به گزارش پایگاه خبری گلونی، حسین عیسوند اسدی در شماره نخست فصلنامه «پریسک زاگرس» نوشت: ادبیات بومی یکی از ثروتها و ستونهای فرهنگی و زبانی هرقومی به حساب میآید. از طرفی دیگر ادبیات بومی بیانگر بخش زیادی از فرهنگ گذشته یک جامعه است و از این جهت نیز دارای اهمیت ویژه است. برخلاف بسیاری از تصورات، مردم لر مجموعهای از شاهکارها را در گنجینهی زبان و ادبیات خود نهفته دارند. متأسفانه آنچه باعث شده تا این شاهکارهای ادبیات بومی، ناشناخته بمانند، شفاهی بودن آنان است. بیشک شفاهیبودن این مجموعه گرانبها، ضعفی نیست که به ذات این مجموعه وارد باشد و هرگز خدشهای به عیار شاهکارهای ادبی این مردم وارد نمیکند و ذرهای از غنای فرهنگ، ادبیات و زبان آنها نمیکاهد. بلکه تنها همت بیشتر محققین و نویسندگان لر را میطلبد تا با تلاشی مضاعف در جهت جمعآوری، کتابت و انتشار این مجموعههای ادبی، ضمن حفظ آنها از گزند تحریف و فراموشی، باعث معرفی هرچه بیشتر آنها به سایر فرهنگها بشوند.
یکی از درهای شاهوار اقیانوس بیکران ادب لری، «برزیگری» است. به گمان نگارنده؛ برزیگری، گل سرسبد ادبیات لری بختیاری است. در این مجال، با درج برخی از رایجترین ابیات برزیگری، این سبک از ادبیات و نظم لری را به علاقهمندان زبان و ادبیات مردم لر معرفی میکنیم. امید است این خدمت ناچیز به شعروادب زبان مادری تا حدودی راه پژوهش را بر علاقهمندان هموارتر گرداند. البته در حوزه کتابت، ادبیات لرهای بختیاری تلاشهای قابل ستایشی صورت گرفته و کتبی نیز به رشته تحریر درآمده است. ازمهمترین این کتب باید به کتاب «از بختیاری تا بختیاری» نوشته «حسین حسنزاده رهدار»،«موسیقی و ترانههای بختیاری» نوشته «کاظم پوره» و «ترانهها و مثلهای بختیاری» نوشته «احمدعبداللهی موگویی» اشاره کرد.
ادبیات بومی لرهای بختیاری را میتوان به چندین دسته مختلف تقسیم کرد. مهمترین آنان عبارتاند از:
- ادبیات کار
- ادبیات شادی یا شادیانهها وعاشقانهها
- -ادبیات سوگ و سوگواری وغمنامهها
- متفرقهها
- ادبیات برزیگری
واژه «برزیگری» در گویش بختیاری، معادل «برزیاری»، «بازیاری»، «ورزیری» و «ورزگری» لری فیلی و «برزگری» زبان فارسی و در کل به معنای کشاورزی است. به همین دلیل ادبیات برزیگری از یکسو در دسته ادبیات کار واز طرف دیگر به خاطر فضای غمگینانهاش، در دسته ادبیات سوگ و سوگواری قرار میگیرد. برزیگری ادبیات شکوه از فراق و دوری و هجران است، ادبیات بازگو کردن مشقتهای کشاورزی بیل به دست در گرمای تابستان سخت و سوزان گرمسیر، آنجا که داغ تنهایی و دوری از ایل و اقوام و عزیزان از درون و درو کردن زیر آفتاب سوزاننده شرق و جنوب خوزستان از بیرون، برزیگر را به فغان آورده است. برزیگری عاشقانههای پر از سوگ وسوز و اندوه عاشقان ناکام و دور از معشوق است در هنگامه هوله کردن. برزیگری تغزل و گفتگوی دلدادگانی از هم جدا افتاده در دو سوی کوههای زاگرس است. ازاینرو است که اندوهبار است و آن را بیشتر بهعنوان یک مجموعه سوگ وسوگواری (به لری دونگدال/دوندال) معرفی میکند. ادبیات برزیگری زاییده هوش و ذکاوت سرشار مردمانی است که در دامان طبیعت از هزارههای متمادی گذشتهاند و احساسات و عواطف برخاسته از روح پاک خود را عاشقانه سرودهاند. سرایندگان این ابیات به شکل هنرمندانهای، ناکامیها، دردها، رنجها، احساسات وعواطف، عشق، هجران، سوگ وغم را باهم درآمیخته، شاهکاری ادبی بنام برزیگری را خلق کردهاند. اما در بیشتر ابیات این مجموعه ادبی گرانبها سعی شده است که مشقتها و رنجهای زندگی انسان سنتی به زبان شعر به تصویر کشیده شود.
همانطور که در بالا اشاره کردیم، مجموعه برزیگری بختیاری را میتوان همچون «مالهژیری» همتای لری فیلیآن، یک مجموعه کامل ادبی دانست که هم شامل سوگ است هم شامل عشق وعواطف پاک انسانی اما شاکله اصلی آن سوگ و هجران است. چه جایی که ابیات از زبان مرد دروگر است، چه جایی که ابیات از زبان همسر مرد دروگر است. در این میان اوج عشق مرد به همسرش و اوج عشق زن به شوهرش با سوگ وهجران با زبان شعر نمایان است. اگر مبالغه نباشد، ادبیات برزیگری لری بختیاری را میتوان بیمانندترین ادبیات بومی ایرانی دانست که به تمام جنبههای زندگی انسان گذشته اشاره دارد و به شکل هنرمندانهای تمام جنبههای زندگی یک قوم را به زبان شعر بیان میکند و سرگذشت این گروه از قوم لر را از پس پشت قرون گذشته به تصویر میکشد. هر بیت از اشعار برزیگری بازگوکننده بخشی از زندگی و حتی روحیات انسان قبل از مدرنیته است.
شاید بارزترین ویژگی ادبیات برزیگری، زبان ساده وعامیانه و قابل فهم آن است.با آن که در ابیات برزیگری کنایات، تشبیهات و در کل ظرایف و صنایع شعری و ادبی بسیاری به شکل هنرمندانه و استادانهای به کار رفته است اما برای فهم ودرک درست منظور و مضامین ابیات برزیگری نیازی به دانش بالا در فن شعروشاعری نیست. متأسفانه به دلیل شفاهی بودن این ابیات، سراینده یا سرایندگان و نیز زمان دقیق سرایش آنها نامشخص است اما بیشک این اشعار عمری طولانی دارند و در طی عبور از قرنها، گامبهگام تکامل یافته و از نسلی به نسلی دیگر منتقل شدهاند. آنچه اهمیت دارد این است که این مجموعه ادبی با تمام ظرایف و زیباییهایش،سینهبهسینه منتقل شده و امروز به دست مارسیده است. گرچه زندگی امروز ماشینی و مدرن شده و خبری از کوچ و درو کردن و مشقتهای زندگی گذشته نیست و این ابیات بر اساس ضرورت زندگی آن زمان سروده شدهاند، اما روح آدمی و نیازهای روحی او همیشه ثابت بوده و هست و در آینده هم خواهد بود. ابیات برزیگری لری بهعنوان میراثی ارزشمند از گذشتگان، میتوانند سرلوحه و الگوی مناسبی برای شاعران و نویسندگان و سازندگان تولیدات فرهنگی و رسانهای باشند و آنان با الهام از این ذخایر غنی، شاهکارهای اصیل و نوینی برای بهتر شدن زندگی امروز خود و حتی سایر جوامع بشری تولید و ارائه نمایند.
- فلسفه ادبیات برزیگری لری بختیاری
در کنار سبک زندگی یکجانشینی، معیشت اکثر لرها درگذشته بر پایه کوچ و دامپروری بود. در کنار آن کشاورزی نیز بهعنوان تأمینکننده بخشی از مایحتاج حیاتی و خوراکی جایگاه خود را داشته است. معمولاً لرها، در پایان کوچ پاییزه خود از نواحی سردسیر ارتفاعات زاگرس به دشت گرمسیری خوزستان، برای تهیه خوراکیهای مورد نیاز خود، اقدام به کشت محصولاتی مثل غلات و …میکردند. در میانه فصل بهار چون هوا در نواحی گرمسیر بهشدت گرم میشد و گلهها برای سیر شدن نیازمند چراگاههای سبز وخرم ارتفاعات زاگرس بودند، ایلها در کوچ بهاره خود به نواحی سردسیر میرفتند اما از آنجا که هنوز محصولات کشاورزی به مرحله برداشت نرسیده بودند، ناچار برای درو و جمعآوری محصول و سپس رساندن آن به سردسیر، از هر خانواده یک مرد، در گرمسیر میماند. پدران و جوانان خانواده مجبور بودند در آن گرمای جانفرسا با داس و دست محصول را جمعآوری کرده و مشقتها و رنجهای بسیاری در این راه تحمل میکردند تا جایی که خیلی از این برزگران براثر فشار بیامان تشنگی و سختی کار در گرما، جان میباختند و دیگر هرگز قادر به دیدن عزیزان خود نمیشدند. این موضوع اندوه بیپایان و سنگینی را به قلب آدمی مینهاد و شاید یکی از علتهای اصلی که موسیقی لری همواره غم عجیبی در خود دارد، همین رنجها و مشقتهای مرگ عزیزان بوده است.
مجموعه بیهمتای برزیگری روایت گر غمها، اندوهها، هجرانها و مشقتهای مردان و زنان و کودکان ایل است که هرکدام میبایست به نحوی این دردها و رنجها را تحمل کنند. روایتگر غمهای پدری است که در گرمسیر بهدور از زن و فرزند برای کسب روزی حلال مانده است و میداند که شاید گرمای کشنده و تشنگی به زودی او را از پا درآورد و هرگز موفق به دیدن عزیزان خود نشود. برزیگری روایتگر اشکهای کودکانی است که چشم بهراه بازگشت پدر خویش با گریه، سر بر دامان مادران اندوهگین خویش به خواب میرفتند به امید آنکه فردا با نوازش دست پر مهر پدر بر سر خود از خواب برخیزند. روایتگر زنانی است که باغم واندوه از یار و عشق خویش جدا افتاده و هرلحظه درونشان پر از اندوه و غم میشد که نکند یار و عشقشان دیگر بازنگردد و در اثر کار و تشنگی جان دهد. برزیگری روایتگر اندوه تلخ نوعروسانی است که برای همیشه چشمبهراه بازگشت مردان خود ماندند. روایت مادران و پدران و برادران و خواهرانی است که در پی هر غباری چشمانشان به راه گره خورد و سوارشان نیامد.
در زیر بخشی از ادبیات سوزناک و پر از هجران و اندوه برزیگری بختیاری را برای درک بهتر مطلب میآوریم.
از زبان پدر یا جوان خانواده که پس از کوچ مال بهطرف سردسیر برای جمعآوری محصول، از کوچ بازمانده است و شاید دیگر هرگز موفق به دیدن عزیزان خود نشود و در گرمای جانسوز گرمسیر جان سپارد.
کَن کَن مالا دلم ره وه باسونبه که ریام زال و زنیم جا وارگه[۱]اسون
ای فغان! برکند نتکتک سیاهچادرها و راهی شدن ایل را دیدم و دلم با آنها رفت. ای دوست و یاورم که همچون من برای جمعآوری محصول از کوچ بهاره بازماندهای، بیا تا باحال نزارمان بر سر جای خالی سیاهچادرها برویم و گریه و زاری کنیم.
کن کن مالا دلم ره وه دینسوبهکه ریام زال وزنیم جا دوش پسین سون
ای فغان! برکندن تکتک سیاهچادرها و راهی شدن ایل را دیدم و دلم با آنها کوچید. ای دوست و یاورم که همچون من برای جمعآوری محصول از کوچ بهاره بازماندهای، بیا تا با حال نزارمان به جاییکه دیروز غروب آنجا بودند برویم و گریه و زاری کنیم.
کن کن مالا کوچ کوچ میونچرش تیله زنی تش ودلم ون
ای فغان! برکندن تکتک سیاهچادرها و راهی شدن ایل میوند را دیدم.شیون زنی جوان آتش به دلم زد.
کن کن مالا کوچ کوچ میون[۲]چرش رود ساوا غم ودلم ون
ای فغان! برکندن تکتک سیاهچادرها و راهی شدن ایل میوند را دیدم. شیون فرزند کوچک و جگرگوشهای، سایه غم را بر دلم افکند.
از زبان زنی که از شوهر خود دورمانده از دوری وهجران ورنجها ومشقت:
زهره مارم وا نون گنمه ماسیارخوم وه گرمسیر ناشتا کشه داس
این نان گندم و ماستی که میخورم در کام من بهمانند زهرمار است. هنگامی که یار من در گرمای جانسوز گرمسیر بهجای خوردن صبحانه مجبوراست محصول را درو کند.
در ادامه زن عشق پاک به شوهرش را چنین بیان میکند واز باد روحبخش شمال میخواهد که از یار و شوهرش نشانی برایش به یادگار بیاورد.
ای شمال باده رو وه زیر گیلسیه نشونه سیم بیار تلی زه سویلس
ای باد آرام بخشی که از سمت شمال میوزی به سمت یارم بروو به نشانه سلامت اویک تار موی سبیلش را برایم بیاور.
یکینه اخاسدوم بی داد وخونهوکنه خار زه دلمو گل وجاس ونشونه
دلم هوای آن کسی را که برایم آهنگ بیداد میخواند کرده تا با شنیدن صدایش خار غم را از دلم (خار زه دلمو) برچیند و به جای آن گل شادی بکارد.
اچویل بوتومده دل زه توسیرههردوپام وه پاچه ون دل وگرمسیره
ای گیاه خوشبوی چویل بیهوده عطرافشانی نکن که دل من از تو سیر است (کنایه از اینکه زن دلبسته شوی خویش است وعطر گیاه چویل قادر نیست که دل اسیر و عاشق زن را از فکر شوهرش بازدارد).اگرچه هردو پایم در پابند[۳] و خودم در سردسیرم، اما دل من در گرمسیراست(جایی که شوهرش در حال درو محصول است).
یا وگوه ایام آه عزیزمه، یا وگوه نیاهمآخی کورآوی هردوتیام بسکی رهت پاهم
مرا از این سرگشتگی رها کن عزیزم. یا بگو باز میآیم، یا بگو دیگر نمیآیم. از بس که در انتظارت راه آمدنت را پاییدم، دو چشم من کور شدند.
وریره (ورگرهد) تحده[۴] بنگ داد وزنگل نوچوه ور تحده زنه دا، مگریو رو
(مادر) برای دلداری کودک گریان خویش گهواره را بر گرده نهاد و بلند کرد و برای آرام کردنش زنگوله گهواره را به صدا درآورد. مادر چوب را بر گهواره میزد و میگفت فرزند دلبندم گریه نکن
شاید مادر از سر استیصال و برای امید دادن به فرزند، با به صدا درآوردن زنگوله و چوب زدن حالت نزدیک شدن سواری را بازسازی میکند تا کودک فکر کند که پدرش در حال نزدیک شدن به آنهاست. کنایه از مادر و فرزند نوزادشاست که اندوهگین وغمگین پدرخانه هستند که خیلی وقت است به خاطر کار درگرمسیر نتوانسته در کنار زن و فرزندش باشد.
نه دا وه رو اگوه آه دا مگریو روچوغایی وه ره ایاه گاش بوت بو
بیچاره مادر برای دلداری فرزندش میگوید: ای جان مادر، از هجران پدر گریه نکن دلبندم. مردی چوغا به تن به سمت خانه ما میآید، شاید که او پدرت باشد.
بوهمن رش[۵] آوی جو زهد وسحیلهبه که ریام احلاخ نیخوم گرمسیره
هنگام دروی گیاه بوهمن شد و جو رنگ طلایی به خود گرفت. بیا با هم به ییلاق روحبخش برویم که بی تو آنجا برایم گرمسیر است و تمام نعمتهای گرمسیر ارزش بهزحمت افتادن تو را ندارد.
گوم جاز، گوم[۶] چویل، گوم نعنامو وه یارم اگودوم ممن وه گرما
هنگامی که جاز جوانه زد و زمان غنچه چویل، رسیدن گیاه نعناع من دائم به یارم میگفتم که در گرمسیر نماند.
از زبان مرد دروگر برای روحیه دادن به خود و همراهانش:
آه گره داهو موال مرزت اترسمشوشدری وه دس گرم وابات ارقسم
ای گندم کمپشت کوتاه، در مقابلم ایستادگی نکن. گمان نکن که من از تو میترسم. داس تیز شوشتری به دست میگیرم و پایکوبان و دستافشان به راحتی با پیچوتابها و کوتاه وبلندیهایت درمیافتم و درنهایت بر تو غلبه میکنم.
برزییر نو برزییر داکت ومیرهچمکه[۷] وا سرمزه ره خرمه دیره
دروگر تازهکار مادرت به فدای رنجی که میکشی. گوشه زمین زیر کشت نایست و بر سرخود مزن، راه خرمن بسیار دور است.
گوم جاز گوم چویل گوم چلچلاواروین دام وگون دلم دی درآورد
(از زبان مرددروگر) گلوم گیاه چویل، گلوم گیاه جاز، گلوم گیاه چلچلاوا، بروید به مادرم بگویید آتشش درونم را سوخت.
اشعار متفرقه که اکثریت حکایت از درد و رنجهای مرد دروگر است:
اجل برزییرون گره گرمسیرهکفنس چوغا قورس ساکه چیره
گندم کوتاه وکمپشت گرمسیر جان دروگران را میگیرد. کفنش چوغای اوست و قبرش سایه کپراست. (دروگر در بیکسیمیمیرد و کسی نیست که جسد او را کفنودفن نماید)
برزییرچی رازمیس کنه زه شولیز[۸]به بدوه ورس ارسه نه اسو جوریز[۹]
دروگر چالاک، از استراحتگاه شبانه خود دل کنده و به عزم درو آمده است. او آنچنان با سرعت و مصمم درو میکند که نه اسب تیزتک به پای او میرسد و نه اسب پرتوان باربر استقامت او را دارد.
در این بیت شجاعت و پشتکار برزگر نشان داده شده است و چنین اشعاری را برزیگران برای روحیه دادن به خود و همراهانشان میخواندند. مردان دروگر با شنیدن چنین اشعاری که در ستایش تلاش آنها است توان و انرژی مضاعف میگیرد.
بید سرونی اگون دس نشونهدس نشونه دوهدری زه گاه شهونه
میگویند درخت بید سرونی (نام مکانی درخوزستان) را به دست کسی در خاک نشانده شده.این درخت را دختری از طایفه گاه شهون در زمین غرس کرده است.به نظر میرسد که این بیت توسط مرد برزیگری سروده شده که نامزدش از طایفه گاشهون (هفت لنگ بختیاری) بوده.
دوکُنار وه تهترن، دو بید وه لالیدوشیرین دلبرن دوخط حالی
دو درخت کنار در سرزمین تهترهستند و دو درخت بید نیز درسرزمین لالی. دو عاشق هستند مانند دو خط در کنار هم.
در این بیت تشبیه و کنایههای جالبی که بکار رفته دوعاشق و یار نخست به دو درخت کنار تشبیه شدن، دوم به دو درخت بید در جوار هم و در مصراع دوم دو عاشق به دو خط کنار هم تشبیه شدهاند.
توشمال سرحدی مولیلهی وادبهکه ریام یک ویریم چی شیرین وفرهاد
تو در شمال سرحد هستی و من گردباد آشفتهحالم. آیا میشود روزی به کنجی برویم و با هم بسان شیرین وفرهاد یکی بشویم؟
این بیت از عاشقانههای برزیگری میباشد که در آن مرد دروگر خود را به گردبادی تشبیه کرده که از درد و رنج هجران به خود میپیچد و آرزوی وصل یار را دارد.
اخوره برف آوه ور کوگ اییره گوشنه کنه ویر[۱۰] زه فهقیری جول شوپوش
مرد برزیگر از یار خود شکوه میکند که بیخبر از سختیهای کار طاقتفرسای من، در سردسیر آب گوارای خنک میخورد و آواز خوش کبکها را گوش میدهد و من رنجور کهنه پوش را از یاد برده.
برزییر زشد وپلشت، لروبداندومچی خودگله کوهی پت[۱۱] زید وهگندوم
سر و وضع دروگر بر اثر کار زیاد، بههمریخته و اندام او نحیف شده است. اما هنوز خستگیناپذیر است و با تمام توان و چالاک گندمها را درو میکند و به پیش میرود.
درو مرگ، هوله مرگ مریونزه ور که کشیدن موشیل ورم جون
دروکردن همچون جان کندن است و خرمن کوبیدن از آن جانکاهتر. بعید میدانم که ازکاه کشیدن جان سالم به در ببرم.
شل مول آوی ناف ون اوراز[۱۲]کومیت کره میار ورچنت کنم ناز.
مالمیرملک سویردهمکارس فراوهبرزییر توهم ورس نون منه بیاوه
این دو بیتدر نگاه اول ارتباطی به کار برداشت محصول ندارد. اما ادبیات برزیگری بختیاری مجموعهای کامل و گسترده است که موارد زیادی را در برمیگیرد. مردی سالخورده که پسرش برای درو محصول در گرمسیر مانده است به همراه همسر پسرش در حال حرکت به سمت سردسیر است. گله و رمهاش نیز پی او وعروسش (به لری بهیک/بهی/بی) در حال حرکت هستند. دراین رمه مادیانی نازا (کمیت بچه میار) وجود دارد.از قضا عروس پیرمرد نیز، پس ازچند سال ازدواج، هنوز بچهدار نشده است (در لری تولد را زه دا/ودی/زمار گویند). پیرمرد رو به مادیان خود میکند و به طعنه میگوید: ای مادیان نازا! وقتی کره اسبی برایم به دنیا نمیآوری به چه چیز تو بنازم و ترا به چه امیدی نگهداری کنم؟عروس نیز که بسان پدرشوهر خویش زیرک است، بهخوبی متوجه منظور حرف پدرشوهر میشود و با تشبیه خود به ملک حاصلخیز مالمیر(ایذه کنونی) در جواب او میگوید: «ملک مالمیر بسیار پر آب و حاصلخیزاست، وقتی کشاورز ناتوانی که از کشت یکدانه بذر هم عاجز است و قدر این زمین حاصلخیز را نمیداند بر آن گمارده شده، نباید انتظار برداشت محصولی از ملک مالمیر داشت».
در مصراع پایانی آخرین واژه«بیاوهBiyava» که معادل فارسی آن «بیابان»است در لری مخصوصاً لری بختیاری لرستان و لری فیلی واژه «سورکات/ شورکات» است. امروز کاربرد «سورکات/ شورکات» بسیار کم شده است. این واژه از دو بخش «شور/سور» و «کات» تشکیلشده. «کات» در لری کهن به معانی هنگام، زمان، محل و مکان است. امروزه «کات» کهن لری در زبان فارسی به «کده وگاه» تبدیلشده. پس «شورکات» به معنی «شورهزار» یا همان بیابان در زبان فارسی است. واژه «بیاوه» که در فارسی «بیابان» است به معنی مکان بیآباست. «بی» به معنی بدون و «آوه Avoa”آبون، جایی که بدون آب است.
همانطوری که مشاهده شد تشبیهات و کنایات ظریف و حسابشده به کار رفته در این دوبیت، انسان را به حیرت وامیدارد که سرایندگان این اشعار چه هوش و ذوق سرشاری داشتهاند. چهبسا بسیاری از این اشعار به یکباره در راه کوچ به ذهن سراینده یا سرایندگان رسیده باشد. بیشک ابیات این مجموعه درگذشته بسیار گسترده بودهاند ولی به خاطر اینکه این مجموعه ابیات مثل اکثر اشعار بومی مردم لر و مخصوصاً هوزان لربختیاری (هوزان: قوم،گروهی از مردم درزبان لری) شفاهی بودهاند، بخشی از آن از بین رفته و همین موضوع ضرورت کتابت این اشعار و مجموعههای زیبا و بینظیر را دو چندان میکند.
- ترانههای درو در جامعه بختیاری
اشعاری که در ادامه به آنان خواهیم پرداخت مضامین اصلی و درونی آن عشق بین مرد دروگر و همسر و معشوق اوست. برخی ابیات از زبان زن و برخی ابیات از زبان مرد است. در این ابیات هم عشق هست و هم دلتنگی وفراقی که مرد دروگر و همسر به ناچار مجبورند آن را تا پایان فصل درو محصول تحمل کنند. برخی از اشعار که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد از مقاله برزیگری در جامعه بختیاری گرفتهشده است.
(زینه)[۱۳] وا چَویلی بام وِ سَرگَهِ ماتِت[۱۴]هردَمون باد اَوشِنوم بارتِ[۱۵] دُماخِت
میباید چویلی بر بالای جایگاه درو کردن تو میشدم و هر لحظه باد بوی مرا به مشام تو میرساند.
(پیا) زهرمارُم با اَوی که تو ایاریکَدِت باریکِ تُنه مَشکِ نداری
زهرمار من بشود آبی که تو میآوری زیرا تو کمر باریکی و توان و نیروی آب آوردن با مشک را نداری.
(مرد) کُه دِلانِ بِکَنُم خاکِس بِویزُممُشک و عَنبَرِس کُنم سی زُلفِ عزیزم
کوه دلا (کوهی بین اندیکا در خوزستان و بازفت در چهارمحال و بختیاری) را میشکنم و خاکش را اَلَک میکنم، سپس به مشک و عنبر تبدیل میکنم برای زلف یارم. لازم به توضیح است که مشابه همین بیت در ادبیات لری بویراحمدی و بختیاری جنوب هم هست که در آن بجای دلا از «دنا» که کوهی مشهور در استان کهکیلویه و بویراحمد است، استفاده شده است.
(زن) وا کِنَکِت بام وا بَندِ کِنَکِتبَرزِیگَری بُوم یاهوم و کُمَکِت
کِنَک و بند کِنَک تو باشم، برزیگری باشم و به کمک تو بیایم.
(زن) انگُشتَر زِ دَست کَنُم وا پیچک پابَرزِگر جات ایگِرُم نَمَهنی وِ گرَما
انگشتر را از دست و پیچک (خلخال- از زینتآلات زنانه) را از پایم در میآورم و میفروشم. برای اینکه برزیگری استخدام کنم و بهجای تو بفرستم تا تو در گرما نمانی.
در این بیت نیز زن حاضراست از طلا و زیورآلات خود بگذر تا مردش در گرما برای درو نماند. آنچه در اکثر این ادبیات رد بدل شده میان مرد وهمسرش هست، عشق پاک و بیآلایش و بیاندازه است.
(مرد) نه انگُشتر زِدَس بِکَن نَه پیچک از پاخُوم زِ دِلخوهی اِیخوم بِرُم وِ گَرما
نه انگشتر از دست در بیاور نه پیچک را از پایت. من خودم به میل خودم میخواهم به گرمسیر بروم.
(زن) جازِ وا چَویل کُنم گچِ وا بِرفواندکانِ وا کُنم وا مَرغِ سورآوه
جاز را به چویل و گچ را به برفاب تبدیل میکنم. سرزمین داغ اندیکا (در خوزستان) را به منطقه خنک شوراب (در چهارمحال) مبدل میسازم.
(مرد) جازِ وا چَویل اِبو نه گچِ وا بِرفواَندکا هرگِز نیبو وا مَرغِ سورَو
نه بوته جاز به بوته چویل و نه گچ به برفاب تبدیل میشود. اندیکا هم هرگز به مرغزار شوراب تبدیل نمیگردد.
(زن) اَرگرمات گَرمِ بِیو وَر خُم بوسِه لؤمی لو کُنُم ساوَن سَرت بو
اگر هوا خیلی گرم است بیا پیش خودم. بهجای سه دور پیچاندن مینا (پوشش سر زنانه بختیاری) به دور و پشت سرم، آن را یک دور میپیچانم تا بقیه آن سایبان سر تو باشد.
(مرد) اندکانِ گَرت گِره بیشتَر مُشکِرینَهدوستَکُم دارِ هَنی رَنگ دُهدَرینَه
منطقه اندیکا بهویژه ناحیهی مُشکری را گردوغبار گرفت. چهره محبوب من هنوز هم زیبایی و شادابی ایام دختر بودنش را دارد.
(زن) چَویل و بَرفو هنی دینِ دَستُمنِخورُم، دَست ننهم، عَهد وا تو بَستُم
گیاه چویل و آب برف در دسترس من هستند ولی من نه چویل میخورم نه آب برف. زیرا با تو عهد بستهام که اگر چنین کنم آب برف خون دلم شود و دست خویش را قطع کنم. برای اینکه در گرمای گرمسیر آب گوارای برف در دسترس شوهر نبود، زن نیز برای اینکه خود را شریک رنج و دردهای یار خویش کند، عهد میکند که در نبودش از این آب گوارا نخورد. این بیشک چیزی جز عشق میان زن وشوهر نمیتواند باشد و از نگاهی دیگر این بیت زیبا بیانگر این است که زنان لر همواره در تمام خوشیها وناخوشیها در کنار مرد خویش وفادار میمانند.
آر خورُم بَرفَو، خیِن دِلُم باآر خورُم چَویل، مُچ دَستُم اوفتا
چویل و برفاب نزدیک دست من است، نه از آنها میخورم و نه به آنها دست میزنم زیرا با تو عهد دارم. اگر از برفاب بخورم به خون دل تبدیل شود و اگر از چویل بخورم، مچ دستم قطع شود.
(مرد) چَویلِ نِخورم چَویل گیاهِپل[۱۶] یارُم ایخوم چی شَوق سیاهِ
میلی به چوپل ندارم؛ زیرا علفی بیش نیست. زلف یارم را میخواهم که مانند شوق سیاه است.
(زن) اَربِه گَرماس گرَمِته بَو تو بِه خُم گوُکَدُمِه دولا کُنُم سا سَرِت بو
اگر تابش آفتاب و گرمای ترا اذیت میکند. بیا و به خودم بگو/ بر روی تو دولا میشوم تا سایبان تو شوم.
(مرد) آر ایخوی پُرسُم کُنی زِ کَوگونِ وا تیلمو اینوم شَط العَرو زیر بندِ دِسویل
اگر میخواهی که در مورد من از کبک با جوجهها سؤال کنی. من مانند شطالعرب در پایین بند دزفول هستم.
(زن) گَرمِسیری اَی اِخوُی موُ سیت بیارُمبَرفو و مَشکِ دو و چَویل وِ کِنارُم
ای مانده در گرمسیر (کنایه ازیارخویش)، اگر میخواهی، من برایت برف آب و دوغ و چویل با پیشه لباسم را بیاورم.
(مرد) آر خَوَر داری بِدِس بِه واد بیارسنَدِ هیس آور بُهار کُهی بُوارِس
اگر خبری داری، آن را به باد بده تا بیاورد. آن را به ابر بهار ندهی؛ زیرا ممکن است آن را به کوهی بباراند.
(زن) گُم جاز، گُمِ چویل گُم چِلچِله وِردموُ دامِس بادِ شمال مَر سیت نیاوِرد
شکوفه گیاهان جاز و چویل و چلچله ورد، من آن خبر را به باد شمال دادم؛ مگر برایت نیاورد؟
(مرد) دَسمالِ دَسِت بِدُم سی مِنِ جیوُمآر خیالِت بِگِرُم سیت بِگِریوُم
دستمال دستت را به من بده تا درون جیبم بگذارم تا اگر خیال دیدنت را کردم، برایت گریه کنم.
(زن) چَویلِ وِ دَس کَنُم وِ دِندون کُنُم پاکزیر سَرِ یارُم بِنُم زُلفِس نَگِرِه خاک
گیاه چویل را با دست میچینم و با دندان پاک میکنم.آن را زیر سر یارم میگذارم تا موهایش خاکی نشوند.
(مرد) شَو دِراز و مَه بلند دِل نیگِره جایارِ خُم و سَرحَدهِ جا وَندِه تِهنا
شب طولانی، ماه در وسط آسمان و دل من بیقرار است. یارم در سردسیر بدون من خوابیده است.
(زن) گُمِ جاز، گُمِ چَویل و گُمِ نعنامو به یارُم اِگُدُم نَمَهن به گَرما
شکوفه گیاهان جاز، چویل و نعناع، من به یارم میگفتم که در گرمانمان.
(مرد) موُ بِه چی بَهرُم اِبوم، تو چی گُل اَندُومبِیَوم رَویم یَک بِگِریم، پا ماتِ گندُم
من همانند بهرام میشوم، تو همانند گلاندام. بیا تا در پای گندم.
(زن) نَکُنِه مَهنی به گَرما تَرسُم کُنی تَوکه خودُم به سَرحَدُم سیت نکنم خَؤ
مبادا در گرما بمانی. میترسم تب کنی. زیرا خودم در سردسیر هستم و به خاطر تو به خواب نمیروم.
(مرد) گُلِ سَوز و سُهرُم رَنگِت اَویدِه زَردمَیَر اِی بادِ خَزون وِ تو اَثر کَرد
بِرَوِه بادِ خَزون که بَر نَگَردهکه رَنگِ اِی گُلُمِ زرد کَردِه.
ای گل سبز و سرخ من (استعاره از معشوق)، رنگت زرده شده است. مگر این باد خزان در تو اثر کرده است؟ باد خزان برود که دیگر برنگردد، که رنگ گل (استعاره برای یار و معشوق) مرا زرد کرده است.
(زن) گَرمِسیر گَرمِه و بادِ گَرم ایارهعزیزُم به گَرمِسیر پیت اِیوارِه
گرمسیر گرم است و باد گرم میوزد. عزیز من در گرمسیر به خود میپیچد.
(زن) بَرزِگَر اَوَلی پُرسیدُم زِ حالتبادِ گَرمِ گَرمِسیر چه کِردِه حالت
از برزگر اولی احوالت را پرسیدم. هوای گرم گرمسیر با حال تو چه کرده است؟
(مرد) نَمَن وِ بازُفت، بازُفت حَرَّه زارِهبیَو رَویم وِ شیمبار هَمَس کَس و کاره
نَمَن وِ بازُفت، بازُفت شُل و شووِهبیَو رَویم وِ شیمبار هَمَس کَسِ خووِه
در بازفت (منطقهای در چهارمحال و بختیاری) نمان؛ زیرا بازفت گلآلود است. بیا به شیمبار (منطقهای سرسبز و چهارمحال و بختیاری) برویم که همه اهالی آنجا بستگان و فامیل ما هستند. در بازفت نمان؛ زیرا بازفت گلآلود است. بیا به شیمبار برویم زیرا همه اهالی آنجا بستگان خوب ما هستند.
نتیجهگیری: لرهای بختیاری مردمانی هستند که با یکی از گویشهای چندگانه لری سخن میگویند و بسان سایر لرتباران از بازماندگان تمدنهای ایلامی و کاسی هستند که در طول هزارههای تاریخی مردمان غیربومی از اقوام همسایه نیز به آنان پیوستهاند. لرهای بختیاری مانند دیگر اقوام ایرانی دارای ادبیات بومی کهن و متعدد و پرمغزی هستند که درهمین نوشتارنمونهای از این ادبیات کهن را باهم مرور کردیم. وجود چنین ادبیات غنی و کهنی نیازمند توجه همهجانبه نخبگان و نویسندگان لر و مخصوصاً لرهای بختیاری است. دراین نوشتار ما تنها بخشی از ابیات برزیگری بختیاری را بهعنوان نمونه آوردیم و علیرغم اینکه در طول زمان، ابیات زیادی ازآن به دست فراموشی سپردهشده است اما بازهم تعداد ابیات این مجموعه ارزشمند بسیار بیشتر از این و قابلتوجه است که امید است پژوهشگران ما با نگاه ویژه به این گنجینههای ادبی که میراث گذشتگان هستند، مانع از فراموشی و خاموشی این گنجینههای گرانبها شوند. لازم به ذکر است که درنزد سایر مردم لر نیز نمونههای از ادبیات برزیگری وجود دارد که در آینده در نوشتار مستقلی به آنها پرداخته خواهد شد اما ابیات موجود درباره برزیگری در نزد سایر لرها به گستردگی ادبیات برزیگری لرهای بختیاری نیست. شاید چون لرهای بختیاری بیشتر از سایر لرها زندگی و معیشتشان بر کوچ عشایری استوار بوده است. درمیان لرها ادبیات بومی متعددی وجود دارد از جمله ادبیات مشک زنی، گاو دوشی، پشمچینی گوسفندان، بزمیران، شخمزنی، شبانی و…که مجموعه همه آنان را میتوان ادبیات بومی لرها دانست که در جایگاه خود ویژه و نیازمند نگاه علمی و اصولی است.
پایان پیام
[۱]– وارگه: از دو بخش «وار» و «گه» تشکیل شده است. «وار» در لری بختیاری به معنی سرزمین، سکونتگاه،زادگاه و معانی از این قبیل است و «وارگه» به معنی محل سکونت است. در لری فیلی «مالگه»میگویند؛ یعنی مکان و محل استقرار مال که در زبان لری به معنی خانه است.
[۲]میوند: نام یکی از ایلات چالنگ بختیاری است که سکونتگاه آن درشرق استان لرستان شهرستانهای الیگودرز،درود و ازنا دردامنههای زیبای کوهستانهای معروف و مرتفع اشترانکوه و قالی کوهاست.
[۳]-پاچه بن پارچهای بوده که درگذشته مردان و زنان لر با پاچه شلوار خود میپیچیدند که راحت حرکت کنند و نمای لباس بر تن را نیز زیباتر کند.
[۴]– تحده: گهواره کودک لازم به ذکر است که در زبان لری مخصوصاً لری شرق لرستان ولری فیلی از اصطلاح هلوره یا هلوره کی بجای گهواره استفاده میشود.
[۵]– رش: در لری بختیاری و لری فیلی (کلهری، لکی، مینجایی) معانی چندگانه دارد. وقتی برای گیاه بکار میرود کنایه از زرد شدن گیاه است و اگر برای حیوان بکار رود کنایه از رنگ تیره حیوان است.
[۶]– گوم: گلوم، انتها گیاه، شکوفه هم میتواند معنی دهد.
[۷]– واژه چمک به معنی گوشه در لری فیلی به همین معنی کاربرد دارد.
[۸]– لیز: در لری بختیاری، مینجایی، لکی واکثر گویشهای دیگر لری به معنی آرامش و آسایش،است.
[۹]– اسو جو ریز: اسب پرتوانتازهنفسی که جوی بسیارخورده است.
[۱۰]– ویر: در گویشهای بختیاری، مینجایی، لکی، ممسنی، بویراحمدی، ساحلی وبه عبارتی در تمام گویشهای زبان لری به معانی یاد،خاطره،هوش است.
[۱۱]– پت pet: این واژه کهن وباستانی دراکثر گویشهای لری به معنی بینی است،امادربرخی موارد هممعنی برجستگی،برآمدگی و دماغه را میدهد.مثل واژه «پته» که برای بیان برآمدگیهایمانند تپه بکارمیرود. امروزه در لری بختیاری دماغ را «نُفت» noft گویند، البته در لری بختیاری شرق لرستان ولرهای فیلیبهویژه لری مینجایی بیشتر«پت»را بکارمیبرند.ازآنجاکه این اشعار در تمام نواحی بختیاری وجود دارد،این احتمال وجود داردکه در نواحی مرکزی بختیاری نیز، واژه «پت» رایج بوده است، اما امروز کاربردش کمرنگ و محجور شده است.
[۱۲]– اورازouraz: نام کوهی ست در خوزستان
[۱۳]– زینه: واژه زینه یک واژه بسیار کهن و یادگار زبان ایلامی باستان است که هنوزدرلری به قوت خویش باقی است و آن را درزبان فارسی «زن» گویند. این واژه کهن وباستانی درهمه گویشهای لری رایج است. خود واژه فارسی «زن» هم همانطورکه پیدا است از همین واژه گرفتهشده است.
[۱۴]– ماتت/ور/بور: یعنی کرتی که در مقابل برزگربرای درو کردن قرار دارد. در خوزستان در گویشهای لری بختیاری، لری شوشتری و دزفولی ماتت گویند اما در بختیاری لرستان بورBorیا«ور» گفته میشود.
[۱۵]– بارت: در لری بختیاری هممعنی سمت وطرف را میدهد هم به معنی شکل، سبک،قیافه وفرم را میدهد.
[۱۶]– پلPal: در لری بختیاری به معنی زلف وموی سر زن است که بر گرده یا پشت او آویزان است درلری بختیاری لرستان ولری فیلی «پل» به معنی حامی وپشتیبان هم وجود دارد و در واژگانی مثل «پلامار» درلری فیلی و«پلوار / پلاوار/ پلدار» وجود دارد.
پایان پیام
درود بر سایت وزین گلونی بسیار مقاله کامل و عالی بود