جدول کلمات متقاطع؛ نوشته‌ای از اسحاق عیدی

جدول کلمات متقاطع؛ نوشته‌ای از اسحاق عیدی

به مناسب نمایشگاه مطبوعات از برخی روزنامه‌نگاران درباره اولین خاطره‌شان با روزنامه و مجله پرسیدیم. خاطره‌هایی خواندنی دارند.

پایگاه خبری گلونی، اسحاق عیدی: ده دوازده سالم بود. به جای بازی کردن با سایر دوستان هم سن و سال، بیشتر اوقات فراغتم در دکان کتاب فروشی پدرم می‌گذشت. دکانی محقر در خیابان حافظ، کوی درب‌دلاکان شهر خرم‌آباد در دهه سی.

پدرم روزنامه هم می‌فروخت. خریداران روزنامه بسیار محدود بودند. بنابراین روزنامه‌ها بیشتر تاریخ گذشته و بیات و بادکرده بودند. بهترین و لذت‌بخش‌ترین سرگرمی من ورق زدن روزنامه‌ها بود. بیشتر برای تماشای عکس‌ها، عکس اشخاص، نقاط دیدنی دنیا و دیگر شهرهای ایران. مخصوصا دیدن تصاویر و عکس‌هایی از خیابان‌های تهران. خیلی عاشق تهران بودم. عشقی که هیچگاه به سرانجام نرسید. در جریان ورق زدن روزنامه‌ها در لابه‌لای برخی از صفحات، اشکال شطرنجی و مربع‌شکل بیشتر توجه من را به خود جلب می‌کرد. بالای همه‌ی آنها این جمله نوشته شده بود: «جدول کلمات متقاطع» که نه درست قادر به خواندن آن بودم و نه معنای آن را می‌فهمیدم.

روزی یکی از آموزگاران دبستان سعادت که در دکان پدر به انتخاب کتاب مشغول بود. با حجب و حیا و کمی ترس، یکی از آن اشکال را به او نشان دادم و پرسیدم این چیست؟ خدایش بیامرزد، با حوصله و مهربانی خاصی پاسخم را داد. همان پاسخ که کاملا جامع بود، مرا به دنیای جدول کلمات متقاطع کشانید و وسیله‌ای شد که دل و جانم را با روزنامه و مجله پیوند داد.

از آن روز به بعد خودم شروع به طراحی جدول کردم. با کلماتی ساده و محدود در حد و میزان معلومات کودکی ده دوازده ساله. سال آخر تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان سعادت خرم‌آباد می‌گذراندم. سال ۱۳۳۴ به چهارده سالگی رسیده بودم. آن وقت بود که جدول ۹*۹ خانه را طراحی کردم و آن را برای مجله «آشفته» در تهران از طریق پست فرستادم. با کمال تعجب دو هفته بعد آن را چاپ کرده بودند. چه لذتی داشت. هنوز شکوه و جلال آن حسِ زایشِ مجسم وابستگی به قلم و روزنامه را که در لابلای حافظه‌ام جای خوش کرده است با همان تر و تازگی و طراوت با تمام جسم و جانم مزمزه می‌کنم. این رویداد کوچک که در آن ایام برای اینجانب بسیار بزرگ بود، وسیله‌ای شد برای وابستگی‌ام به روزنامه که تا امروز هم ادامه دارد.

جدول کلمات متقاطع؛ نوشته‌ای از اسحاق عیدی

در میان روزنامه‌های آن روزگار، نام بسیاری از روزنامه‌های محلی را به یاد دارم. همه‌ی این روزنامه‌ها عمری کوتاه داشتند و همه با رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از صحنه  فعالیت روزنامه‌نگاری محو شدند. باید از جناب سیدفرید قاسمی سپاس‌گزار بود. سپاس به وسعت دو قرن تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران. باید از او سپاس‌گزار بود که پیشینه فراموش شده روزنامه‌نگاری در ایران محصوصا در زادگاهش، خرم‌آباد را به خوبی زنده کرده است. سید در کتاب گران‌قدرش «پیشینه ارتباطات و تاریخ مطبوعات خرم‌آباد» اسامی روزنامه‌های محلی چاپ خرم‌آباد را آورده است: «صدای لرستان، زیبان لرستان، لرستان امروز، فروغ لرستان، طلیعه لرستان، ندای فرهنگ، لرستان جوان، زبان عشایر، لرستان آینده، نهیب لرستان، امید عشایر، کبیرکوه و قیام لر.»

همه‌ی این روزنامه‌ها عمری کوتاه و دولتی مستعجل داشتند و همه با رویداد ۲۸ مرداد تعطیل شدند. برای همیشه. ‌تنها روزنامه‌ای که عمری پایدار داشت هفته‌نامه «ندای گلشن» بود که تا سال ۱۳۳۴ به فعالیت خود ادامه داد.

من بعدها طراحی جدول و همکاری با مجلات چاپ تهران را ادامه دادم. سال‌های پایانی دهه سی بیشتر مجلات آن روزگار مثل مجله «سپید و سیاه» و «امید ایران» فعالیتی گسترده داشتم. در همین ایام به نام‌های زیادی از همشهریانم برخورد کردم که در زمینه‌های دیگری مانند خبرنگاری, سرودن اشعار و نگارش مطالب گوناگون اجتماعی و کمی سیاسی آثار خود را چاپ می‌کردند از جمله اسماعیل ساکی، محمود موسوی‌نژاد و محسن حجاریان و عده‌ای دیگر که گذشت روزگار نام‌شان را از صفحه حافظه‌ام پاک کرده است.

اما شاه‌بیت گیرودار آشناییم با نام آشنای مطبوعات در آن زمان یعنی آقای صادق سیفی بود. این آشنایی جاده‌ای وسیع‌تر و گسترده‌تر برویم باز کرد. صادق سیفی در زمینه سرودن شعر، نوشتن مضامین اجتماعی بیشترین فعالیت را در این زمینه نسبت به دیگران داشت.

جدول کلمات متقاطع؛ نوشته‌ای از اسحاق عیدی

عصرهای تابستان اواخر دهه سی را اغلب با خواندن روزنامه‌ها و مجلات مورد علاقه‌ی مشترک‌مان می‌گذراندیم. چه لطفی داشت. آن بعد از ظهرهای روزنامه‌خوانی در خلوت آرام سرچشمه شَوای خرم‌آباد و چه مکتبی مجلل بود برای ساخت‌وساز اندیشه در جوار صادق سیفی. خدا را شاکرم زیرا هنوز که هنوز از حریم مهرورزیش بهره‌مند و برخوردار هستم. در همین ایام بود که ذهن و اندیشه‌ام به سرایش شعر گرایش پیدا کرد. نخستین سروده‌ام قطعه شعری بود در قالب نو که آن را به ایشان تقدیم کردم و در یکی از شماره های مجله سپید و سیاه به چاپ رسید.

گدشت روزگار و اشتغال به کار و کوچ صادق سیفی از خرم‌آباد، گسستی در این ارتباط روحانی به وجود آورد. ولی دورادور و به طرق گوناگون ادامه پیدا کرد و ادامه هم دارد. و حالا که در آستانه کهن‌سالی شاهدم در سطح استان مخصوصا شهر خرم‌آباد تعداد بسیار زیادی روزنامه منتشر می‌شود، احساس غرور می‌کنم. هرچند این کمیت بالای روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها شاید از جهاتی جواب‌گوی انتظارات جامعه امروز نباشد. و افسوس همیشگی را تکرار می‌کنم به خاطر از دست دادن فصل‌نامه‌های پربار لرستان‌شناسی و شقایق که همت والای سید فرید قاسمی موجد و بانی‌اش بود. کاش همتی دیگر در این راه سربرآورد و باغ ادب و تاریخ لرستان را مثل این سید سخت‌کوش، باردیگر معطر سازد.

نماشای گلونی را دنبال کنید 

درباره این استاد فقید بیشتر بدانید

پایان پیام

کد خبر : 7714 ساعت خبر : 11:31 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=7714
اشتراک در نظرات
اطلاع از
1 دیدگاه
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

درود,سپاس ازسایت گلونی برای مطلب استادعیدی,به امیدپرباری شماوتندرستی ایشان.