جغرافیای اضطراب مهربان

پایگاه خبری گلونی، عباس رضوانی: «اقیانوس آرام» مضمونی دارد عاشقانه و انسان‌مدار چونان پلی بر جغرافیای محیطی و واژگانی و معنایی. دریایی از دغدغه‌های انسانی را سوار بر انبوهی واژه می‌بینی در حرکتی بین مرزهای فیزیکی اما در واقع فراتر از آن‌ها در زبان و معنا؛ یک مدل جهان‌وطنی خاص؛ جهان‌بینی‌ای آمیخته با اندوه. شاعر از دلتنگی صفحه‌های آخر تقویم آغاز می‌کند؛ به کافه‌های پیونگ یانگ و سئول می‌رود؛ در تلاقی کویر و دریا از دوری«تو» شکوه سر می‌دهد و از بی‌تابیِ تنهایی ناله می‌کند. در میانه‌های کار٬شعری را با تصاویری از کوه‌ها و فسیل‌هاو رنج تغییرشانشروع می‌کند تا برسد به ثبات ستارگان: «تماشاگرانی/ که تنها/ نظاره می‌کنند/ زندگی را/ مرگ را/ وهیچ حرکتی از خود بروز نمی‌دهند/ آن‌ها خوب می‌دانند/ حرکت ستاره‌های دنباله‌دار/ همان رهایی است/ که به مرگ منتهی می‌شود». این کپسول اندیشه همچنان‌که از عشق٬ «این غم موزون»، می‌سراید و از رنج زیستن٬گریزهایی دارد به زخم جنگ: «فقط آن دقیقه‌ها مهم است/ لحظه‌هایی که بچه‌ها/ در هیاهوی قتل عام/ هیچ آغوش آشنایی پیدا نمی‌کنند». او از درد جنگ که می‌گوید٬ از تاریخ و جغرافیا هم رها می‌شود. سرش را عقب می‌برد. پاریس را می‌بیند و سیاهی جنگ جهانی؛ لکه‌هایی بزرگ روی لباس‌هایی گل‌دار؛ دو تا برج و آخرین نگاه دو کارمند عاشق به هم. و در ادامه، در این موج سینوسیِ تنهاییِ انسان٬ باز برمی‌گردد به دوست داشتن٬ رسیدن٬ نرسیدن و دست آخر نیز خستگیِ روزمرگی‌ها.
خودت را که دست شعرها بسپاری گویی این شاعرِخبرنگارِ فرهنگیِ عاشق سفر دارد تو را به سبک همان شهر فرنگ‌های قدیم به یک گردش می‌برد. و البته باید مراقب ارمغانش بود: اندوهی تلخ و شیرین.
در انتها وقتی که داری کلمات را مزه مزه می‌کنی٬ خود را محصور می‌بینی در جغرافیایی هزارتو و از عشق و وصل، تنهایی و با دیگری، دلتنگی و جنگ و هر آنچه این انسان با دستان خود برای خود ساخته: «ما زندگی را تسخیر کرده‌ایم/ ما عشق را تسخیر کرده‌ایم/ ما در جنگی سرد/ دنیا را اشغال کرده‌ایم». پس چه کند این تنهای نگران؟ شاید همان‌که در صفحات پایانی می‌گوید: شعرهایم را/ برای آینه‌های بی‌تفاوتِ/ صدساله می‌خوانم». شاعر برای این دلگیری‌های مکرر اگر نگوییم با قلمی اگزیستانسیال باوجودی اضطراب‌گونه پاسخی آماده دارد: «هی به من نگویید/ چرا این‌قدر از غم می‌نویسم/ من یک غاز وحشی هستم/ که می‌خواستند/ سرش را جدا کنند/ اما نیمه کاره/ رها شده است».
هرچند «اقیانوس آرام» قابلیت خوبی دارد برای نقدی روانکاوانه و با کمی اغماض ساخت‌گرایانه‌ی تکوینی اما این نوشته مجالی برای این‌کار ندارد لذا به بررسی اجمالیِ محتوایی آن بسنده کرده. ولی لازم است به دو نکته مرتبط با ساختار اشعار اشاره داشت.
-سطرها نباید مرکز توجه باشند بلکه به کل شعر باید به منزله‌ی یک واحد کامل نگاه کرد. در این‌صورت تشبیهات٬ استعاره‌ها٬ سمبل‌های نهفته تصاویر و فضای اشعار بهتر قابل مشاهده خواهند بود.
– از نگاه یک منتقد می‌توان نسبت به حضور کمرنگ برخی عناصر مانند آهنگ فرم بازی‌های زبانی و پیچیدگی ساختی و محتوایی رنگی جدی داشت. اما به نظر می‌رسد همین نکات را بتوان ویژگی شاعر دانست؛ رفتاری آگاهانه و گاهی مصرانه برای داشتن سبکیمیانه و آرام ـ احتمالا شبیه شخصیتش ـ که با تکیه بر آن بیشترین اندیشه‌ها نقدها و نگرانی‌ها را در بستری از تجربیات شخصی بیان کرده و قصد دارد با کمک همین تکنیک٬ مخاطب پرشتاب این روزها را تشویق کند در ایستگاه آرام اقیانوسش دقایقی بایستد بخواند و بیندیشد. ممکن است این توقف در چند لحظه و به دلیل دوری شعر از ایجاز کمی ملال‌انگیز شود اما در نهایت آنچه اتفاق می‌افتد ورود تدریجی و لذت‌بخش خواننده است به دنیای وجودگرایانه‌ی او. از این زاویه اگر بتوانیم برابر پیچیدگی‌های گاه به ظاهر روشن‌فکرانه٬ این سبک ـ یا حداقل زبان ـ بهرامی را ساده بنامیم باید گفت به این «سادگیِ آگاهانه در ساخت و ژرفا در معنا»ـ در نتیجه متفاوت از ساده‌نویسی ـ نیازمندیم هر چند می‌تواند حرکت بر لبه‌ی شمشیر باشد.

پایان پیام

از: جهان کتاب – شماره ۳۳۱ آذر ۱۳۹۵

کد خبر : 28900 ساعت خبر : 11:16 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=28900
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات