مرغ حق در باور قوم لر؛ با صدای شرمین نادری بشنوید

مرغ حق در باور قوم لر

به گزارش پایگاه خبری گلونی علیمردان عسکری‌عالم در کتاب «ادبیات شفاهی قوم لر» نوشته است:

کِپو کِچی کَر نوعی پرنده است به رنگ سبز و نوک قرمز و پشت بال‌های خاکستری که در مجاورت تپه ماهورها و کنار شیب‌های مجاور رودخانه‌ها زندگی می‌کند.

این پرنده همان مرغ حق یا کوکو کِنَک است.

در باور مردم لر این پرنده دختر جوانی بوده که عروس عمه خود بوده است.

عمه را در زبان لری کِچی می‌گویند. این عمه و مادرشوهر بسیار سختگیر و خسیس بوده است و هر چیزی از خوردنی‌ها و پختنی‌ها را که به دست عروس می‌داده است وزن و پیمانه می‌کرده تا مبادا عروس از آن اندکی بخورد یا بر اثر سهل‌انگاری تلف کنند.

چنانچه بعد از پختن قدری از آن کم می‌شده مادر شوهر سختگیر عروس را سخت عذاب می‌داده است.

روزی مادر شوهر یا همان عمه مقداری شیر به عروس خود می‌دهد تا بجوشاند و ماست ببندد و خود از خانه خارج می‌شود و در پی کار می‌رود.

عروس شیر را بر سر اجاق بار می‌گذارد و یک لحظه از آن غافل می‌مانند، شیر سر می‌رود و از کناره‌های پاتیل بیرون می‌ریزد. عروس ها هاج و واج می‌شود اما نمی‌تواند شیر ریخته را به جای اول برگرداند پس غمگین و نگران می‌ماند.

نه راه فرار دارد نه دل قرار. چون از همه جا ناامید می‌شود دست به دعا بر می‌دارد تا خداوند او را از آن مخمصه نجات دهد. دعایش مستجاب می‌شود و تبدیل به پرنده می‌شود و از خانه راه صحرا را در پیش می‌گیرد.

از آن تاریخ این پرنده مدام دم می‌گیرد و می‌گوید: کِپو کِچی کف بی کم بی. یعنی عمه شیر کف کرد و سرآمد و کم شد. شکار این پرنده بی‌گناه ناشایست است. چنانچه کسی به جانب او تیری رها کند انگار خشتی از گنبد و بارگاه زیارتگاهی کنده است.

مرغ حق در باور قوم لر

شرمین نادری این افسانه را به زیبایی به قلم خود روایت کرده است. با رنگی و لعابی دیگر.

افسانه لری

 

رادیو روستاتیش را دنبال کنید. سایت روستاتیش را ببینید.

پایان پیام

کد خبر : 56579 ساعت خبر : 8:27 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=56579
اشتراک در نظرات
اطلاع از
1 دیدگاه
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

مادرم قصه ی مرغ شباهنگ روچنین حکایت میکرد که مالکی بوده است ظالم و سخت گیر که از بندگان کار به خروار میکشید و مزد به مثقال پرداخت میکرد.در نهایت به نفرین کارگران و عذاب الهی دچار میشود و پرنده ای میشود ساکن خرابه ها . و در پی طلب عفو شب تا به سحر بانگ یا حق میزندتا مگر بخشیده شود و دم سحر قطره خونی از گلویش جاری شده که سبب تسکینش شده و به خواب میرود