. این شیوه زندگی در زاگرس به ۱۰۰۰۰ ق. م. و پس از تغییرات ناگهانی در آب و هوا برمی گردد Mortensen and Nicolaisen، ۱۹۹۳.
گرچه میان زندگی کوچروی و نیمه کوچروی و جمع آوری غذا در دورههای پیش از تاریخ تمایز وجود دارد، اما تأثیر عوامل زیست محیطی و جغرافیایی موجب شباهتی بنیادین میان این دو شیوه زندگی، یعنی فصلی بودن، شده است. فصلی بودن شیوه زندگی در منطقه کوهدشت لرستان پیشینهای به قدمت فرهنگ موسترین، یعنی ۵۰ تا۳۸ هزار سال قبل دارد، دورهای که آثار آن در کوه سرسرخن و پناگاههای سنگی هومیان شناسایی شده است (Smith and Young، ۱۹۸۴).
کوچ نشینی در لرستان مصداق بارز شیوه «کوچ نشینی عمودی» است. «در قوم نگاری، «کوچ نشینی افقی» به نوعی دامداری گفته میشود که حرکت و جابجایی منحصر به پیمودن دشت هاست. در حالیکه «کوچ نشینی عمودی» به نوعی دامداری گفته میشود که حرکت از دشت به کوهستان و برعکس است». کوچ نشینان این منطقه را نباید به مفهوم «بیابانگرد» (nomads) که برای قبایل دشتهای آسیای میانه، شمال آفریقا، نگو، شمال غرب عراق و جنوب شرق سوریه به کار میرود دانست. شاید اصطلاح درستتر برای نامیدن زاگرس نشینان، «گله دار – کشاورز متحرک» یا «گله دار- کشاورز نیمه کوچ نشین» باشد (همان، ص ۵۴).
«در تقسیم بندی نواحی سکونتگاهی کوچ نشینان لرستان، ناحیهٔ سرد کوهستانی که مناطق نسبتا ً مرتفع شمال استان را دربرمی گیرد و شهرهای بروجرد، نورآباد، الشتر، درود، ازنا و الیگودرز در این قلمرو آب و هوایی قرار میگیرند؛ بعنوان منطقهٔ ییلاقی کوچ نشینان لرستان مطرح است. ناحیهٔ نیمه خشک و معتدل مرکزی که شهرهای خرم آباد، کوهدشت و حوالی آنها را شامل میشود، منطقهٔ میان بند این کوچ نشینان است که در مسیر کوچ خود مدت کوتاهی را در این مناطق بسر میبرند. و نهایتا ً ناحیهٔ نیمه گرم و خشک جنوبی که نواحی پل دختر، پاپی، اندیمشک، دزفول، شوش (و بطورکلی قسمت غربی دشت شوشان) و پشت کوه را دربرمیگیرد، مناطق قشلاقی کوچ نشینان لرستان هستند.
محل ییلاقی ایلات لرستان همگی در داخل مرزهای کنونی استان ولی قشلاق آنها علاوه بر جنوب لرستان، در شمال خوزستان و پشتکوه نیز قرار دارد. که در ذیل به مناطق قشلاقی و ییلاقی ایلات لرستان پرداخته میشود.
۱-ایل بهاروند که ییلاق آنها ارتفاعات هشتادپهلو- کوه تاف، تائی، دشت کرگاه، اطراف خرم آباد و قشلاق آنها بخشی از الوار گرمسیری از پاعلم (در ۳۰ کیلومتری جنوب غرب شهر پل دختر) تا حدود حسینیه در شمال اندیمشک میباشد.
۲-ایل طرهان و چگنی که ییلاق آنها در ارتفاعات سفیدکوه، ارتفاعات کوه هومیان، دشت کوهدشت و قشلاق آنها اطراف دره شهر (سیمره) است.
۳-ایل بیرانوند و باجولوند که ییلاق آنها در ارتفاعات کوه ریمله، ارتفاعات غربی کوه گرین، ارتفاعات کوه میش پرور، کوه بلومان، منطقه چغلوندی و زاغه، کوه شاه نشین و قشلاق آنها در کبیرکوه، دشت کلات آبدانان (در پشتکوه) و دشت پشمینه زار در اطراف اندیمشک میباشد.
۴- ایل سلسله و دلفان که ییلاق آنها در ارتفاعات جنوب و شمال کوه گرین، بسطام و قلایی، شمال شهر نورآباد و قشلاق آنها در ناحیه پل دختر و دامنههای کبیرکوه است.
۵-ایل چهارلنگ بختیاری که ییلاق آنها عمدتا ً در اطراف اشترانکوه، قالی کوه و قشلاق آنها در اطراف اندیمشک و دزفول میباشد.
لازم به ذکر است که مسیر ییلاقی – قشلاقی کوچ نشینان لرستان بطور متوسط در مدت ۲۰ تا ۲۵ روز پیموده میشود.
بطورکلی، مناطق ییلاقی ایلات لرستان عموما ً دشتها و ارتفاعات شمال لرستان و مناطق قشلاقی آنها، قسمتهای جنوبی لرستان (خصوصا ً پل دختر)، شمال خوزستان و پشتکوه است (همان).
۳- احیاء هنر صخرهای در دوران متاخر اسلامی با نگاهی به مطالعات نقوش صخرهای لرستان (نمونههای موردی: همیان، میرملاس، دوشه و هلوش)
«پس از سالها مطالعه و تحقیق بر روی آثار صخرهای نقاط مختلف دنیا همچون استرالیا (Tacon ۱۹۹۸) آسیای میانه (Francfort ۱۹۹۸) آفریقای جنوبی (Williams ۱۹۹۳) و امریکای شمالیWhitely ۱۹۹۸) مشخص شده است که این آثار با هدف و نیتی از قبل تعیین شده و تداعی کننده داستانی خاص و در مکانهای مشخص جغرافیایی ایجاد شدهاند و اینگونه نبوده که این مکانها بصورت تصادفی و یا کاملا ً اتفاقی انتخاب شوند. بطور قطع نقوش حک شده در این مکانها نیز دارای معنی و بیان کننده موضوعی مرتبط با مکان حاوی نقوش است. برای مثال میتوان از آثار صخرهای آفریقای جنوبی یاد کرد که از جمله نقاط مهم مطالعاتی نقوش صخرهای در دنیاست. در نتیجه مطالعات محققان مشخص گردیده است که اکثر آثار صخرهای آفریقای جنوبی در جاهایی واقع شدهاند که دارای اهمیت آیینی برای این مردمان بوده و همواره مورد احترام و تقدس قرار میگرفته است و نقوش نمایش داده شده نیز مربوط به آیین شمنیسم و با این نیت و منظور ایجاد شدهاند. یعنی اینگونه نبوده که توسط افراد عادی و یا چوپانان از سر گذراندن وقت (تفسیریکه هر از چند گاهی در ارتباط با آثار صخرهای ایران نقل میشود) ایجاد شده باشند (Solomon ۱۹۹۶).
در زمینه تفسیر نیز باید از این دید به آثار صخرهای ایران نگاه کنیم که این آثار در چه مکانها و موقعیتهای جغرافیایی واقع شدهاند و جهت گیری تحقیق به سمتی باشد که بدانیم این مکانها دارای چه اهمیت و برتری خاصی به نسبت سایر مکانها بودهاند که برای خلق آثار انتخاب شدهاند؟ چه نوع ارتباطی میتواند بین این آثار و محوطههای استقراری (تپههای باستانی) وجود داشته باشد؟ در صورت مجموعه بودن آیا تداعی کننده داستان خاصیاند که با فرهنگ بومی مکان حاوی آثارمرتبط هستند؟ در میان نقوش نمایش داده شده چه نوع نقشها و عناصری به نسبت دیگر نقوش بیشتر مورد تاکید قرار گرفته و چرا؟ انجام مطالعات قومشناسی آشنایی با فرهنگهای بومی مکانهای حاوی نقوش خصوصا در مکانهایی که امروزه نیز سنت ایجاد آثار صخرهای در آن مناطق ادامه دارد و توجه به اینکه چرا بعضی از نقوش با تمامی جزییات و بسیار طبیعت گرایانه و بعضی دیگر به صورت بسیار ابتدایی و خلاصه نقش شدهاند، بسیار حایز اهمیت است» (www. poledokhtar. blogfa. com).
بیشترین و قدیمیترین گونه نقوش و غارنگارههای پیش از تاریخی را رنگین نگارهها در بر میگیرند. رنگهای بکار رفته در این نقاشیهای به نسبت واقع گرایانه، طیفی از رنگهای سیاه، قهوهای، قرمز، زرد و سفید را در بر میگیرد که تهیه شده از اکسیدهای معدنی، ذغال چوب، گل اخرا، چربیهای حیوانی، سنگها و گل رس میباشند. سپس همزمان یا در ادامه این روند است که با خلق نگارکندها مواجه میشویم که در برگیرنده نقوشی هستند از حیوانات، انسان، علایم، اشکال و گیاهان به صورت مسبک، طرح گونه و فاقد حجم به شکلهای غالباً یکسان، انبوه و تکرارشونده که از لحاظ فراوانی در دورههای بعد بیشترین تعداد، تکرار و پراکنش را دارند. نگارههایی که بصورت نقش برجسته اجرا شدهاند، بیشتر محصول دوران تاریخی هستند و نوعی هنر حکومتی و حمایت شده را به نمایش میگذارند و به عنوان ابزاری برای نمایش قدرت فرمانروا و توجیه حکمرانی او و بعبارتی برای تبلیغ قدرت سیاسی و مذهبی او بکار گرفته شدهاند (رضایی، ۱۳۸۹).
با بررسی پیشینه پژوهشهای هنر صخرهای ایران به روشنی آشکار میشود، که مطالعه هنر صخرهای ایران گرایشی نوپاست که بر پایههای چندان استواری نیز بنا نشده است. یکی از کاستیهای مهم این رشته آن است که هیچ شیوه بررسی و مطالعاتی روشمندی که مبتنی بر آخرین تکنیکهای روز دنیا باشد به صورت کارآمد و فراگیر به کار نرفته است.
در ارتباط با نقوش صخرهای ابتدا باید با نگرشی کلی و جمع بندی آنها در چهاچوب مطالعه سبکها، گونههای حیوانی، ریختشناسی گونه هاو نشانهشناسی آنها، یک شیوه بررسی و مطالعه روشمند و مشخص بر پایه ویژگیهای تعریف شده، تبیین شود و سپس با پرداختن به جزئیات موضوع، نگرش تخصصیتر با هدف تعیین قدمت نگارهها ارایه شود. به طور قطع برداشتن گام دوم یعنی تاریخگذاری مستلزم آن است که ابتدا این آثار را به روشی یکسان معرفی و چهارچوب مشخصی برای آن تعیین کنیم و سپس با بهره گیری از مطالعات مردمشناسی، نشانهشناسی نگارهها، مقایسه تطبیقی و روشهای آزمایشگاهی به تاریخگذاری آنها بپردازیم.
قدیمیترین معرفی هنر صخرهای ایران به رنگین نگارههای کوهدشت لرستان باز میگردد (بنگرید به: ایزدپناه، ۱۳۴۸)؛ غار دوشه در بخش چگنی شهرستان خرم آباد و غارهای برد اسبی و میرملاس و سنگ نگارههای همیان و چالگه شله، از سنگ نگارهها و غارنگارههای لرستان که تاکنون شناسایی و معرفی شدهاند، همگی در کوهدشت واقع هستند (گاراژیان و همکاران، ۱۳۸۰).
شناخته شدهترین رنگین نگارهها در ایران در منطقه کوهدشت لرستان، پناهگاههای سنگی هومیان، و میر ملاس و غار دوشه، قرار دارد. به جز موارد شناسایی شده در کوهدشت که در پی گمانه زنیهای مک بورنی تاریخگذاری شدهاند، سایر رنگین نگارهها در ایران مورد پژوهشهای دقیق قرار نگرفتهاند و نه تنها همچون تمامی هنر صخرهای ایران در خصوص تاریخگذاری و نشانهشناسی آن اطلاعاتی نداریم، بلکه هیچ گونه مطالعات آزمایشگاهی در مورد نگارههای رنگین ایران به عمل نیامده است. از این رو، تنها بر اساس حدس و گمان میدانیم که رنگهای بکار رفته گل اُخرا، اکسیدهای معدنی، دوده و ذغال است. حتی در خصوص رنگین نگارههای کوهدشت نیز که مورد بررسی و کاوش باستانشناسی قرار گرفتهاند، اطلاعات روشنی از نوع و مواد رنگی بکار رفته، ابزار و آلات ایجاد رنگین نگارهها در دست نیست. بنابراین امید میرود مطالعات روشمند و بررسیهای آزمایشگاهی آینده این کاستیها را رفع نماید.
قدیمیترین معرفی هنر صخرهای ایران به رنگین نگارههای کوهدشت لرستان باز میگردد (بنگرید به: ایزدپناه، ۱۳۴۸)؛ غار دوشه در بخش چگنی شهرستان خرم آباد و غارهای برد اسبی و میرملاس و سنگ نگارههای همیان و چالگه شله، از سنگ نگارهها و غارنگارههای لرستان که تاکنون شناسایی و معرفی شدهاند، همگی در کوهدشت واقع هستند.
در سال ۱۹۷۱ میلادی هیئتی به سرپرستی چارلز مک بورنی در کوهدشت غارهای برداسبی و میرملاس و سنگ نگاره همیان را مورد بررسی و کاوش قرار داد. مک بورنی جز نقش یک گوزن از مجموع نقوش غار میر ملاس تاریخ هیچ یک از نقوش کشف شده را پیش از دوره نوسنگی جدید نمیداند (بنگرید به: مک بورنی، ۱۳۴۸). پس از آن حمید ایزدپناه که نقوش قبلی را نیز کشف کرده بود، سنگ نگارههایی را در سه کیلومتری تنگه چالگه شله شناسایی کرد و بررسیهای وی در بقیه نقاط لرستان به شناسایی غار منقوش دوشه در بخش چگنی منجر شد. سپس در سال ۱۳۷۹ جلال عادلی سنگ نگارههای همیان جدید ۱ و ۲ را کشف کرد (گاراژیان، عادلی و پاپلی یزدی، ۱۳۸۰). در سال ۱۳۸۰ نیز نگارنده موفق به کشف اشگفت نگارههای هلوش (در ۲۵ کیلومتری جنوب شهرستان پلدختر) و نقوش صخرهای غلامان (در روستایی به همین نام در جنوب شهر خرم آباد) گردیدو خسروی در سال ۱۳۸۵ این نقوش را ثبت نمود. در سال ۱۳۸۳ مارسل اوت (Marcel Otte) از دانشگاه لیژ بلژیک و با همکاری جلال عادلی از میراث فرهنگی لرستان، نقوش بسیار دیگری را در منطقه همیان شناسایی نمود و حاصل این تحقیقات را در سال ۲۰۰۳ میلادی در مجله INORA به چاپ رساند. اخیراً در بخش چگنی و شهر معمولان نیز نقوشی از دوران متاخر اسلامی کشف گردیده است (گفتگو با جلال عادلی و رضا کوشکی).
تا کنون پژوهشگران متعددی سعی در بررسی تطبیقی و ارائه گاهنگاری برای این نقوش نمودهاند ولی جز چند مورد، گاهنگاری متقن و معتبری برای آنها ارائه نشده است. از نظر گاهنگاری وجود ابزارهایی چون زین و لگام اسب، شمشیر، تفنگ و صحنههایی چون سوارکاری در نقوش حاوی این شاخصهها را نمیتوان قدیمیتر از زمان رواج ابزار یاد شده دانست. شایان ذکر است که پژوهشگران وجود شاخصهایی چون سوارکار را از هزاره دوم ق. م. و ورود مهاجران کوچرو و سواره سکایی و آریایی به ایران قدیمیتر نمیدانند (Makkay، ۱۹۹۴). شمشیر نیز اسلحهای است که زودتر از دوران تاریخی ایران رواج نداشته است (گاراژیان و دیگران، ۱۳۸۰). تاریخ ورود ابتداییترین تفنگ به ایران را نیز همزمان با دوره قراقویونلوها (اواخر قرن ۸ هجری قمری) دانستهاند (رضایی، ۱۳۸۹).
بر اساس نتایج منتشر شده پژوهشگران در بررسیهای موردی انجام یافته، نقوش صخرهای لرستان، طیفی از اواخر دوره نوسنگی تا دوره معاصر را دربرمی گیرند؛ قدیمیترین زمانی که در ارتباط با گاهنگاری این نقوش مطرح شده است، مربوط است به نقش گوزنی در غار میر ملاس که مک بورنی آنرا مربوط به دوره نوسنگی متاخر میداند. در حالیکه بقیه نقوش غار میرملاس را بر اساس شاخصههای گاهنگاری موجود در صحنهها، از جمله سوارکار کماندار نمیتوان قبل از هزاره دوم ق. م. در نظر گرفت؛ نقوشی که از نظر تکنیک اجرایی همگی رنگین نگاره بوده و ایزدپناه (۱۳۴۸) آنها را در ۱۸ صحنه توصیف میکند؛ نگارهها اکثرا ً با رنگ قرمز نقاشی شدهاند. رنگ دیگر بکار رفته در این نقوش رنگ سیاه است. نقوش شامل صحنههایی از شکارگاه، رزمگاه، صحنههایی اجتماعی و گاها ً تک نگارهها میباشند.
رنگین نگارههای شمال تنگه همیان (نقوش همیان قدیم) شامل سه صحنه است که هر سه مجلس، صحنهٔ شکارگاه است که با تکنیک منقوش و به رنگ قرمز به تصویر درآمدهاند و شاخص گاهنگاری آنها سوارکار است.
نقاشیهای جنوب تنگه چالگه شله نیز ۷ صحنه را دربرمی گیرند که شاخصترین شاخصهٔ گاهنگاری آنها صحنههای سوارکاری است؛ سبک اجرایی این نقوش نیز منقوش با رنگ قرمز است (تنها نقش یک روباه با رنگ زرد نقاشی شده است).
نقوش همیان جدید (بنگرید به: گاراژیان و دیگران، ۱۳۸۰) در دو گروه طبقه بندی و تفسیر شدهاند و هرگروه نیز خود به دو زیر شاخه تقسیم شده است؛ این نقوش همانطور که به چند سبک (منقوش، منقور و ترکیبی از منقوش – منقور) اجرا شدهاند، ظاهرا ً در زمانهای مختلفی نیز ایجاد شدهاند. نقوش اجرا شده با تکنیک منقوش با نقش مایههای توپر به رنگهای قهوهای پررنگ و زرد قدیمیترین نقوش هستند که به دوره آهن و قبل از آن نسبت داده میشوند. نقوش اجرا شده با تکنیک منقور به دوره اسلامی نسبت داده میشوند که از جمله شاخصههای گاهنگاری آنها نقش شمشیر است. نقوش همیان جدید دربرگیرنده صحنههایی از شکارگاه، وقایع تاریخی و تک نگارهها میباشند.
نقوش غار دوشه که از لحاظ جغرافیایی خارج از ناحیه کوهدشت واقع شدهاند، رویهم رفته ۱۱۰ نقش را دربرمی گیرند (ایزد پناه، ۱۳۴۸). این نقوش که همگی با رنگ سیاه نقش شدهاند، روشنتر و واقع گرایانهتر از نقوش مناطق دیگر هستند ولی مربوط به زمانی جدیدترند. نقوش نمایانگر صحنههایی از شکارگاه و رزمگاه است. لازم به ذکر است که در بین نقوش غار دوشه، دو کتیبه نیز وجود داشته که بر اساس متن تنها کتیبه برجامانده، بهرام فره وشی آنرا کتیبهای به خط آرامی معرفی میکند. وجود اسلحهای جنگی همچون شمشیر و کتیبه آرامی، قدمت نقوش را به دوران تاریخی و بعد از آن محدود میکند.
با نگاهی گذرا به مجموع ویژگیهای نقوش پیش گفته از جمله تکنیک اجرا، موضوع صحنه و خصوصا ً گاهنگاری ارائه شده برای مجموع نقوش، تمامی نقوش دوره زمانی هزاره دوم ق. م. تا دوران اولیه اسلام را دربرمی گیرند (جز نقشی از مجموع نقوش غار میر ملاس که آنرا به دوره نوسنگی متاخر منتسب میکنند). تکنیک غالب در اجرای نقوش نیز روش منقوش با رنگ است و صحنهها نیز دربرگیرندهٔ موضوعاتی چون شکار، نبرد، صحنههای اجتماعی و تک نگارهها میباشند.
ظاهرا ً از دوره اولیه اسلامی به بعد (اگر قدمت ارائه شده را متقن و معتبر فرض کنیم)، این هنر به شدت افول کرد و تقریباً به کلی ناپدید شد. لازم به ذکر است که با ظهور اسلام در هنر نقش برجسته تراشی و دیگر هنرهای تجسمی خصوصا ً نقاشی و مجسمه سازی نیز شاهد رکودی چشمگیر هستیم؛ چون در قرآن بطور صریح ساخت تندیس و نمایش تصویری انسان و حیوان منع شده است (سوره مائده، آیه ۹۰). تا اینکه در دوره متاخر اسلامی این هنر مجددا ً احیاء شد؛ زمانیکه تحولات صنعتی، سیاسی و اجتماعی زمینه مناسبی برای این بازگشت هنری پدید آورد.
نقوش صخرهای دوران متاخر اسلامی از نظر انتخاب موضوع محدود به صحنه شکار و تک نگارهها میباشند. ژانری کلیشهای که اصلیترین ژانر هنر صخرهای در سراسر ایران است و اصلیترین موضوع نقوش صخرهای واقع در کوهدشت و چگنی را به خود اختصاص داده است.
بطور کلی فقط سه مورد از نقوش صخرهای دوران متاخر در لرستان شناسایی شده است؛ اشگفت نگاره هلوش، نقوش صخرهای غلامان و نقوشی نویافته در ناحیه چگنی.
نقوش صخرهای دوران متاخر اسلامی که دربرگیرنده صحنههایی از شکار و تک نگارههای انسانی، حیوانی و… میباشند، همگی به سبک کنده نگاره به تصویر درآمدهاند و شاخص گاهنگاری آنها، تفنگ، اسلحه آتشینی است که قدیمیترین مدل آن مربوط به دوره قراقویونلوها و مقارن با اواخر قرن ۸ هجری قمری است. ولی در دوره صفوی است که تفنگ و اسلحه آتشین در بین ارتش بطور عام رواج مییابد و در اوایل سلطنت شاه طهماسب توپچیان و تفنگچیان در قشون ایران به واحدهای مستقل تبدیل میشوند. در زمان شاه سلیمان اول صفوی (۱۰۷۷ – ۱۱۰۵ ه. ق) از تفنگ برای شکار و تفریح نیز استفاده میشد. در دوره ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴ – ۱۳۱۳ ه. ق) است که امیرکبیر در تهران، تبریز، مشهد و اصفهان کارخانههای باروت سازی و اسلحه سازی دایر کرد و تفنگ بطور گسترده و در مدلهای متنوع در اختیار نظامیان قرار گرفت. در دوره رضاخان در ادامه اصلاحاتی که در بسیاری از زمینهها صورت گرفت تفنگ برنو وارد ایران شد و کارخانههای تفنگ سازی سلطنت آباد را راه اندازی کرد که در سال ۱۳۱۳ شروع به کار کرد، چنانکه در شهریور ۱۳۲۰ با ورود نیروهای متفقین به ایران، از اسلحهٔ کارخانههای ارتش ایران استفاده شد.
با تکیه بر مقدمهای که در باب ورود و رواج تفنگ در ایران آورده شد؛ با توجه به محدودیت آماری و کاربردی تفنگ در بدو ورود (دوره قراقویونلوها و اوایل دوره صفویه) و متنوع شدن مدلها و فراگیر شدن آن از لحاظ کاربردی در بین توده مردم همزمان با تاسیس کارخانهها در دوران قاجار و پهلوی و بر اساس دادههای قوم باستانشناسی، مقایسه تطبیقی و بررسی بسترباستانشناختی، منطقیترین گاهنگاریای که دررابطه با این نقوش میتوان مطرح کرد، دورهای است از زمان شاه سلیمان اول صفوی (۱۰۷۷ – ۱۱۰۵ ه. ق) تا دوره پهلوی اول؛ و این زمان مقارن با دورهای است که با کاربرد فراوان نقش اندازی بر سنگ گورها در لرستان مواجه هستیم؛ «سنگ گورها از نشانه گورهایی هستند که قدیمیترین آنها به قرن ۴و۵ هجری میرسند و جدیدترین آنها مربوط به روزگار امروز است و به لحاظ شکل و نقشهای روی آن بسیار متنوعند که بنا به موقعیت اجتماعی و خانوادگی افراد متوفی اندازه، شکل و نقش آنها متفاوت است (فرزین، ۱۳۸۴، ۳۳). از جمله نقوشی که بر سنگ گورهای گورستانهای قدیمی لرستان به یادگار ماندهاند نقشهای سواران و جنگاورانی هستند که همراه با سلاح گرز، شمشیر، سپر یا تفنگ در حالتی از رزم دیده میشوند. این نقشها بیانگر روزگار زندگی مردانی است که در دلیری، بیباکی، شجاعت، جنگاوری، سوارکاری و گذشت و جوانمردی در میان ایل و طایفه کم نظیر بودهاند (همان، ۴۳). و بنظر میرسد هنرمند نگارگر این بار روایت دلاورمردیهای این «دلیر مردان» را بر سنگهای منفرد و دیواره غارها بتصویر درآورده است. یکی از نقشهایی که در برخی از سنگ گورهای مردان صاحب نام قابل مشاهده است نقش سگ شکاری است که دارای اندام کشیده و کمر باریک است. در گذشته داشتن این نوع سگ برای مردان شکاری – بویژه میرشکاران – دارای اهمیت بسیاربوده است. زیرا که آنها مهارت خاصی در شکار آهو داشتند و براحتی مسیرهای سخت و دشوار را برای بدست آوردن شکارهای تیرخورده طی میکردند و شکار را به نزد صاحبانشان میآوردند…. و معمولا سران ایل، طایفه، خوانین و کدخدایان و کسانی که صاحب نامی بودهاند علاقه فراوان به نگهداری این نوع سگ داشتند. حیوانی که بر روی تمامی نقوش صخرهای دوران متاخر نیز حضوری چشمگیر دارد.
نگهداری سگهای شکاری برای هر کسی میسر نبوده زیرا که نیاز به مراقبت و خوراک مناسب داشت و برخی ازانها که دارای ویژگیهای بارزتری بودند برای صاحبانشان معروفیت میآوردند.
چندین نمونه نقش صخرهای با موضوع شکار که از دوران متاخر اسلامی به دست آمده است احتمالا ً نشان میدهد که خالقان این آثار از نقوش برجای مانده از دوران گذشته در کوهدشت یا چگنی الهام گرفته و سعی در خلق تصویری مشابه ولی همخوان با زمانه خود داشتهاند. هر چند منبع الهام در این دوره – با توجه به تنوع و پراکنش آثار هنری و رواج سبکهای گوناگون هنرهای تجسمی در دوران صفویه و قاجار – بسیار فراوان است اما شباهت فراوان این نقوش از نظر تکنیک و انتخاب موضوع و ترکیب بندی کلی نقوش با نقوش صخرهای کوهدشت و چگنی، نشاندهنده الهام گرفتن نگارگر معاصر از نقوش صخرهای این مناطق است.
در دوران متاخر اسلامی، هنر صخرهای در واحد جغرافیایی لرستان، بعد از سدههای طولانی دیگرباره احیاء شد. در این دوره است که به احتمال فراوان نگارگر به خلق این آثار دست میزند. سئوالی که در اینجا مطرح میشود این است که؛ مسئله توجه به آثار گوناگون هنرهای تجسمی و بالاخص نقوش صخرهای مناطق کوهدشت، چگنی و یا دیگر مناطق بالطبع نباید محدود به دوران اخیر بوده باشد و به احتمال فراوان در این خلا زمانی نیز این آثار برای بومیانی که شیوه غالب زندگی آنها کوچ نشینی بوده است و در طول مسیر قشلاق – ییلاق خود با آنها برخورد میکردهاند، شناخته شده بود؛ با این حال چرا در این فاصله زمانی چنین آثاری خلق نشده است؟ بر این اساس، احیاء این هنر در دوران متاخر طبیعتا باید ناشی از تحولی بوده باشد که در ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و خصوصا ً تکنولوژیکی دولتهای این دوره رخ داده و بر زندگی ساکنان لرستان نیز- که شیوه اصلی معیشت آنها کوچمندی بود – تاثیر گذارده است.
اگر بخواهیم علت اصلی احیاء هنرصخرهای را در دوره متاخر اسلامی ریشه یابی کنیم باید یک نکته اساسی را مورد توجه قرار دهیم؛ رواج تفنگ به عنوان ابزار شکار (خواه بعنوان شیوهای برای معیشت و ارتزاق و خواه برای تفریح و التذاذ) در بین ساکنان لرستان است که بصورت قبیلهای و لذا کوچروی زندگی میکردند. و نگارگر به احتمال فراوان با الهام از نقوش صخرهای گذشته و همچنین دیگر هنرهای تجسمی، برای به تصویر کشیدن تجربههای مشابه که در جامعه خود به عنوان یک ارزش و اعتبار محسوب میشود، اقدام به خلق نگارههایی در همان ژانر ولی با شاخصههایی منطبق بر زمانه خود میکند. که نمونه بارز آن را در به کار بردن تفنگ به جای ابزارهایی مانند شمشیر و… بعنوان ابزار شکار میتوان دید.
شکارورزی در کنار جمع آوری خوراک، بعنوان قدیمیترین شیوهٔ معیشت انسانی به شمار میرود که محصول جوامع دوره پارینه سنگی است و پس از آن در تمامی ادوار تاکنون، شکار، چه بعنوان شیوهای معیشتی و چه برای سرگرمی، در زندگی انسان مطرح بوده است.
مهارت در نخجیرگری به شناختن فصل مناسب برای شکار، مشاهده و یادگیری اصول شکار به صورت سنت قبیلهای، ابزار و اسلحه کارآمد در کنار همکاری و تعاون در شکار دسته جمعی (که سنتی است که ناشی از ضعف یک انسان در مقابله تن به تن با جانوران بزرگ است و ریشه در دوران پارینه سنگی و همکاری واحدهای اجتماعی در راه یک هدف اقتصادی دارد) بستگی دارد. البته نباید جنبه تفریحی شکار دسته جمعی را نیز از نظر دور داشت.
بنظر میرسد رواج تفنگ و استفاده از آن برای شکار و تفریح که نتیجه طبیعی استفاده از آن، سهولت در امر نخجیرگری (در کمیت و کیفیت) بود، شکار را در این دوران به صرفه نموده است و مخاطرات و موانع پیش روی را تا حد بسیاری مرتفع گردانیده است؛ این خود باعث توجه بیش از پیش به مسئله شکار شد و به احتمال فراوان شکار بار دیگر بسیار مورد توجه قرار گرفت. کما اینکه بازتاب این اهمیت را بوضوح میتوان در ترانههای لری – خصوصا ً ترانه تفنگ – با تاکید بر اهمیت تفنگ در شکار و حفظ امنیت مشاهده کرد. که نشان از علاقه بیش از حد لرها به اسلحه است که مورخان و سیاحانی مانند ویلسن، دمرگان، تومانسکی، ساکی و… به آن اشاره نمودهاند و ضرب المثل «از پسر باید بوی باروت به مشام برسد» مصداقی است در اعتبار اجتماعی شکارچی و تفنگچی.
شکار در شکارگاههای ستودنی لرستان با وجود تفنگ به مراتب آسانتر صورت میگرفت؛ شکارگاههایی که در قرون متمادی مورد استفاده قرار گرفتهاند. مسعود میرزا ظل السلطان در تاریخ مسعودی صفحه ۲۷۹ از طراوت و زیبایی لرستان تعریف کرده و شکارگاههای لرستان را ستوده است و دمرگان در یادداشتهای اوت ۱۸۹۱ خود اشاره به شکار در کوههای لرستان میکند و چنین آورده است: «… چند روزقبل در هشتاد پهلو ما خرسهایی را در کمین گوزنها و گرازها دیده بودیم. بعداً ما نزدیک آب غزال به دسته ده دوازده تایی، در کنار سیمره سفلی برخوردیم، اما صدای تیر به سرعت این گلهها را پراکنده کرد در حالیکه در دره باوی، ما توانستیم از روز خود بهره برگیریم و لذت ببریم. من از شکارهای پردار حرف نمیزنم، آنها در لرستان به قدری فراوانند که تقریباً هر روز شمار زیادی از آنها را میبینیم».
نتیجه
در دوران متاخر اسلامی، هنر صخرهای در واحد جغرافیایی لرستان، بعد از سدههای طولانی دیگرباره احیاء شد. در این دوره است که به احتمال فراوان نگارگر به خلق این آثار دست میزند. رواج تفنگ به عنوان ابزار شکار (خواه بعنوان شیوهای برای معیشت و ارتزاق و خواه برای تفریح و التذاذ) در بین ساکنان لرستان که بصورت قبیلهای و لذا کوچروی زندگی میکردند بنظر میرسد رواج تفنگ و استفاده از آن برای شکار و تفریح که نتیجه طبیعی استفاده از آن، سهولت در امر نخجیرگری (در کمیت و کیفیت) بود، شکار را در این دوران به صرفه نموده است و مخاطرات و موانع پیش روی را تا حد بسیاری مرتفع گردانیده است؛ این خود باعث توجه بیش از پیش به مسئله شکار شد و به احتمال فراوان شکار بار دیگر بسیار مورد توجه قرار گرفت. و نگارگر به احتمال فراوان با الهام از نقوش صخرهای گذشته و همچنین دیگر هنرهای تجسمی، برای به تصویر کشیدن تجربههای مشابه که در جامعه خود به عنوان یک ارزش و اعتبار محسوب میشود، اقدام به خلق نگارههایی در همان ژانر ولی با شاخصههایی منطبق بر زمانه خود میکند. که نمونه بارز آن را در به کار بردن تفنگ به جای ابزارهایی مانند شمشیر و… بعنوان ابزار شکار میتوان دید.؛ نقوش صخرهای دوران متاخر، روایتگر دلاوری، جنگاوری و شکارگری مرد یا مردانی است که در زمانه خود کم نظیر بودهاند؛ بازنمود زندگی این بزرگمردان را به بهترین شیوه ممکن بر سنگ گورهای لرستان میتوان مشاهده کرد؛ این نقشها بیانگر روزگار زندگی مردانی است که در دلیری، بیباکی، شجاعت، جنگاوری، سوارکاری و گذشت و جوانمردی در میان ایل و طایفه کم نظیر بودهاند. و بنظر میرسد هنرمند نگارگر این بار روایت دلاورمردیهای این «دلیر مردان» را بر دیواره غارها و صخرهها بتصویر درآورده است.
پیشنهادات و راهکارها
امروزه محققان با توجه به خود نقوش نمایش داده شده، محل نمایش آنها (که دیواره غارها، پناهگاههای صخرهای و یا سنگها و صخرههای روباز بوده) و کسب شناخت همه جانبه و کامل از فرهنگ بومی مکانهای حاوی نقوش و در نظر گرفتن موارد مشابه در صدد بدست آوردن تفسیری درست از این آثار هستند. سال یابی سنگ نگارههای لرستان از دیدگاه صاحب نظران متفاوت است. به نظر تعدادی از آنان قدمت بعضی از سنگ نگارههای میرملاس به دوره نوسنگی هم میرسد، این سال یابیها اکثراً از طریق کارکردهای مقایسهای بوده واز رویکردهای علمی نوین (ریزفرسایش و رادیوکربن) کمتر بهره گیری شده است.
شناخته شدهترین رنگین نگارهها در ایران در منطقه کوهدشت لرستان، پناهگاههای سنگی هومیان، و میر ملاس و غار دوشه قرار دارد. به جز موارد شناسایی شده در کوهدشت که در پی گمانه زنیهای مک بورنی تاریخگذاری شدهاند، سایر رنگین نگارهها در ایران مورد پژوهشهای دقیق قرار نگرفتهاند و نه تنها همچون تمامی هنر صخرهای ایران در خصوص تاریخگذاری و نشانهشناسی آن اطلاعاتی نداریم، بلکه هیچ گونه مطالعات آزمایشگاهی در مورد نگارههای رنگین ایران به عمل نیامده است. از این رو، تنها بر اساس حدس و گمان میدانیم که رنگهای بکار رفته گل اُخرا، اکسیدهای معدنی، دوده و ذغال است. حتی در خصوص رنگین نگارههای کوهدشت نیز که مورد بررسی و کاوش باستانشناسی قرار گرفتهاند، اطلاعات روشنی از نوع و مواد رنگی بکار رفته، ابزار و آلات ایجاد رنگین نگارهها در دست نیست. بنابراین امید میرود مطالعات روشمند و بررسیهای آزمایشگاهی آینده این کاستیها را رفع نماید.
وضعیت این نقوش در حال حاضر بسیار اضطراری میباشد به طوری که از یک طرف عوامل جوی باعث تخریب بیش از پیش آنها میشود و از طرف دیگر حفاران غیرمجاز با اهداف سودجویانه به طرز بیرحمانهای موجبات نابودی این آثار ارزشمند را فراهم میآورند.
پیشنهاد میگردد که هر چه سریعتر برنامههای حفاظتی جامعی در مورد این نقوش به مرحله اجرا درآید.
افراد ناآگاه با نوشتن یادگاری بر روی این نقوش موجبات از بین رفتن آنها را فراهم آوردهاند و همچنین در سالهای اخیر چندین مورد انفجار نیز در درون این پناهگاه صورت گرفته است.
این آثار که ازنظر فرهنگی و هنری از ارزش بالایی برخوردار هستند جزو نادرترین نقوش صخرهای ایران با این قدمت و اعتبار هستند که نیاز به مطالعه و بررسی بیشتر دارند. امید است با ثبت این آثار در فهرست آثار جهانی، جایگاه واقعی آنها را به جهانیان شناساند.
منابع فارسی:
۱-ایزدپناه، حمید، ۱۳۴۸، نقاشیهای پیش از تاریخ در غارهای لرستان، باستانشناسی و هنر ایران، ش ۲، وزارت فرهنگ و هنر، تابستان ۱۳۴۸.
۲- رضایی، مهدی، ۱۳۸۸، «بررسی و مطالعه استقرارهای دوران کلکولیتیک و برنز در شهرستان پلدختر (لرستان)»، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته باستانشناسی دانشگاه تهران (منتشر نشده).
۳- رضایی، مهدی، ۱۳۸۹، «اشگفت نگاره حلوش؛ معرفی، توصیف وگاهنگاری، آرشیو میراث فرهنگی استان لرستان، (گزارش منتشر نشده).
۴- فرزین، علیرضا، ۱۳۸۴،» گورنگارههای لرستان (پژوهشی مردمشناختی در نقش و مضمون سنگ گورهای لرستان) «، تهران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، پژوهشکده مردمشناسی.
۵- فرهادی، مرتضی، ۱۳۷۷،» موزههایی در باد، گزارش مجموعه سنگ نگارهها و نمادهای نویافته صخرهای تیمره «، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
۶- کریمی، فریبا، ۱۳۸۰،» پژوهشی در کنده نگارههای سنگی و صخرهای ایران؛ با تکیه بر نمونههای برگزیده «قم و میمند» شهر بابک، پایان نامه کارشناسی ارشد باستانشناسی دانشگاه تهران (منتشرنشده).
۷- کریمی، فریبا، ۱۳۸۶، «نگرشی نو بر کنده نگارههای صخرهای ایران (بر مبنای مطالعات میدانی)»، باستان پژوهی، دوره جدید، سال دوم، شماره ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۶.
۸- گاراژیان، عمران، عادلی، جلال، پاپلی یزدی، لیلا، ۱۳۸۰، «سنگ نگارههای تازه کشف شده همیان»، نامه انسانشناسی، نشریه مرکز نشر دانشگاهی، شماره ۲.
۹- محمدی قصریان، سیروان، ۱۳۸۶، «مطالعات نقوش صخرهای در ایران: مشکلات و راهکارها»، باستان پژوهی، دوره جدید، سال دوم، شماره ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۶.
۱۰- مک بورنی، چارلز، ۱۳۴۸، «گزارش مقدماتی بررسی و حفاری در غارهای منطقه کوهدشت برای تعیین تاریخ نقشهای پیش از تاریخ ناحیه لرستان»، ترجمه ذبیح الله رحمتیان، باستانشناسی و هنر ایران، ش ۲، وزرات فرهنگ و هنر، تابستان ۱۳۴۸.
۱۱- ملاصالحی، حکمت الله. سعیدپور، محمد. مؤمنی، آتوسا و بهرامزاده، محمد، ۱۳۸۶، «باستانشناسی صخره نگارههای جنوب کوهستانی استان قزوین (بررسی و مستندنگاری نقوش صخرهای محوطههای چلمبر، یازلی و قلیچ کندی)»، باستان پژوهی، دوره جدید، سال دوم، شماره ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۶.
۱۲- میراث فرهنگی استان لرستان، ۱۳۸۴، گزارش پرونده ثبتی غارنگارههای هومیان و میرملاس، آرشیو میراث فرهنگی، گزارش منتشر شده.
منابع انگلیسی:
۱-Makkay, Janos, Horses, Nomads and Invasions from the steppe from an Indo-European perspective, The archaeology of the steppes, Methods & sterategies papers from the International symposium held in Naples, edited by Bronu Genito, Instit universitaro orientale Dipartiment to di studi Asiatic , 1994.
۲-Mortensen, Inge Demant & Ida Nicolaisen, Nomads of Loristan : History, Material Colture & pastoralism in western Iran. Thams & Hudson, London, 1993.
– www.poledokhtar.blogfa.com3
پایان پیام