پژوهشی با صعود بر قله

پایگاه خبری گلونی: سه ماه را با دوکتاب آخر فرهیخته‌ی گرامی سیدفرید قاسمی سر کردم: سرگذشت خرم‌آباد و دانشنامک خرم‌آباد و آن‌چه یافتم:

۱- دانشنامک، خود، کاری است سترک که باید با معیار‌های در خور وزن و قد وقواره‌اش به سر وقت آن‌رفت و اما سرگذشت خرم‌آباد، الگویی است نو از پژوهش‌ جامع و همه‌‌سو نگر پیرامون یک واحد جغرافیایی با تلفیقی از روش‌شناسی کلان و خُرد؛ هرچند به قول «مارک بلاک» تمام گزاره‌های تاریخی سرشار از مفاهیم روش شناختی هستند اما در نگاهی دقیق به این کتاب، با استفاده از نظر «مک کلاسکی» دو گونه‌ی روش‌شناسی M وm قابل تشخیص‌اند که در نوع (Metodology) بحث‌های کلیدی مطرح می‌شود و در نوع  (metodology) با گسترش قلمرو موضوعی، بحث‌ها به تفصیل درمی‌آیند.

در واقع، پژوهشگر عزیزما، به تعبیر «ایساک بابل» از سبک آغاز می‌کنند. از لشکر واژه‌ها؛ از لشکری که ممکن است همه‌جور اسلحه در آن به کار رود. با وجود این، هیچ آهنی نمی‌تواند دل آدمی را بشکافد، آن‌چنان که نیروی یک «نقطه» که درست در جای خودش قرار گرفته‌است، می‌تواند.

و لشکر واژه‌ها در این کتاب با چه زیبایی عمل‌کرده‌است، با در کنار هم قرار گرفتن تکه‌ تکه از پازلی با این عظمت، آن‌گونه که بخش‌های مختلف پژوهش، چون رودهای جاری در نهایت به یک‌دیگر پیوند بخورند و یک توده‌ی بزرگ از زلال اندیشگی بسازند برای هر ‌کس که بخواهد در آن شنا کند.

۲- کتاب اگر سرگذشت است ولی توصیف روایت صِرف تاریخ نیست که در کنار وصف رویدادها، تحلیل تاریخ هم هست با به ژرفا رفتن، آن‌گونه که چرایی و تبیین رخداد‌ها، بی فاصله، در دل متن تاریخی به کمک ذهن‌های جست‌وجوگر می‌آید که چرا و چگونه و در، دم، تحلیل و…. برای پاسخ به این دو پرسش و این ویژگی‌هاست که کتاب را از سطح یک سرگذشت صِرف متفاوت می‌کند و به اوج می‌کشاند. به نمونه‌ی زیر توجه کنیم:

«خرم‌آباد» خانه‌ها، گرمابه‌ها، سقا‌خانه‌ها، مسجدها، قلعه‌ها، معبرها، نهرها، برج‌ها، گورستان‌ها، آسیاب‌ها، باغ‌ها و جنگل‌ها …، قنات‌ها و کاروان‌سراهای بسیار داشت که در سده‌ی چهاردهم خورشیدی به نیستی گراییدند. سبب اصلی آن بود که تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران شهر که تخصصی نداشتند و برای پول‌سازی به پیمانکاری ساختمان / و«بسازو بفروشی» و فروشندگی مصالح ساختمانی روی آورده بودند، درآمد اصلی خود را در ویرانی بافت قدیم و ساختمان‌های پیشین می‌دیدند. این متنفذان، به‌نام نوسازی شهر و به‌کام خودشان تا توانستند بناهایی را که می‌توانست از جاذبه‌های گردشگری شهر شود ویران کردند و بناهای بد قواره‌ای به تقلید از دیگر شهرها ساختند تا خرم‌آباد باکلان شهرها تفاوت ظاهری نداشته باشد. در شرکت سهامی ویران‌سازی تاریخی خرم‌آباد، دولتی‌های بومی و غیر بومی نیز دخیل بودند(ص ۷۷ سرگذشت خرم‌آباد)

۳- وقتی عنوان کتاب را می‌بینی، هم به یاد کارهای گذشته‌ی سید می‌افتی در خصوص زادگاهش و هم بی‌اختیار شعر «نزار قبانی» درباره‌ی زادگاه او دمشق به خاطرت می‌آید. آن‌جا که می‌گوید: «از دمشق دور افتادم، زبان‌های متعدد دیگری آموختم، اما الفبای دمشقی‌ام چسبیده به انگشتان وگلو وجامه‌هایم باقی ماند. من همان کودکی ماندم که آن‌چه در باغچه‌های دمشق از نعناع و نیلوفر و نسترن بود هنوز در کیف دستی خود دارد. در هر مهمان‌خانه‌ی جهان که وارد شدم، دمشق را با خود بردم و با او به روی یک تخت خوابیدم».

هم‌چنین به یاد «اگزوپری» می‌افتی که زیر تاثیر نوستالژی خانه‌ی کودکی‌اش بعد از کلی توصیف گوشه گوشه‌ی درو دیوار و جای جای آن‌خانه می‌گوید: «پروردگارا! مرا به درختی که از آن‌ ام پیوند ده… و شعر و گفت‌وگوی سهراب درباره‌ی زادگاهش کاشان و چنین است که تعجب نمی‌کنی وقتی این گفته‌ی سید فرید را می‌خوانی که:« خرم‌آباد، عشق‌ام بود. زادگاه دوستی‌ام خود جوش و خصوصی پدید آمد و عمر، وقت و جوانی‌ام را بر سر آن گذاردم (ص ۱۴)» چراکه میان فرد و مکانی که در آن زاده شده و رشد کرده‌است، رابطه‌یی تا حیطه‌ی خود‌همانی وجود دارد و مصداقی برای احساس «شرودر آندرسن» که می‌گوید: «من هیچ‌وقت نمی‌توانم خودم را از خودم جدا کنم».

 در حقیقت این‌جا دیگر فقط فلسفه و منطق و علم، مهار قلم را در دست ندارد و زبان، تنها آن نیست که باید باشد بلکه به فرموده‌ی مولانا:

می‌جهد شعله‌ی دیگر ز زبان دل من

 تا ترا وهم نیاید که زبانیم همه

۴- پیش‌تر بر نقش کتاب در تحلیل آن‌چه در طول زمان بر خرم‌آباد رفته است اشاره شد، اینک باید بر آن افزود که کتاب سرگذشت خرم‌آباد تنها حاوی نکته‌ها و رویداد‌های تاریخی نیست بلکه آن‌گونه که گفته شد مملو از اطلاعات و تحلیل‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این بخش از سرزمین ملی در فرآیند زمان نیز هست. کتاب، سلسله‌ای است از پژوهش‌ها و الگوهای متداخل و مرتبط با هم در فرم و محتوا با ادبیاتی نافذ و ناقد نیز، به عنوان فرادادی از بود و شد یک شهر، از پیشینه‌ی زیست ۶۰ هزارسال پیش در غارهای دره‌ی خرم‌آباد تا شکل‌گیری آخرین نهادهای روز، با نگاهی توسعه محور و اگر اظهار نظر در خصوص بحث‌های پرمایه‌ی مربوط به جنگ و جدال‌های دوره‌های مختلف از جمله ناامنی‌های طایفه‌یی عصر قاجار که از پیرامون بر سر خرم‌آباد آوار می‌شد و مصیبت‌ها می‌آفرید و به علت نقش مخربش در سرنوشت این شهر، نیازمند بحثی جداگانه است، به فرصتی دیگر وانهاده شود، در همه‌ی حوزه‌ها، کتاب پراست از اطلاعات کلان و خرد در خصوص وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و آن‌چه در برنامه‌ریزی‌های مرتبط با توسعه‌ی شهر مورد نیاز است، با حجم عظیمی از تحلیل و نتیجه‌گیری که در جای دیگر، دست‌کم با این سبک وسیاق نمی‌توان یافت.

آن‌چه در این حیطه قابل ذکر است، رویکرد پژوهش به تشریح و تحلیل‌های توسعه محور است که اگر نه با ادبیات متداول برنامه‌ریزی؛ بلکه با شیوه‌نامه‌ و سبک کتاب می‌توان آن‌را دارای نوعی مشابهت با تحلیل(swot) دانست با تمرکز بر نقطه‌های قوت، ضعف، فرصت‌ها و تهدیدها.

در این حیطه، سید همه‌جا نگران نابودی قوت‌ها و فرصت‌ها وتشدید ضعف‌ها و تهدید‌هاست. از مقدمه‌ی کتاب که شروع می‌کنی به خواندن تا پایان آن، افسوسِ پژوهشگر را می‌بینی بر آن‌چه بر این شهر رفته و دلشوره‌‌ی او را برای آینده‌ی این زیست‌بوم! برای نمونه، با اشاره به باغ‌کشاورزی، ضمن ذکر مأخذ، نقل می‌کند: این باغ یکی از بهترین و زیباترین‌ باغ‌های باختر ایران است… انواع و اقسام میوه ….و بهترین گل‌ها در این باغ می‌روید.. پس از آن با برشمردن نام حدود ۹۰ باغ که تازه قسمتی از باغ‌های شهر بوده است می‌نویسند: باغ‌هایی که در سایه‌سار درخت و جوی آب، محیط پرسایه و خنک و فضای معطر فراهم آورده بودند… یکی از پس از دیگری از میان رفته است… سپس به چرایی این ویرانی‌ها می‌پردازند این‌گونه : سر‌آغاز ویرانی باغ‌ها، ساخت بناهایی بر‌ای اداره‌های [مختلف] بود.. باغ‌هایی که به شهر ما جلوه‌‌ی خاصی بخشیده بودند و اکنون اثری از آن‌ها یافت نمی‌شود و در ادامه اضافه می‌کنند: در شهر ما نه به باغ بل به تک درخت‌ها، سروهای زیبا و چنارهای کهنسال نیز رحم نکردند. سروی به بلندی ۳۰ متر[یعنی به ارتفاع مناره‌ی آجری تاریخی خرم‌آباد و قطر متناسب آن] در ورودی گورستان شهر قرار داشت که… نابخرد یا نابخردانی آن سرو کهن‌سال را بریدند. [و اگر بود امروز یکی از جاذبه‌های بی ‌بدیل شهر بود با ثبت دست‌کم ملی]، درختان حاشیه‌ی کیو را شبانه از میان برداشتند و ۲ درخت [کهن‌سال چنار] به خاطر دیدن نمای یکی از بانک‌ها قطع شد و…

در صفحه‌ی ۶۵ کتاب به ویرانی بازار سر پوشیده‌ی ‌خرم‌آباد در سال ۱۳۱۵ اشاره می‌شود. [در حالی که اینک این‌گونه بازارها از اعتبارهای شهرهای تاریخی‌اند] و در جای دیگرافسوس خود را از تهدیدهای کمرشکنی که بر این شهر نازل شده‌است بازتاب می‌دهد آن‌جا که می‌آید: بسیاری از آثار خرم آباد از میان رفته‌اند. بنای ارتباطی دوازده‌ برجی که در نقاره‌خانه‌اش غروب ‌آفتاب و طلوع خورشید را نقاره می‌زدند…[دیگر] اثری از ضراب‌خانه‌ی شاپورخواست وجود ندارد… مسجدها، حسینه‌ی شهر؛ خانقاه، کنیسه، کلیسا، معبد مهر و… حمام والی، کاروان‌سرای محسنیه، دروازه‌های شهر،… خانه‌های قدیمی با معماری‌های روزگاران گوناگون، نهرهایی که.. شاید اگر غارها نیز در میانه‌ی شهر بود اکنون نیز فقط نام‌ آن‌ها بر جای می‌ماند (ص۴۹۳).

با دقت در جای جای کتاب، همه‌جا نقش برجسته‌ی نگرانی‌های استاد قاسمی در حیطه‌های زیست‌محیطی و گردشگری شهر نمود دارد. کمیسیون جهانی زیست‌محیط و توسعه (بروئلند) توسعه را فرآیندی تعریف می‌کند که به نیاز‌های زمان‌حال ما پاسخ می‌دهد بی‌‌آن‌که توانایی نسل‌های آتی برای پاسخ‌گویی به نیاز‌های‌شان را به مخاطره اندازد و این درحالی است که طی قلمرو زمانی کتاب، در غیاب مردان مدار توسعه، مدیرانی با طول موج‌هایی ضعیف و بی‌تناسب با سیستم‌های متنوع  شهر وبی‌اطلاع از چارچوب‌های شناخته‌شده‌ی شهرسازی، با تفکر ذره‌ای و بدون توجه به بافت و ساخت طبیعی  و تاریخی شهر، ، هم‌سو با نئوفیزیوکرات‌ها که منبع همه‌ی درآمدها و سودجویی را در زمین بازی و زمین‌خواری خلاصه‌ کرده‌اند، بسیاری از آن‌چه را که این دره در چنته داشت ویران کردند و بی‌توجه به توان اکولوژیک شهر و ظرفیت تحمل محیطی، با به‌هم‌ریختن تعادل بین محیط و اسقرار جمعیت و فعالیت در محیط با بارگذاری‌های خارج از ظرفیت بُرد (caring capacity) کارکرد اکو سیستم و حیات شهر را دچار اخلال و ناپایداری کردند. با وجود این، به قول «والت ویت‌من» :از این خاک در شگفتم / ازین خاک آرام و صبور / خاکی که در میان تباهی‌ها، هنوزهم شیرین می‌رویاند و به فرموده‌ی حافظ: از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که بوی گلی ماندو رنگ نسترنی؛ چراکه به رغم آن‌همه حرکت ویران‌ساز، خرم‌آباد در سال ۱۳۴۵ «شهرنمونه‌ی جهانگردی شناخته شد» (ص ۱۰۹)

هم‌چنین، در سال ۸۹ از سوی برنامه‌ی اسکان بشر ملل‌متحد در بین شهرهای کشور به‌عنوان «پایلوت توسعه‌ی پایدار شهری با محوریت گردشگری» انتخاب شد و در نوروز ۹۵ جزو ۷ شهر برتر گردشگری کشور قرار گرفت و اگر ویران‌سازی‌ها خاتمه پذیرد و نسبت به بارورسازی آن‌چه از آن گنجینه‌های به یغما رفته، برجای‌ مانده است، اراده شود هنوز هم شهر حرف زیادی برای گفتن دارد.

۶- می‌گویند هر نسلی قله‌های خود را دارد و سید فرید قاسمی به درستی در عرصه‌ای که عمرش را با تمام توان بر سر آن گذاشته است، بی‌تردید، از قله‌های بی‌رقیب این نسل‌اند و… کلام آخر:

وقتی سید از سلامت چشم‌هایش می‌گوید که در کارزار اندیشگی به ‌مشکل گراییده‌اند بی‌اختیار آدم به یاد «پابلونرودا» می‌افتد که می‌گوید: اما از چشم‌هایم بگویم، از سه قدم دورتر / حتا مادرم را هم نمی‌توانم دید/ چه بر سرم آمده؟/ هیچ/ در کلاس‌های درس جا گذاشتم‌شان!

که این داستان بی پایان عشق است.

 با آرزوی توفیق بیش‌تر برای گرامی‌فرهیخته‌ی ماندگار، سیدفرید عزیز و در انتظار اثرهای بعدی استاد.

پایان پیام

صادق سیفی – سیمره

کد خبر : 21694 ساعت خبر : 10:14 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=21694
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات