تناقض در اندیشه فردوسی از چه روست؟

تناقض در اندیشه فردوسی

به گزارش پایگاه خبری گلونی‌، شاهرخ مسکوب نوشته است: در مطالعه شاهنامه باید بدانیم که درک شاعر از خدا چگونه است، تصورش از انسان کدام است، دریافتش از رابطه خدا با آدمی به چه شکل است و این‌همه، چگونه جهانی را در اثر رقم می‌زند.

برای دست یافتن به چنین درکی است که بازبینی موجزی از داستان آفرینش در بندهش، قرآن و تورات ضروری به نظر می‌رسد.

در دوران آمیختگی که ما در آن به‌سرمی‌بریم، جهان اندیشه پیکرمند اهورامزدا و اهریمن و نیز رهرو راهی است مقدر در زمانی معین. بنا بر بندهش، زمان «نیرومندتر از هر دو آفرینش است: آفرینش هرمزد و نیز آن اهریمن… زمان یابنده جریان کارهاست… زمان از آگاهان آگاه‌تر است… به زمان است که خانمان برافگنده شود… کس از مردمان میرنده از او رهایی نیابد، نه اگر به بالا پرواز کند، نه اگر به نگونی چاهی کند و در نشیند و نه اگر زیر چشمه آب‌های سرد فروگردد.»

چنین تصوری از جهانِ «زمان‌زده» را در شاهنامه فردوسی ـ مسلمان قرن چهارم هجری ـ نیز می‌یابیم. مزدیسنا و اسلام ـ با وجود همه تفاوت‌ها در بینش و دریافت و پیامدها ـ هر دو به خدایی فراتر از هستی این‌جهانی، به آفرینش، پیامبر و کتابی آسمانی،‌ گوهر ایزدی انسان، ناپایداری دنیا و معاد باور داشتند.

و این خواه‌ناخواه، کار رخنه «گبرکی» در مسلمانی را آسان‌تر می‌کرد. به‌خصوص که فردوسی اهل خراسان بود و مسلمان «رافضی»، دوازده یا هفت‌امامی! خراسان یکی از کانون‌های بزرگ جنبش اسماعیلیان بود و کسی چون او چه بسا از اندیشه‌ها و باورهای آنان ـ پاره‌ای، به نام و صورتی دیگر، برگرفته از ایران پیش از اسلام ـ بی‌خبر نبود.

تناقض در اندیشه فردوسی

در گذشته، همان‌گونه که پرستش‌گاه‌های آیین تازه را بر ویرانه‌های معابد منسوخ بنا می‌کردند، پندارها، آداب و سنت‌های پیشین نیز دست‌مایه آراستن و پیراستن و برساختن بینش دین یا مذهب تازه بود.

افزون بر این‌ها و شاید کاراتر از همه در انتقال بینش فرهنگی روزگار باستان، ترجمه ادب پهلوی به عربی و فارسی، رواج داستان‌های مردمی و فولکلوریک، شناخت از خدای‌نامک‌ها و آگاهی به تاریخ پیشین ایران بود که هنوز در خاطره‌ها زنده بود.

به ویژه که در قرن سوم هجری، نوعی رنسانس آیین زرتشتی پیش آمد و کتاب‌های زرتشتی بار دیگر تدوین شد، از جمله مهم‌ترینش، یعنی بندهش. گویا موبدان زرتشتی به این نتیجه رسیده بودند که آیین‌شان دارد از دست می‌رود و آنچه را که بود گرد ‌آوردند، نوشتند و به ثبت رساندند.

در تصور فردوسی از خدا ما شاهد بروز عقاید زروانی، اهورایی و الهی هستیم. و همین باعث تناقض در فکر اوست، تناقضی زاینده و خلاق، اما کدام فکر بزرگ است که دارای تناقض نباشد؟ فردوسی، حافظ، خیام و حتی سعدی (در غزل‌های عاشقانه‌اش) همین‌گونه‌اند.

پایان پیام

کد خبر : 65246 ساعت خبر : 8:10 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=65246
اشتراک در نظرات
اطلاع از
1 دیدگاه
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

تناقض در اندیشه فردوسی!!!
تیتر خبر درست نیست، چرا که انسان را به این وادی میاندازد که معاذالا! پس لابد آن اندیشه متناقض دچار تناقض در گفتار (شاهنامه) هم بوده است.
شاید بهتر است مینوشت؛
گفتاری در باری باورهای دینی فردوسی
(البته اینکه تا چه میزان نتیجه گیریتان درست است خود بخص دیگری است)