کاربری کودکان در مترو
پایگاه خبری گلونی، حمید کیانمهر: سلام. من کیان هستم. ۲۵ ساله، لیسانس و ساکن تهران. من داخل واگنهای مترو خردهفروشی میکنم! بله من دستفروشم. کار و کاسبیام هم بد نیست. البته فکر نکنید از اول به این کار اشتغال داشتم. نه! داستان زندگیام مفصل است که مدیر مسئول و سردبیر محترم گلونی، مامورم کردند به برونریزی و افشاگری بخشهایی از آن در قالب این ستون. پس مرا اینجا بخوانید که ضرر نخواهید کرد.
معمولا بچهها کمتر در فضای مترو دیده میشوند مگر این کودکان مظلومِ کار که آدامس و دستمال کاغذی میفروشند و شب به شب باید تمام پولی که بدست آوردهاند دو دستی تقدیم یک از خدا بی خبرِ گردن کلفت کنند تا جرعهای آب و مقداری نان جلویشان بگذارد و جای خوابی بهشان بدهد تا شب را به صبح برسانند و دوباره فردا همین بساط که من در واگنی که این بچهها را ببینم معمولا حضور پیدا نمیکنم تا مردم بیشتر ترغیب به خرید از آنها شوند. گروه دوم هم آن کودکان نوزاد یا بسیار خردسال بینوایی هستند که در بغل یا از پشت زنان متکدی آویزانند و حربهای هستند جهت ایجاد تالم و تحریک احساسات ملت و وصول مقداری وجه.
سایر بچههای موجود در مترو دیگر همه از نوع معمولیها هستند که با پدر یا مادرشان حضور دارند و اگر موبایلی تبلتی چیزی نباشد که با آن سرگرم یا کودک دیگری که با او همصحبت شوند معمولا فضای مترو را بهم میریزند. بعضا دیده شده از میلههای مترو بهعنوان بارفیکس استفاده کرده یا طول واگن را هی میدوند. این امر نه تنها برای مردم بلکه بیشتر برای ما دستفروشان ایجاد مزاحمت میکند. عدهای از آن تُخسها هم رابط بین پدر و مادرشان هستند. به این شکل که مثلا پدرش میگوید: “برو به مامان بگو ایستگاه دروازه دولت پیاده شو!” بعد کودک ۴-۵ ساله با عجله از بین پاهای مردم خودش را به واگن آخر میرساند و از زیر در شیشهایِ معمولا مسدود آن رد میشود و پیغام مذکور را برای والدهاش مخابره میکند. دوباره مادر میگوید: “به بابا بگو مگه قرار نبود بریم خونهی عمو هادی اینا؟! خب باید ایستگاه مفتح پیاده شیم که!” دوباره کودک مذکور با همان مشقت و سختی با حالتی عرق ریزان و نفسزنان از این مسیر صعبالعبور طی طریق میکند و خودش را به پدر میرساند و گزارش میدهد. پدر عرض میکند: “نه بگو زنگ زدم عمو اینا نبودند خونه. میریم اول بازار موبایل…” و این سیکل همینطور ادامه دارد!!!
خب آخر چرا این بچه را مثل کبوتر نامهرسان این طرف و آن طرف میکنید؟ آن هم در این شرایط مزدحم و شلوغ مترو که ما نمیتوانیم خودمان را هم جابجا کنیم. ناگهان میبینیم یک بچهای از روی مردم یا از بین پاهایشان مثل موش رد میشود. مگر وسیلهای به نام موبایل ندارید؟ مگر با ابزار الکترونیکی آشنا نیستید؟ مگر ریزپردازندهها هنوز به سفرهی شما راه پیدا نکرده است؟ حداقل اگر از هزینهی مکالمهی تلفنی گریزانید یک عدد پیامک ناقابل که میتوانید بزنید. نکن برادر من! نکن خواهر من! خوبیت ندارد!
پایان پیام
ادامه این داستان دنبالهدار را در اینجا بخوانید.
کد خبر : 59524 ساعت خبر : 4:44 ب.ظ