همیشه پای پول هم در میان است
به گزارش پایگاه خبری گلونی علیرضا بهرامی – شاعر و روزنامهنگار در مجله آزما دی ۹۵ نوشت:
گفتن درباره این که زمانی شاعران این مملکت در مقام حکیمان و مشاوران اعظم، در جایگاهی عالیرتبه، جزو خواص جامعه محسوب میشدند و حالا کسی را که شاعر است، خیلی جدی نمیگیرند، گفتن درباره امری بدیهی و بحثی تکراری شده است. سخن گفتن درباره علتهای آن و اینکه شرایط اقتصادی از منظر مقوله معیشت در این وضعیت بسیار تاثیر داشته هم بحث جدیدی نیست. شاید نقطه تفاوت این نوشتار در واکاوی این بحث باشد که ساختار اقتصادی حاکم بر جامعه و میزان معیوب بودن و نبودن آن، بهطور مستقیم بر جایگاه و ارزش مولفان در آن جامعه بسیار تاثیرگذار است.
جامعه ایرانی در حدود نیم قرن گذشته چند مدل متفاوت و همچنین متناقض اقتصاد الگو و حاکم را تجربه کرده است؛ دست کم چهار مقطع اواخر دهه ۴۰ تا انقلاب، دهه ۶۰ با شرایط ویژه جنگی، تغییر مسیر دهه ۷۰ و مقطع پس از آن تاکنون. دقیقا قابل دستهبندی و احصاء است که در همین تقسیمبندی مقطعی، جایگاه مولفان در جامعه هم وضعیتهای متغیر و متفاوتی را تجربه کرده، چون کتاب و درکل محصولات فرهنگی هنری شرایط متفاوتی را تجربه کردهاند.
قابل انکار نیست در جوامعی که مدلهای اقتصادی آزاد و طبیعی و واقعی بر آنها حاکم است، با همه نقصها و تضادها، مولفان جایگاه عالیتر و قابل توجهتری دارند؛ بدون آنکه مدعی ارزشهای مورد ادعای ما باشند. آنجا چون اقتصاد فرهنگ و هنر شکلی واقعی و خوداتکا دارد، همه چیز برمبناهای سختگیرانهای، سر جای خود است. آنگاه وقتیکه همه چیز قرار است توجیه توفیق داشته باشد، کیفیت خالق آثار نیز مورد ارزیابی و توجه جدی قرار میگیرد. درواقع هرچند مبناهای سودمحورانه و مادی در این مدلها، همیشه تلفاتی معنوی در پی دارد اما دستکم یک اطمینان را هم در خود خواهد داشت؛ کسی که بهعنوان خالق یک کتاب یا هر اثر هنری دیگری شناخته میشود، از معیارهای استاندارد لازم برخوردار است.
اما برعکس، در کشوری چون ما، در دورهای که اقتصاد حاکمیتی شکل سوسیالیستی به خود گرفته، سیاستهای سوبسیدی حامیانه بر مبنای معیارهای ایدئولوژیک شکل میگیرد، عرصه برای حضور و نقشآفرینی افراد فاقد مهارتها و تواناییهای لازم، در مقام مولف فراهم میشود. توضیح و ذکر مثال در این زمینه برای مخاطبی که چند دهه تجربه زندگی در چنین فضایی را داشته است، ضرورتی ندارد. پس از آن هم وقتی در ظاهر این ادعا بهوجود میآید که آن ساختار اقتصادی تغییر یافته و مبناهای تجارت آزاد، معیار قرار گرفته است، چون در واقعیت چنین نیست و درواقع همان ساختار اقتصاد معیوب که در ابتدا ذکر کردیم در جریان است، فرصت برای کسانی فراهم میشود که برخلاف گروه بیکیفیت یا کمکیفیت قبلی که تنها مصرفکننده اعتبارهای مالی بود، با صرف اندکی بودجه شخصی، در خلاء موجود، خود را که باز دارای مهارتها و تواناییهای لازم و استاندارد نیستند، در قالب مؤلف جا بزنند. بازار نشر پر میشود از جنسهای جعلی و بیکیفیت چینی! که رفته رفته، اعتماد عمومی را به این اجناس و تولیدکنندگانشان از بین میبرند.همیشه پای پول هم در میان است
در چنین شرایطی است که در این سالها می بینیم به موازاتی که مؤلفان کیفی داخلی جایگاه خود را در عرصه مغشوش مدعی رقابتی بودن، به شکل منزویانه از دست میدهند، کتابهای وارداتی رفته رفته فضاها را بیشتر اشغال میکنند و سیر صعودی گرفتهاند. همین الان که این جملهها را مبادله میکنیم، هفت کتاب پرفروش فصل کتابفروشیها را هشت اثر ترجمه تشکیل میدهند. ماجرا به همین جا ختم نمیشود؛ مساله این است که تقریبا هر هشت کتاب، آثار عوامپسندی هستند از جنس «من و همسر عزیزم، پیش و پس از ازدواج»!
سیاستهای حاکم در حوزه فرهنگی و هنری هم نشان داده که از این وضعیت ناراضی نیست؛ بلکه شاید خود مولد یا دستکم موجسوار این اوضاع است؛ چراکه از یک سو، پشت اقبال از این آثار، کمیتهایی آماری نهفته است که ضعفهای پیامدی سیاستهای معیوب خود را پشت آنها میتوان پنهان کرد. ازسوی دیگر، جوانان مطالعهکننده چنین آثاری، هرقدر که به ابتذال فکری یا دستکم سطحیگرایی دچار شوند، به مباحث حوزه اندیشه و مطالبات بالقوه آن کمتر نزدیک میشوند؛ پس از منظری – قطعا نادرست – کمضررتر هستند.
بله؛ این سرانجام تراژیک، از زاویه دیدی، نتیجه همان ساختار اقتصاد معیوبی است که رانتهای گونهگونی از دل آن پدید میآید. پس اینجا هم پای پول در میان است و اینجا هم چوب ساختار اقتصادی معیوب خود را میخوریم؛ که تا اصلاح نشود، چرخ خیلی چیزهایمان میلنگد و بیشتر فرو میرود؛ ازجمله جایگاه ارزشمند تالیف و مولف، در جامعهای مدعی عرفان و حکمت، که هنر ملی آن شعر است.
همیشه پای پول هم در میان است
برای خواندن مطالب دیگر میتوانید به سایت گلونی مراجعه کنید.
ویدیوهایی درباره این موضوع در آپارات گلونی ببینید.