ابتکار هنوز میتواند محیط زیست را نجات دهد
به گزارش پایگاه خبری گلونی، محمد درویش مدیرکل دفتر آموزش و پژوهش سازمان محیط زیست در وبلاگ شخصیاش نوشت:
یکی از مؤلفههای نشاندهندهی نشاط و بالندگی در هر سازمانی، به ویژه سازمانی چون محیط زیست که برای حسن انجام مأموریتهایش نیاز به ظرفیتسازی اطلاعاتی و افزایش آگاهیهای عمومی دارد، عیار دست به قلم بودن و میزان آمادگی کارشناسان و مدیرانش در پاسخگویی در برابر نمایندگان رکن چهارم دموکراسی (رسانههاست) و خلاصه میزان حضور داوطلبانه در بین مردم است. بر این بنیاد، در شمار اولویتهای سازمان حفاظت محیط زیست، وضع مشوقها و ارایهی تمهیداتی است که با سهلتر شدن شرایط و کاهش نگاههای مراقبتی، نهتنها اجازهی انتشار دیدگاهها به صورتی آزادانه به تمامی کارشناسان علاقهمند داده شود، بلکه محرکهایی برای تشویق آنها که سکوت نمیکنند و منفعل نمیمانند هم در نظر گرفته شود.
از همین منظر، حتی دورههای آموزشی برای برخی از کارشناسان سازمان به منظور مواجههی حرفهایتر با اربابان جراید در همان آغازین روزهای کار معصومه ابتکار تدارک دیده شد. با این وجود، مدرسان این دورهها در گفتگوهای شخصی با نگارنده، آشکارا از واقعیتی تلخ سخن میگفتند: اینکه اغلب حاضرین در این دورهها که خود در شمار نیروهای کاربلد سازمان هم محسوب میشدند، میگفتند: هیچ رغبتی به مواجهه در برابر رسانهها یا نگارش یادداشتهای تحلیلی/ انتقادی ندارند! چرا که به تجربه دریافتهاند هر چه ساکتتر و بیسروصداتر خدمت کنی، کمتر آسیب خواهی دید و مورد عتاب و خطاب قرار خواهی گرفت.
ابتکار هنوز میتواند محیط زیست را نجات دهد
در چنین شرایطی است که نگارنده دست همکارانی چون امید باتو را سخت میفشارد که برخلاف رود شنا کرده و به رغم غلبهی فضایی که مایل نیست تا سخنی یا مکتوبی گفته یا منتشر شود، جسورانه و صادقانه به انتشار دیدگاههای انتقادیاش میپردازد. این در حالی است که در برخی موارد، اختلاف نظر جدی با امید دارم و به هیچ وجه راهکار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست یا ادغامش در یکی از معاونتهای متعدد وزارت جهاد کشاورزی را به نفع بازگرداندن توان تابآوری به طبیعت وطنی که دوستش داریم، نمیدانم.
اما ما شاید بیشتر از هر گروه دیگری باید نشان دهیم که عمیقاً به راهبرد اصولی: «زنده باد مخالف من» باور داریم. و از این مهمتر باید درنگ کنیم که مگر چه کردهایم که اینک کارشناسان دلسوزی چون امید باتو هم میخواهند دیگر با تو و محیط زیست نباشند؟! و عملاً به گزینهای انتحاری میاندیشند!
در چنین شرایطی، شگفتا که پس از انتشار یکی دو خبر و یادداشت از نگارنده در طول هفته گذشته که بازتابهای نسبتاً گستردهی درون و برون سازمانی داشت، روز شنبهی گذشته – ۱۱ مهر ۱۳۹۴، بخشنامهای به شماره ۳۲۳۷۵/۹۴ از سوی مهناز مظاهری اسدی خطاب به چهار مدیرش در معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شد که آشکارا از زحمت نگارنده برای تبیین خطری که موجودیت سازمان متولّی طبیعت ایران را دربرگرفته، کاست!
در آن ابلاغیه از مدیرانش خواسته بود تا زینپس بدون هماهنگی با وی، حق انتشار هیچ یادداشت، گزارش یا خبری را بر روی پرتال سازمان حفاظت محیط زیست ندارند. از مجید فدایی در اداره کل روابط عمومی سازمان هم خواسته بود تا مفاد این بخشنامه را رعایت کند.
دقت کنید در شرایطی چنین بخشنامهای از سوی عالیترین مقام مسئول در حوزه آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده که عملاً شمار کارشناسان و مدیرانی که همچنان بی مهابای عواقبش، قلم زده و مصاحبه میکنند، به نسبت جمعیت هفت هزارنفری آن، بسیار اندک و در مقام مقایسه، چون بزرگی دیسکاوری در برابر خورشید است!
سرکار خانم ابتکار که همچنان شما را مادر مهربان تمامی زیستمندان طبیعت وطن میدانم!
آیا خبر از چنین رخدادهایی در مجموعهی تحت امرتان دارید؟ آیا میدانید پیام خطرناک و نهفته در چنین بخشنامههایی که از قضا با هماهنگی و توصیهی مشاور رسانهایتان، سرکار خانم فریبا ابتهاج تهیه شده، چیست؟ اینکه هر چه کمتر بنویسیم، کمتر مصاحبه کنیم و بیشتر سر درلاک خود فروبریم، کمتر هم در معرض بازخواست قرار گرفته و عافیت را در آغوش خواهیم گرفت.
به نظرم صدور چنین بخشنامههایی همان کاری را با سازمان میکند که مغول نتوانست با ایران بکند.
بنده یکبار دیگر در ملاقات تاریخیتان با دو بزرگ محیط زیست ایران در دهم بهمن سال ۱۳۹۳، آشکارا یادآوری کردم که مهمتر و بزرگتر از فاجعهای که دارد در محیط زیست ما رخ میدهد، بلایی است که بر سر سرمایههای انسانی این سازمان مهم و راهبردی آمده و از شما خواهش کردم رفع مشکلات جانفرسای این عزیزان را در اولویت نخست کاری خود قرار دهید. اینک به نظرم صدور چنین بخشنامههایی، همچون شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمه جان پردیسان است. بخشنامههایی که ترجمان سخنشان این است: دیکته ننویس، تا غلطهایت آشکار نشود!
همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی بارها این جمله را از من شنیدهاند که «محمّد درویش نیامده است تا حال طبیعت ایران را خوب کند. بلکه آمده است تا حال شما را خوب کند.» و بر این باورم که اگر حال همکارانم خوب باشد، آنها بیشترین تلاش ممکن را برای ارایه بهترین خدمات در حوزه آموزش، مشارکت و ضمن خدمت انجام خواهند داد.
و حقیقت این است که اینک حال انسانهایی که باید در صف مقدم مقابله با طبیعتستیزان قدرتسالار یا مخربان نادان قرار داشته باشند، اصلاً خوب نیست. و ما به جای آنکه مرهمی بر دردهای این عزیزان باشیم، با وضع مقرارتی پلیسیتر و صرف هزینه برای گیتهای ورود و خروج پرسنل در پردیسان، نمک پاش این دردها شدهایم؛ دردهایی که سبب میشود دیگر درد طبیعت وطن را کسی حس نکند و همه روز جهانی بدون خودرو را فراموش کنند.
خانم ابتکار عزیز!
چرا باید بزرگانی چون بیژن فرهنگ درهشوری، عبدالحسین وهابزاده، هنریک مجنونیان و … با پردیسان قهر کنند؟ چرا برای دلجویی از ایشان خود رأساً وارد نمیشوید و اندیشکده بزرگان محیط زیست ایران را بنیان نمینهید؟
نگارنده بر این باور است که
اگر مافیای سدسازی و تفکرات سازهای در مدیریت آب و طرحهای گردشگری در شفارود گیلان، خرسان لردگان، مراش زنجان، تونل سبزکوه، داریان (کانیبل)، جنگل ابر، آشوراده و دهها مورد دیگر همچنان بر حلقوم سازمان محیط زیست فشار میآورند تا مجوز بگیرند، همانگونه که برای جنایتهای بزرگی چون گتوند و پل روگذر بر روی دریاچه ارومیه گرفتند؛
اگر خبر امکانسنجی اجرای طرح ویرانگر اتصال خلیج فارس به دریای عمان توسط قرارگاه خاتمالانبیا را علاءالدین بروجردی رسانهای میکند، آن هم بدون آنکه این طرح مراحل بررسی و اخذ مجوزهای ارزیابی را از سازمان حفاظت محیط زیست طی کرده باشد؛
اگر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت تدبیر و امید در ۲۲ شهریور ۱۳۹۳ درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای واگذاری یک شماره سه رقمی (۱۵۰) برای ارتباط آسانتر با مردم را با این بهانه رد میکند که محیط زیست در شمار موضوعات حیاتی و اضطراری نیست که نیاز به کد خدماتی سه رقمی داشته باشد! آن هم در شرایطی که حتی شهرداریها، شماره سه رقمی (۱۳۷) دارند؛
و اگر وزارت آموزش و پرورش با دهنکجی کامل از تأسیس مدارس محیط زیستی و مدارس طبیعت همچنان سرباز میزند؛
برای این است که ما متحد نیستیم و ظاهراً دستهایی هم درکار است که متحد هم نشویم!
مدام از سوی برخی از همکاران حضرتعالی از مدیرکل دفتر بازرسی گرفته تا مهناز مظاهری اسدی و زهرا جواهریان به بنده گوشزد میشود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی یا ان جی او ای نیستی! حالا یک مدیر دولتی هستی و نباید آشکارا از لکنتها و نارساییها با مردم سخن بگویی!
اما خانم ابتکار عزیز! مگر من و شما در تمام طول این سالها برای بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی حوزه محیط زیست تلاش نکردیم؟ مگر ما خود را با افتخار یک فعال محیط زیستی و یک ان جی او ای نمینامیم و به سابقهی خود در این حوزه نمیبالیم؟ چرا حال که دوره قدرت شماست، باید محمّد درویش توسط نزدیکترین افراد به شما با چنین صفتی به عنوان یک امتیاز منفی نامیده شود؟ جز آن است که متأسفانه ظاهراً روح احترام واقعی به مردم هنوز در برخی از ارکان عالیرتبهی مدیریتی سازمان تحت امرتان هم دمیده نشده است؟!
غمانگیز است که در بالادستهای پردیسان، مرا یک ان جی او ایی دردسرساز میدانند و در بین برخی از کارمندان معترض سازمان با صفت «مدیر وارداتی» از محمد درویش یاد میکنند که حقوقهای آنچنانی و حق مأموریت گزاف میگیرد و درد مردم محروم را نمیفهمد. و شما خود میدانید که بنده نه حق مأموریتی گرفتهام و نه اضافهکاری! وقتی به پردیسان آمدم، مستأجر آیارتمانی در سعادتآباد بودم و اینک در زیرزمینی ۶۰ متری در مرزداران اجارهنشین هستم و مجبور شدم اتومبیل شخصیام (پژوه ۲۰۶) را هم برای تأمین هزینه تحصیل فرزندم بفروشم.
و البته با این وجود، خود را کماکان بیشتر از دیروز، خوشبختترین آدم روی زمین میدانم، چون به کاری مشغولم که عشق زندگیم است …
خانم ابتکار عزیز:
بنده در گفتگوی مفصلی که با شما در ۲۲ مردادماه سال جاری پس از سفر به اردبیل داشتم، اعلام کردم که برای یک سازمان پویا، دستکم باید سرانه یک میلیون تومان در حوزه آموزش پرسنلش هزینه کرد. یعنی فقط ما نیاز به هفت میلیارد تومان اعتبار برای انجام آموزشهای دقیق و کاربردی پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست داریم، تا بتوانیم در برابر موج فزایندهی درخواستهای توسعه، خردمندانهترین گزینهها را به نحوی ارایه دهیم که نه طبیعت ایران آسیب ببیند و نه کشور از رشد اقتصادی و توسعهی درخور و واقعی محروم ماند. در حالی که کل بودجه معاونت آموزش و پژوهش به دشواری به این رقم میرسد. در این میان، دو سال است که با تصویب نمایندگان مجلس، قرار بوده مبلغ ناچیز ۵۰۰ میلیون تومان اختصاصاً به حوزه مشارکت مردمی اختصاص یابد که این امر هم محقق نشده است. بنده میدانم که دولت مشکل دارد، اما دیگر نه به اندازه تأمین ۵۰۰ میلیون تومان! پس اشکال کار در کجاست؟
سخن آخر آنکه
هنگامی که در ۲۵ آبان ۱۳۹۲ از محمّد درویش دعوت به همکاری کردید، گفتم که من یک فعال محیط زیستی هستم و نمیخواهم این صفتم را … این عشقم را فدای یک پست دولتی کنم. شما فرمودید که تو همان محمّد درویش باش و به من هم کمک کن تا وضعیت نابسامان محیط زیست کشور بهبود یابد. همچنان بر آن عهد هستم. اما چنانچه بر این باورید که دیگر کمکی از دست محمّد درویش ساخته نیست و یا مشکلاتی که میآفریند بیشتر از سودهای ماندنش در پردیسان است، بدون کمترین آزردگی و با رضایت کامل حاضرم پردیسان را ترک کنم و همچنان با افتخار به دوران همکاریام با بانوی دوستداشتنی محیط زیست وطن ببالم.
خوشا به حال درختی که سبز میشکند
که مرگ برگ نیارزد به درد زرد شدن
پایان پیام