گفتمان ضددولت در واقع گفتمان ضدنظام است

برای تحلیل اعتراضات و اغتشاشات اخیر در سطح کشور، مانند هر پدیده اجتماعی دیگری، نیاز به رصد و جمع‌آوری اطلاعات دقیق میدانی و تسلط به چارچوب‌های نظری مرتبط با پدیده داریم؛ اما شاید بتوان با استفاده از رویکردها و چارچوب‌های نظری پیشین و توجه به روندهای تکرارشونده، تحلیلی مختصر از رویداد ارائه و اصطلاحاً جامعه‌شناسی سرپایی انجام‌داد.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه صبح نو مصاحبه‌ای را با علی اردشیر انتظاری، عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی انجام داده است که آن را با هم می خوانیم.

اگر بخواهیم طبق چارچوب‌های نظری و رویکردهای پیشین اعتراضات اخیر را تحلیل کنیم چه اسمی می‌توانیم بر این وقایع بگذاریم و آن را چه بنامیم؟

این اتفاقات اخیر بیشتر به مفهوم شورش و آشوب قرابت دارد. نه جریان سیاسی است نه جنبش. جامعه ما آبستن چنین آشوب‌ها و اعتراض‌ها و سرخوردگی‌ها هست. عواملی می‌تواند این پتانسیل‌ها را به فعلیت درآورد و این آشوب‌ها را به‌وجود بیاورد. این شورش اخیر هیچ سازماندهی درونی و ایدئولوژی و رهبری و هدف مشخصی ندارد و کور است. البته اگر این آشوب‌ها ادامه پیدا کند شاید بتواند تبدیل به یک جنبش هم بشود و رهبری و ایدئولوژی و… پیدا کند. عوامل بیرونی از ظرفیت‌ها استفاده و آن را فعال کرده‌اند. ممکن است کسانی از این مسئله ناراحت شوند که ما هر چیزی را به عوامل بیرونی نسبت دهیم اما در این مورد به‌طور مشخص پیداست که عربستان و آمریکا و انگلیس روی این موضوع کار کرده‌اند و سفارتخانه‌هایشان فعال بوده‌اند. وزرایی که آقای روحانی از آنها استقبال کرده است، آمده‌اند که این پروژه را دنبال کنند. وقوع چنین حوادثی نشان می‌دهد که ما در خواب خرگوشی بودیم و هستیم و احتمالاً خواهیم بود. یا وزارت اطلاعات در این زمینه‌ها مقصر است و در تشخیص سرنخ‌ها ضعیف عمل کرده است یا پروژه‌ای داشته که دام پهن کند و در سطح گسترده‌ای عوامل را دستگیر کند که در این صورت به‌دلیل ضعف تحلیل از شرایط جامعه فکر نمی‌کردند قضایا دامنه پیدا کند.

کمپین انتخاباتی آقای روحانی در وقایع اخیر مقصر است

این ظرفیت‌ها و پتانسیل‌هایی که می‌فرمایید در جامعه وجود داشت، چیست؟

یکی از ظرفیت‌هایی که منجر به این ماجراها شده مربوط به کمپین انتخاباتی آقای روحانی است. این کمپین واقعاً بد بود؛ طوری بود که افراد ضدنظام را به‌شدت امیدوار می‌کرد. در اهتمامی که آقای روحانی برای بیرون راندن رقیبش داشت، باعث شد شعارهای بدی بدهد که در آنها ارزش‌های اساسی انقلاب اسلامی نفی می‌شد.

کسانی که با این کمپین امیدوار شدند حالا که به نتیجه نرسیده‌اند وارد صحنه شده‌اند. در واقع می‌توان وقایع اخیر را به‌نوعی «Side Effects» (عوارض جانبی) به حساب آورد. یکی دیگر از ظرفیت‌ها به پروژه برجام مربوط می‌شود. پروژه برجام اساساً قرار بوده به همینجا برسد و رسیده است. قرار بوده که قراردادی بین‌المللی امضا کنند و به آن عمل نکنند و برای ما مشکل داخلی ایجاد شود. ناموفق شدن این پروژه سرخوردگی ایجاد می‌کند.

غربی‌ها با صدای بلند گفته‌اند ما به تعهدات‌مان عمل نمی‌کنیم

اما انتخابات تازه برگزار شده و به نظر می‌رسد کمی زود این اتفاقات افتاده است.

الان دو، سه سال از برجام می‌گذرد و این ناامیدی کاملاً محقق شده است. غربی‌ها هم که تحریم‌های جدید را تصویب کرده‌اند و با صدای بلند گفته‌اند ما به تعهداتمان عمل نمی‌کنیم و از این طرف هم هیچ کاری انجام نشده است. کسانی که تاکنون پشتوانه انقلاب بوده‌اند و در گفت‌وگوهای مردمی همیشه از جناح انقلاب دفاع می‌کردند، پشت آقای روحانی را خالی کرده‌اند چون خودشان از این وضعیت ناراضی بوده‌اند.

گفتمان ضددولت در واقع گفتمان ضدنظام است

به همین دلیل گویی به جمع مخالفان پیوستند و گفتمان ضددولت پیروز شد. منتها انقلابیون غافل بودند که گفتمان ضددولت در واقع گفتمان ضدنظام است و این یک اشتباه استراتژیک است.

تا الان همیشه مدافع نظام و دولت‌های گوناگون بوده‌اند اما به‌دلیل اشتباه آشکار دولت به‌ویژه در کمپین انتخاباتی‌اش نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی را مقابل خودش قرار داد. الان ممکن است که به خودمان آمده باشیم اما کمی دیر است. مثلاً در ماجرای زلزله کرمانشاه عده‌ای از انقلابیون همصدا با ضدانقلاب شده‌اند و به دولت فحش می‌دهند که برای زلزله‌زده‌ها کاری نمی‌کند. آقا چگونه با برجام و دولت برخورد کردند؟ نیروهای حزب‌اللهی هم باید همین‌طور برخورد می‌کردند و پشت سر آقا حرکت می‌کردند. جلو افتادن آن‌ها مسائل امروز را به‌وجود آورده است. امروز آشوب‌گران جسارت پیدا کرده‌اند و از حزب‌اللهی‌ها نمی‌ترسند. چون آنها هم همراهی کرده‌اند.

احتمالاً وزارت اطلاعات چند تا از سرکرده‌های این‌ها را پیدا می‌کند

با این اوصاف به نظر شما این اعتراضات ادامه پیدا می‌کند؟

به نظر نمی‌رسد. احتمالاً وزارت اطلاعات چند تا از سرکرده‌های این‌ها را پیدا می‌کند و در تلویزیون معرفی می‌کند و دو سه تا اعدام می‌شود و قضایا جمع می‌شود. اما این مشخص است که ما خام عمل کرده‌ایم.

اینکه جوانی پرچم ایران را آتش می‌زند و کسی هم جلوی او را نمی‌گیرد همان بحران هویت است

عده‌ای بین این اتفاقات و وقایع سال‌های ابتدایی دهه۷۰ مشابهت‌سازی می‌کنند و آن را ناشی از سیاست‌های نئولیبرالی دولت می‌دانند. نظر شما چیست؟

این مشخص است که سیاست‌های نئورلیبرال به‌ویژه در دولت دوم آقای روحانی پیگیری می‌شود. افراد نهادگرا را هم حذف کرده‌اند. البته نمی‌توانست به این زودی این سیاست‌ها جواب دهد. اما به هرحال این دولت هزینه‌ها را افزایش داده است. خود این‌ها منجر به نارضایتی می‌شود. به‌علاوه ما یک مشکل اساسی به‌نام انسداد بوروکراتیک داریم. مردم راهی مشخص برای اعلام تقاضاهایشان ندارند. بعضی پیشنهاد می‌کردند که مانند انگلستان مکانی را در پارکی برای اعلام نیازهای مردم قرار دهیم اما این سوپاپ‌ها در همان انگلستان جواب می‌دهد و در ایران ممکن است این سوپاپ‌ها خودش منجر به اغتشاشی دیگر شود. این مشکلات لزوماً فقط مربوط به دولت فعلی نیست. ما منابع ناراضی‌ساز بسیاری در جامعه و سازمان‌هایمان داریم. مردمی که می‌خواهند یک کار اقتصادی ساده کنند با اختلاس و ارتشای فراوان مواجه می‌شوند. بعضی از شعارهای ابتدای انقلاب در حد شعار مانده و عملی نشده است. بالاخره عدالت اجتماعی باید محقق شود. در همین مسئله تفاوت حقوق‌ها و حقوق‌های نجومی مردم هیچ‌وقت این تلقی را نداشتند که اقدامی جدی در مقابلش انجام شده است و منجر به ساختن بی‌عدالتی شد و بی‌اعتمادی مردم را گسترش داد. ما باید بتوانیم حداقل احساس عدالت را ایجاد کنیم. مدیران ما به‌دنبال محقق کردن واقعیت‌ها بودند اما نسبت به احساس عدالت و رفاه و امنیت بی‌توجه بوده‌اند. مثل اینکه شما در کنکور برای مناطق محروم سهمیه قائل می‌شوید اما همین مسئله برای دانشجوی تهرانی احساس بی‌عدالتی ایجاد می‌کند. ایجاد احساس عدالت نیاز به کار رسانه‌ای و نمادین دارد. آمریکایی‌ها برعکس ما بیشتر به دنبال احساس عدالت هستند؛ یعنی به صورت نمادین با کارهای رسانه‌ای به‌دنبال ایجاد فضایی ذهنی هستند که فرد احساس امنیت و عدالت کند. ولو اینکه در شهر هزاران قتل و تجاوز اتفاق بیفتد. رسانه‌های غربی امروز از طریق ایجاد توقعات فزاینده به‌دنبال شکل‌گیری سرخوردگی در جامعه ایران هستند. خود این مسئله به‌صورت درازمدت یکی از منابع این‌گونه حوادث است. ما در صداوسیمای‌مان تصویری وحشتناک از گذشته ایران پخش می‌کنیم. یکی دیگر از عوامل بروز این پدیده‌ها بحران هویت است. اینکه جوانی پرچم ایران را آتش می‌زند و کسی هم جلوی او را نمی‌گیرد همان بحران هویت است.

این‌ها مگر ۱۲سال در همین مدارس درس نخوانده‌اند؟ صداوسیما کانالی برای انعکاس صدای کدام گروه است؟ هنرمندان کارمند! کارگران و پیشه‌وران گوناگون و محرومان کجا هستند؟ به‌ندرت مشاهده می‌شوند. مسئله اصلی ما کانال‌های ارتباطی است. ما دچار انسداد ارتباطی هم هستیم. باید در سازمان اجتماعی‌مان تحول ایجاد شود. اگر حتی با مُسکن‌هایی این اتفاقات را سرکوب کنیم و دست عوامل خارجی هم قطع کنیم، با وجود این مشکلات ساختاری آبستن این وقایع خواهیم بود.

مسئله دانشگاه این است که مطالبه‌ای از سمت نهادهای بیرونی دانشگاه وجود ندارد

اگر بخواهیم این مشکلات حل شود نیاز به ایده‌ای داریم که در دانشگاه ساخته و پرداخته شود. آیا دانشگاه ما توانایی تحلیل شرایط و ارائه راهکار به‌ویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی دارد؟

مسئله دانشگاه این است که مطالبه‌ای از سمت نهادهای بیرونی دانشگاه وجود ندارد. این مساله فقط در علوم انسانی وجود ندارد. در فنی مهندسی هم هست. در شیمی هم هست. مگر ما مشکل واردات دارو نداریم؟ مگر ما این همه استاد و دانشجوی شیمی نداریم؟ چرا به آنها مراجعه نمی‌شود؟ همه توان ما معطوف به رفع مشکل تحریم شده در حالی که باید به دانشگاه مراجعه شود.

 التماس بویینگ را می‌کنند اما در دانشکده‌های فنی مهندسی اساتید و دانشجویان می‌نالند که دولت سراغ آن‌ها نمی‌رود. این مشکل یک مشکل «نهادی» است. دانشگاه جدای از سایر نهادها در ایران کپی شده است. همه نهادها به‌صورت جدا کپی شده است. ارتباط بین نهادها هم که اساساً قابل کپی شدن نبوده است. در همین قضیه برجام دانشگاه چه نقشی داشت؟ آیا به دانشگاه مراجعه کردند که باید چه‌کار کنیم؟ خیر. بعد از تصویب برجام در دانشگاه حضور پیدا کردند و دست همدیگر را گرفتند و بالا بردند و همه برایشان هورا کشیدند و این شد نقش دانشگاه در برجام!

علم دینی و بومی وقتی شکل می‌گیرد که نهاد دانشگاه فعال شود

خود دانشگاهیان ظرفیت تولید ایده بومی دارند؟

این ایده بومی که شما می‌گویید چگونه پرداخته می‌شود؟ وقتی ما به مسائل بومی خودمان درگیر شدیم خود به خود ایده‌های بومی شکل می‌گیرد. وقتی همه چیز رهاست چیزی درست نمی‌شود.

من به نهادها و سازمان‌های گوناگون رفته‌ اما ما در همه موارد به در بسته خورده‌ام. نهادها درد را نمی‌دانند اما راه حل را می‌دانند! باید به‌صورت نهادی سازمان‌ها متقاضی دانشگاه شوند. موضوعاتی که اخیراً تحت عنوان «علم دینی» مطرح شده است بیشتر از اینکه به تولید علم دینی و بومی کمک بکند باعث شده است که تولید علم دینی به تعویق بیفتد.

علم دینی و بومی وقتی شکل می‌گیرد که نهاد دانشگاه فعال شود و خود به‌خود آدم‌های بومی و دینی با مسائل بومی، علم دینی را هم تولید می‌کنند. مشکل ما این نیست که تولید علم غربی می‌کنیم. ما اصلاً تولید نمی‌کنیم! ما داریم علم غربی را مصرف می‌کنیم.

دانشگاه باید مولد شود. اگر مولد شد خود به خود علم دینی هم تولید می‌شود. اما وقتی شما حساسیت را به سمت علم دینی می‌برید، آن‌وقت این تلقی به‌وجود می‌آید که دانشگاه دارد علم غربی و غیردینی و ضددینی تولید می‌کند. این مسئله حساسیت را نسبت به دانشگاه افزایش می‌دهد و مولد بودن دانشگاه را به تأخیر انداخته است. دانشگاه باید درگیر مسائل جامعه شود. برای اینکه درگیر شود باید نسبت به دانشگاه اطمینان حاصل شود. مگر ما خارج از علم شرقی داریم؟ ما خارج از دانشگاه جهل داریم. جهل موجب همین انسداد بوروکراتیک و انسداد ارتباطی شده است. البته ما هم در دانشگاه دست‌بسته نیستیم که بگوییم هر چه مارکس و دورکیم و هابرماس گفته‌اند درست است. البته عده‌ای شیفته هستند اما خیلی‌ها منتقد هستند و امکان تولید دارند.

پایان پیام

کد خبر : 70748 ساعت خبر : 1:25 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=70748
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات