یک کیلو پپرونی لطفاً

یک کیلو پپرونی لطفاً

پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: به گزارش خبرنگار ما یکی از رسم‌های قشنگ ما ایرانی‌ها این است که بعد از آن که به یک موفقیت دست پیدا می‌کنیم، برای دوستان و عزیزان‌مان شیرینی می‌خریم تا کام آن‌ها هم مثل ما شیرین شود. اما متاسفانه چند وقتی است رسم زیبای شیرینی دادن جای خود را با رسم نه چندان زیبای شیرینی گرفتن عوض شده است. یعنی افرادی در خیابان راه می‌روند و دنبال افرادی می‌گردند تا بتوانند از آن‌ها شیرینی بگیرند. خبرنگار ما که به خاطر دوختن سوراخ جورابش هم مجبور شد به دوستانش شیرینی بدهد به میان مردم رفته تا نظر آن‌ها را در همین مورد جویا شود.

یک کیلو پپرونی لطفاً

پسر جوانی که روی موتورش نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: امروز من پین ساعتم را عوض کردم و زمانی که دوستانم از این موضوع با خبر شدند، گیر دادند که باید شیرینی‌اش را بدهی. من هم بعد از کلی مخالفت مجبور شدم قبول کنم و رفتم یک کیلو شیرینی خریدم و به دوستان دادم. اما آن‌ها گفتند این که قبول نیست. باید پیتزا بدهی. گفتم مگر نگفتید شیرینی؟ خب این شیرینی است دیگر. گفتن شیرینی عوض کردن پین ساعت حداقل پیتزا است. گفتم یعنی شما به پیتزا می‌گویید شیرینی؟ یعنی می‌روید پیتزا فروشی می‌گویید یک شیرینی پپرونی لطفاً؟ یا مثلاً می‌روید شیرینی‌فروشی می‌گویید یک کیلو پیتزای گل‌محمدی لطف کنید؟ بعد صاحب مغازه هم سفارش شما رو تحویل می‌دهد؟ خلاصه آن‌ها موفق نشدند پاسخ سوال های من را بدهند اما موفق شدند پنج عدد پیتزای مخصوص دونفره از من بگیرند.

یک کیلو پپرونی لطفاً

پیرمردی که روی نیمکت پارک نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: من از این افرادی که منتظر می‌نشینند تا فردی در زمینه‌ای موفق شود تا سرش خراب شوند و از او شیرینی بگیرند، متنفرم. خب عزیز من شما هم برو تلاش کن و موفق شو. چرا عدم موفقیت خود را با کندن شیرینی از دیگران می‌خواهی جبران کنی؟ خلاصه این کار از نظر من بسیار کار زشت و ناپسندی است که آدم به خاطر یک چیز ناقابل از رفیقش طلب شیرینی کند. در همین لحظه یک پیرمرد دیگر از آن طرف پارک داد زد: بچه‌ها بیایید حاج رسول عصا خریده. بیایید شیرینی بگیریم ازش. گفتنی است پیرمردی که خبرنگار ما در حال مصاحبه با او بود به نحوی به سمت حاج رسول دوید که از این سمت پارک تا آن سمت پارک، هفت بار رکورد دو سرعت المپیک شکسته شد.

خبرنگار ما در پایان این گزارش تلفن همراه خود را از جیبش خارج کرد و دید که یک پیامک دارد. درون پیامک خبرنگار ما نوشته شده بود: سلام داداش. با بچه‌ها دور هم نشسته بودیم و برایت فال حافظ گرفتیم. نوشته بود به زودی خبر خوبی می‌شنوی. تبریک می‌گوییم داداش. خیلی خوشحال شدیم. خواستیم زنگ بزنیم و شیرینی‌اش را بگیریم که تلفن همراهت خاموش بود. ما هم با بچه‌ها رفتیم پیتزافروشی، ۱۲ تا مخصوص به حساب تو خوردیم. خلاصه خیلی خوشحال شدیم که به زودی خبر خوبی می‌شنوی. راستی، کارت ملی‌ات را هم امانت گذاشتیم پیتزافروشی تا بروی حساب کنی. قربانت. بای.

عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.

پایان پیام

کد خبر : 48588 ساعت خبر : 0:28 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=48588
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات