اختلاس از مدرسه

پایگاه خبری گلونی، علی خضری: تلویزیون مراسم دادگاه را بصورت زنده پخش می‌کرد. به عنوان متهم توی دادگاه ایستاده بودم. مدیر مدرسه از آن موهای پیچ دار روی سرش گذاشته بود و روی صندلی قاضی نشسته بود. اتهام من که اختلاس در مدرسه بود را قرائت کرد. ناظم مدرسه دادستان بود و با آن خط کش مشهورش منتظر محکوم کردن من بود. بابا در جایگاه شهود حاضر شده بود و بجای صندلی، یک صندوق، از همان‌هایی که که در کارتون جزیره‌ی گنج داشتند، آورده بود و بر رویش نشسته بود. معلوم بود که سرگنج نشسته‌ است. آقای ناظم درحالی که خط‌کش را روی دستش می‌زد و از بالای عینک گردش نگاه می‌کرد گفت: شما متهم هستید که پول های اهدایی پدرتان به مدرسه را اختلاس کرده‌ و در کیفتان مخفی کرده‌اید. آیا قبول دارید؟ درحالی که به مدرسه می‌گفتید پدرم گفته است که من سر گنج ننشسته‌ام. درحالی که همین‌طور که مشاهده می‌کنید، پدرتان سرگنج نشسته است.

با گریه گفتم: آقا به‌جان مادرمان، هروقت به بابایمان کاغذ مدرسه را نشان می‌دادیم، دعوایمان می‌کرد و می‌گفت که از این پول‌ها ندارد و سرگنج ننشسته‌ است. در این وقت بابا را نگاه کردم که در جایگاه شهود و سرگنج نشسته بود و سرش را به نشانه‌ی تکذیب حرف‌های من تکان می‌داد. پس از تکذیب حرف‌های من توسط بابا، آقای ناظم دستور به گشتن کیف مدرسه‌ام داد و در عین ناباوری، پر از پول‌هایی بود که بابا به مدرسه داده بود. آقای ناظم کیف را به عنوان مدرک به آقای مدیر داد و آقای مدیر با معلمان به شور نشستند و حکم من را قرائت کردند. آقای مدیر گفت: متهم، با توجه به شهادت پدر و مدارک موجود، مختلس و گناهکار شناخته شده و به اشد مجازات محکوم می‌شود. به همین خاطر از درمدرسه آویزان می‌شود تا عبرتی برای دیگر دانش‌آموزان باشد.

 همان‌طور که من را برای اجرای حکم می‌بردند، از خواب پریدم. آرام به سراغ کیف مدرسه‌ام رفتم. برگه‌ی درخواست کمک به مدرسه را که از ترس، نشان بابا نداده بودم را از کیفم درآوردم. پاره‌اش کردم و با خیال راحت خوابیدم.

پایان پیام

ادامه این داستان دنباله‌دار را اینجا بخوانید.

کد خبر : 59354 ساعت خبر : 8:43 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=59354
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات