شب شاهنامه نقالان برگزار شد
عصر چهارشنبه، نهم اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و سی و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان، با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، گروه انتشارات ققنوس و با حضور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به شب «شاهنامۀ نقالان» اختصاص یافت.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، این شب به مناسبت انتشار مجموعۀ وزین پنج جلدی «شاهنامۀ نقالان» اثر مرشد عباس زریری اصفهانی و به کوشش دکتر جلیل دوستخواه برگزار شد.
سخنرانان: دکتر ژاله آموزگار، دکتر ابوالفضل خطیبی، دکتر سجاد ایدانلو
و بزرگانی چون: محمدعلی ابطحی، محمد محمدعلی، توفیق سبحانی، میلاد عظیمی و جمعی از هنرمندان سینما و تئاتر: محمدعلی سجادی، محمدرضا فروتن، بیژن افشار و اساتید نقالی: محمدحسین ناصربخت، کیخسرو دهقان، مرشد ابوالفضل ورمزیار و … و تعدادی از ناشران ایران حضور داشتند.
رونمایی از کتاب «شاهنامۀ نقالان» و اجرای برنامۀ نقالی با هنرمندی مرشد میرزا علی و مرشد صادقی با همراهی ضرب زورخانهای مرشد ناری از دیگر بخش های این شب بود.
در ابتدای این مجلس خانم حسینزادگان به نمایندگی از انتشارات ققنوس ضمن خوشامدگویی و تشکر از حاضران و علی دهباشی مختصری از نحوۀ چاپ و انتشار کتاب شاهنامۀ نقالان گفت و چنین بیان داشت:
«در سال ۱۳۸۰ خورشیدی قرارداد انتشار این مجموعه بین جناب آقای دوستخواه و خانوادۀ مرشد زریری و جناب آقای محمد زهرایی منعقد شد که متأسفانه در زمان حیات ایشان این امر اتفاق نیفتاد. تا سال ۹۳ که به لطف و محبت آقایان ماکان و روزبه زهرایی و موافقت جناب آقای دوستخواه و خانوادۀ زریری، انتشار این اثر به انتشارات ققنوس سپرده شد. در طول دو سال هیئتی ۱۴ نفرِ بر روی این اثر کار میکردند که برای آمادهسازی، مقابله و تصحیح به نسخۀ خطی مرشد زریری نیاز داشتند و به لطف آقای مهدی زریری (نوۀ ایشان) این امر میسر شد و این هیئت توانستند کار را پیش ببرند. تا جایی که امروز این مجموعه در ۳۸۰۰ صفحه و در ۵ مجلد همراه با لوح فشردهای که صدای گرم و نقالی مرشد زریری است، منتشر شده است. لوح فشرده نقالی از داستان سهراب و رستم و همچنین ویدیویی از جناب دکتر دوستخواه هست که در مورد زحماتی است که برای این اثر کشیدهاند.»
وی در پایان سخنانش از بازخوردهای مثبت و پیام های اساتید پژوهشگر حوزۀ شاهنامه و علاقهمندان این بخش در مقابل کتاب شاهنامۀ نقالان چنین گفت:
«در پی انتشار خبر این مجموعه، بازخوردهای مثبت و دلگرمکنندهای دریافت کردیم؛ از جمله پیامی که جناب آقای دکتر جلال خالقی مطلق برای ما فرستادند و جا دارد از ایشان تشکر کنیم و بزرگان و اساتید دیگری که در شبکههای اجتماعی ققنوس به ترتیب آن ها را مشاهده خواهید کرد. در انتها انتشارات ققنوس مفتخر است که این مجموعۀ ارزشمند و نفیس را به تمامی علاقهمندان در فرهنگ و ادب و هنر اصیل ایرانی تقدیم کند و امیدوار است این کتاب گامی در راه حفظ و ماندگاری فرهنگ ناب ایرانی باشد.»
سپس علی دهباشی ضمن تشکر از دکتر قاسمی و خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برای برگزاری این شب از دکتر ژاله آموزگار دعوت کرد تا به سخنرانی بپردازد.
دکتر ژاله آموزگار سخنان خود را با عنوان «داستانهای شاهنامه را مردمیتر ببینیم» آغاز کرد. و از ورود سلایق و عقیدههای اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و تاریخی هر دوران تاریخی بر متون نقالان شاهنامه و به تعبیری زبان مردمیتر شاهنامۀ نقالان و اهمیت سنت شفاهی سخن به میان آورد و چنین گفت:
«مناسب دور هم بودن امروز ما برای نکوداشت انتشار مجموعۀ ارزندهای است با نام «شاهنامۀ نقالان». داستانهای پهلوی ایرانیان در زنجیرهای از روایاتهای سینه به سینه و سنتی که طومار مرشد عباس زریری اصفهانی است. نقّالی بهنام از دوران معاصر ما. با ویراستاری عالمانۀ جلیل دوستخواه که در آن روایات از کیومرث و کمی پیش از کیومرث آغاز میشود و تا پایان دوران اسکندر به درازا میکشد.»
عنوان این کتاب را ویراستار بر آن نهاده است. مرشد عباس زریری آن را کتاب نثر شاهنامه نامیده و در آخرین صفحۀ کتاب از آن به نام «زریری نامه» نام برده است.
این مجموعه تحقیق و بررسی شاهنامه نیست بلکه باید تجسم کرد مردمی را که اصلا در حال و هوای کتابخانهها و کلاسهای درس و همایشها نبودند، مردمی سادهدلی که روزشان به تلاش گذشته بود و در پایان روز و برای رفع خستگی سری به قهوهخانهها میزدند-که در آنجا از قهوه خبری نبود- به یک استکان چای بسنده میکردند نوشا نوش جام به گوش نمیخورد. صدای مزمزه کردن حبههای قند بود و لفظ صمیمانه و زیر لبی سلامت باشید.
در آن محافل همه مهمان شاهنامه بودند اما شاهنامهای مردمیتر. میهمانانی بی ادعا و پر از صفا آمده بودند چایی بخورند و قلیانی بکشند، با هم محلهایهادیداری بکنند، از تازه های کوی و برزن سراغی بگیرند و سپس دل به حماسه ها و پهلوانی های قهرمانان و فتوت و جوانمردی پهلوانان بسپارند و ضمن آن با تهمینه بر مرگ سهراب بگریند، با زال و رودابه دست افشانی کنند و در تردید بودن که بر مرگ اسفندیار باید گریست یا از پیروزی رستم باید شادمان بود.
این محافل آمیزهای بود از فرهنگ عامه از یکسو و شاهنامه از سویی دیگر که به قول ویراستار این اثر نقالان از آبرو و آوازۀ فردوسی یاری میگرفتند در برابر مردمی که اگر شاهنامه نخوانده بودند چیزی از بزرگی و اهمیت آن شنیده بودند. بهعبارتیدیگر نقالان با آبروی فردوسی بر آبروی خود در میان جمع میافزودند. و با استادی روایتهای شاهنامه را ولو با دستکاری به میان مردم میبردند. شاهرخ مسکوب آنان را خادمان بینامونشان شاهنامه نامیده است.
در این میان آنها به ابتکار خود و با یاری جستن از منابعی مردمیتر و اغراقآمیزتر به نام داستآنهای شاهنامه روایتهای مردمپسندی را از حماسههای دیگر در لابهلای کارهای قهرمانان شاهنامه جای میدادند. و بدینسان هوشنگِ شاهنامه پیامبر میشد و در کنار کشف آتش که در شاهنامۀ خالقی این داستان هم در زیرنویس آمده است، کشف نمک را هم به او نسبت میدادند؛ و یا سام دستان شاهنامه با تأثیرپذیری از سام نامه و روایتهای دیگر و باورهای زمان شخصیت دیگری میشود با ویژگیهای دیگر و قهرمان رخدادهای دیگر؛ یا کیومرثی که در اساطیر ایران پیش نمونه است و در شاهنامه نخستین کدخدا که تاریخ روایی با او آغاز میشود در داستآنهای نقالان و همچنین در روایت هفت لشکر و هم در روایت مرشد عباس زریری، آدم دوم لقب میگیرد و با حضرت آدم و پسرانش ارتباط پیدا میکند. این روایت که در هفت لشکر مختصرتر و در روایت مرشد عباس مفصلتر است،حکایت بعد از طوفان نوح شروع میشود. و سام بن نوح از نجف اشرف عازم ایران میشود. و با روایتی شگفتآور از «ایران» نامی که دختر سام است و از ازدواج او با کیومرث سخن به میان میآید.
در عالم نقالی مرشدان بنا به جامعهشناسی و روانشناسی ذاتی و اکتسابیشان توجه به باورهای حاضران داشتند. درجایی شما با بانو گشنسب دختر رستمی سروکار دارید که نماز شام میگذارد، یعنی در درازنای سدهها دگردیسی خاصی به قهرمانان شاهنامه داده میشود.”
در غالب روایتهای نقالی بخصوص در نوشتههای مرشد عباس، نوعی رواداری دینی هست. داستانهای شاهنامه با داستانهای مربوط با ائمه و درویشان در هم میآمیزند و حاضران مجلس ارتباط تنگاتنگی میان خود و قهرمانان احساس میکنند.”
وی در ادامه افزود: “باید اذعان کنم که من تخصصی در این نوع ادبیات ندارم و این مختصر آگاهی را از مطالعۀ مقدمه و داستانهای کتاب و مقدمه و توضیحات هفت لشکر به دست آوردهام. اظهارنظرهای عالمانه را در مورد نقالی و تاریخچۀ آنکه به دوران صفویه نسبت میدهند. نحوه و ساختار و زبان آن را سخنرانان بعدی که در این زمینه تخصص دارند و تحقیق و بررسی کردهاند به تفضیل شرح دهند. من فقط میخواهم توجه شما را در این راستا به این موضوع بکشانم که سنت نقالی مُهر تأییدی است بر سنت دیرپای شفاهی در سرزمین ما. با این توضیحات ما به یاد گوسآنهای پارتی و خنیاگران دورۀ ساسانی میافتیم.
این سخنسرایان و نوازندگان حرفهای و غیرحرفهای که داستانهای تاریخی و حماسی و عاشقانۀ این سرزمین را به یاد داشتند و آنها را با آواز بازگو میکردند و آنها سنتی را حتی از دوران مادها به دوش میکشیدند. مطالب نقلشدۀ آنها بخشی از منابع خداینامه های پهلوی به شمار میآید که بعدها بازتاب آن را در شاهنامه خواهیم دید و تاریخ روایی ما شکل خواهد گرفت.
در نقلقولهای مورخان یونانی هست که در دوران مادها و پارسها آموزگاران آموزشهای خود را با نقل داستانها و روایتهای تاریخی و حماسی میآمیختند و حتی وقتی میخواستند توجه شاه یا امیری را به موضوعی جلب کنند از همین شیوه و طریق روایتهای شفاهی کمک میگرفتند. همۀ ما با این روایت آشنا هستیم که وقتی ایشتو ویگو یا آستیاگ مادی، آخرین شاه مادی با ملازمانش در جشن و سرور بود و بیخیال از حوادث، خنیاگری خواست او را از یورش کوروش آگاه کند و بر حذرش دارد. با آواز روایت کرد که دَدی ترسناکتر از گراز وحشی در باتلاقها رهاشده است و اگر بر همسایگان چیره شود کسی را یارای هماوردی با او نخواهد بود. ما داستان باربد را در روایت باغ شیرین و مرگ شبدیز به یاد داریم و همچنین قصیدۀ معروف رودکی را برای به حرکت درآوردن امیر بهسوی بخارا.
نمونۀ بارز دیگری برای درک اهمیت نقش سنت شفاهی که همگان بر آن آگاهی دارند، حفظ سینهبهسینۀ اوستا در طی سدههاست. همه میدانیم که زمانی بس دراز از میان به وجود آمدن سرودههای گاهانی و ضبط آنها در دورۀ ساسانی وجود دارد. به جزئیات روایتها دراینباره نمیپردازم ولی لازم به یادآوری است که حتی پس از به کتابت درآمدن اوستا هنوز برتری گفتار بر نوشتار بارز بود.
چنانچه در دینکرد ۵ آمده است که وقتی از آذرفرنبع فرخزادان میپرسند که چرا اوستا نه بهصورت نوشته بلکه بهصورت گفتار از سوی اورمزد عرضهشده است، پاسخ میدهد که همیشه سخن زندۀ شفاهی ازآنچه مکتوب است مهمتر است. و کمال را باید در سخنهای شفاهی جست و به دنبال آن به موبدانی اشاره میشود که همه اوستا را از برداشتند و در مواقع خواندن اوستا از نگاه کردن به متن بینیاز بودند. دنبالۀ این سنت را در دوران اسلامی میبینیم و بهعنوان نمونه که همه میدانیم حافظ است که چهاردهروایت قرآن را از حفظ دارد.
برگردیم به مرشدها که تعداد کمی از آنها طومار نقالی داشتهاند و چون طومارها از اهمیت چندانی برخوردار نبودند به شهادت نوشتارهای ویراستاران و محققان این رشته نقالان خیلی تلاش در نگاهداشتن این طومارها نکردهاند. نقالان همیشه از حافظۀ خود کمک میگرفتند. ذهن آنها در حقیقت رایانۀ پرظرفیتی بود که میتوانست همۀ داستانها را در خاطرها نگاه دارد.
آنها با حلاوتی خاص روایت میکردند. از سحر کلام برخوردار بودند که عبارت معروف استاد همایی به نقل از مرشد عباس که مرشد عباس زریری به شاگردی او اعتراف دارد، گویای این مطلب است که گفته:”« چند هزار شنوندۀ پیر و جوان در روز سهراب کشی یک من اشک و یک دامن زر به دستمان نهاد».
روان مرشد عباس زریری و دیگر نقالان شاد باشد که به فرهنگ دیرپای ما بهنوعی دیگر رونق بخشیدهاند. و نگذاشتند که روایتهای ما به وادی خاموشی درافتد. گرچه دیگر به دنبال فناوریها و پوچیهای این روزگاران و بسیاری از دلایل دیگر این سنت قدیمی جایش را به زنجیرههای سطحی، بیحال و هوا، بیمحتوا و بیهدف داده است که در آنها از همهچیز خبر هست جز از ایرانی بودن و فرهنگ کهن ایرانی را به یاد آوردن.
در پایان باید اشاره کنم به ویراستاری عالمانۀ دکتر دوستخواه که به دلیل آشنایی ایشان به ادبیات کهن ایران و شاهنامه یادداشتهای بسیار مفیدی را در هر موردی که لازم بوده است افزودهاند و این پنج جلد را به مجموعهای اطلاعات مفید تبدیل کردهاند. دستمریزاد بگوییم به ناشر با ذوق نشر ققنوس که این اثر را بسیار خوب به چاپ رساندهاند و با تصویرهای زیبا بر ارزش آن افزودهاند.”
در بخشی دیگر دکتر جلیل دوستخواه در پیامی تصویری از مقدمۀ خود بر کتاب شاهنامۀ نقالان و همچنین از نحوۀ گردآوری این اثر اینچنین سخن گفت:
“با تشکر از آقای امیرحسین زادگان، مدیر گرامی انتشارات ققنوس که نشر اثر پنججلدی شاهنامۀ نقالان از مرشد عباس زریری اصفهانی را بر عهده گرفتند و این کار را با شایستگی تمام به سرانجام رساندند؛ و با سپاسگزاری از دوستانی که در نشست رونمایی این کتاب شرکت کردند.
امروز می خواهم به این موضوع اشاره کنم که این اثر خوشبختانه در آستانۀ نشر، انعکاسی جهانی هم پیدا کرده است و دوستانی که از گوشه و کنار جهان از نشر این کتاب خبردار شدند، ابراز لطف و هم دلی کردند و در روزها و هفته های اخیر پیام های زیادی را در این بخش دریافت کرده ام. و به این جهت به پیروی از خواجۀ شیراز گفتم که:
شادم از اینکه نقل زریری جهان گرفت
آری به نقل خوب جهان می توان گرفت
و این امری است که اکنون خوشبختانه اتفاق افتاده است و دوستان زیادی از گوشه و کنار، از کانادا تا استرالیا و از اروپا تا آسیا از طریق پیام هایشان ابراز لطف کردند.
آنچه که باید در مورد شاهنامۀ نقالان در مورد اثر زریری باید گفته شود در پیشگفتار کتاب گفته ام و در دسترس همگان هست و خواهند خواند و چیز زیادی ندارم که بدان اضافه کنم جز اینکه فقط بگویم خاستگاه های نقالی و روایت های نقالی که سه نسخه از آن ها تاکنون به دست آمده و اصولا چون کاری زبانی و شفاهی بوده است کم تر کسی همت به نوشتن آن داشته است و این سه نسخه تنها نسخی است که در طول زمان باقی مانده است که دوتای آن قبلا منتشر شده و کتاب حاضر سومین نسخه است. در مقابل این روایات شاهنامۀ فردوسی را داریم که هزار سال است با آن درگیر هستیم و در این بخش گام های بلندی برداشته شده است.
اکنون که به این دو بخش توجه می کنیم می بینیم که خاستگاه هر دو به یکجا منتهی می شود و ما در خود شاهنامه شاهد آن هستیم که فردوسی از روایت های سینه به سینه و شفاهی مکرر یاد می کند و می گوید که از دهقان شنیدم و کلمۀ «دهقان» را به کار می برد. همانطور که می دانید واژۀ دهقان در آن زمان به معنای کشاورز ساده نیست؛ بلکه ایشان خاندان های بزرگ صاحب زمین و آب و ملک بودند و خود شخص فردوسی از یکی از خاندان ها بوده است و بارها و بویژه در آغاز شاهنامه می بینیم که فردوسی از دهقان شنیدم را تکرار می کند و این نشان می دهد خاستگاه های او چگونه بوده است.
و سرانجام از گردآوری تمام آن ها شاهنامۀ فردوسی با نظم و شاعری بسیار درخشان خودِ فردوسی به سرانجام و به نسل های آینده او می رسد و از جمله به زمان ما رسیده است و فرخنده باد این قصۀ تاریخی و این نگاهداری از شاهنامه که ایرانیان داشته اند.
ازاینجهت میبینیم که شاهنامۀ نقالان هم در جایگاه خود جدا از شاهنامۀ فردوسی نیست و همان روایتهای دهقانان و غیر دهقانان و … به فردوسی رسیده است. اینکه خاستگاه مشترک میشود و امروز میدانیم که آغاز این کار مشترک بوده است و خوشبختانه با هر دو رشته در کنار هم و بهموازات هم سروکار داریم و امیدوارم فرصت بررسی تمام اینها برای اهل تحقیق فراهم شود.
سرانجام سپاسگزاری میکنم از همۀ دوستان گرامی. به امید اینکه در آینده، خوانندۀ نقدهای همین دوستان و دیگر پژوهشگران روایت پهلوانی باشیم.”
در ادامۀ این شب دکتر ابوالفضل خطیبی به اهمیت روایات نقالان در بخش شاهنامه پژوهشی پرداخت و اظهار داشت:
“شاهنامه وطن است
وطن بیمرگی
آری! آری! شاهنامه وطن است
وطنی کز من و تو
نتوانند به شمشیر و به تزویر
ربودن
…
شاهنامه نفس است
نفسی کز من و تو گر بربایند
بمیریم! بمیریم! بمیریم!
شعری که خواندم از بانو «گلرخسار» شاعر نامدار تاجیک هست و بهراستی زیبا گفته که شاهنامه وطن است. خصوصاً بعد از فردوسی تا ۶۰۰ سال که به زمان صفویه میرسیم یکپارچگی سیاسی از ایران رخت برمیبندد و آنچه بهعنوان وطن میماند، شاهنامه بوده است و از زمان صفویه میبینم که دوباره یکپارچگی سیاسی به ایران بازمیگردد؛ بنابراین اهانت به شاهنامه اهانت به وطن است.
امروز روز فرخندهای است؛ رونمایی از کتابی که سالها منتظر انتشار آن بودیم و امروز خیلی خوشحالم در جمع شما عزیزان حضور پیدا کردم تا در مورد این شاهنامه سخن بگویم. از دوست دانشمندم دکتر دوستخواه تشکر میکنم که خود میگوید که پنجاه سال زمان روی ویراستاری این کتاب گذاشته است. ۱۸ سال طول کشیده که مرشد زریری این کتاب را تألیف کند و ایشان چهل سال در یک قهوهخانه این داستانها را نقل کرده است. خود در کتاب میگوید که من در این مدت توانستهام شنوندگان را تسخیر کنم. اصلاً رسالت هنر این است که شنوندگان و بینندگان را «تسخیر» کند. و خود اینگونه مطرح میکند که در این قهوهخانهها معمولاً مشتریان متنوعی نبودند ولی چگونه خود مشتریان و شنوندگان بارها و بارها به قهوهخانه میآمدند و این داستانها را میشنیدند. و هنر اصیل یعنی همین و هر چه تکرار شود بازهم مخاطبان لذت میبرند. دکتر دوستخواه کارنامۀ پرباری دارد و تمام آثار ایشان قابل ارجاع و خواندنی است. از زندهیاد زهرایی یاد میکنم خدایش بیامرزد!
از گذشتههای دور داستانها حماسی و روایت اساطیر ایران از چند طریق منتقل میشد. اگر به گذشتههای دور بازگردیم، روایات شفاهی است ولی در دورانی داستآنهای ملی ما بهصورت مکتوب درمیآید. دستکم از دوران انوشیروان خبرداریم که خداینامه بهعنوان یک پشتوانۀ فرهنگی برای ایرانیان تدوین میشود و بعد همین خداینامه به شاهنامه میرسد؛ ولی در کنار انتقال مکتوب روایات حماسی، روایات سینهبهسینه و نقالی هم داشتیم؛ یعنی همین روایات بخشی از آنها بهصورت مکتوب شده و بخش دیگری که بهصورت مکتوب نبوده سینهبهسینه نقلشده است. بنابراین سنت نقالی ما ادامۀ همین روایات شفاهی از دوران باستان تا امروز است.
خوشبختانه طومارها و روایات نقالی -برخلاف آن چیزی که درگذشته بیاهمیت به نظر میآمد و میگفتند که یک روایات عامیانه است و ارزش علمی و تحقیقی ندارد- از زمان انجوی و دکتر محجوب و اکنون دکتر ایدانلو اهمیت یافت و تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام شد و همه متوجه شدهاند که این روایات بسیار اهمیت دارند. حال من چند نمونه مطرح میکنم که به اهمیت این روایات نقلی بپردازم:
بهعنوان نمونه در بخشی از داستان رستم و سهراب، رستم میخوابد و بعد که بیدار میشود میبیند رخش نیست. در شاهنامه خیلی گذرا اشاره میشود که سمنگانیها رخش را میدزدند و به سمنگان میبرند. در طومار نقالیها به این مسئله اشارهشده است که خود سمنگانیها رخش را میدزدند تا رستم به سمنگان برود. این موضوع تصریحشده است چراکه این روش به یک سنت طولانی بازمیگردد که اگر دو قوم رقیب ببینند پهلوان قوم مقابلشان بسیار قوی است و رقیبش نمیشوند، سعی میکنند یک پری و زن زیباروی در مسیر او قرار دهند و آن پهلوان را به آن کشورشان بکشانند تا زن از این پهلوان باردار شود و جوانی هم زور او در وجود آید که بتواند با پدر رقابت کند و احیاناً آن پهلوان قوم رقیب را بکشد.
در طومارهای نقالی با لایههای مختلف روایت سروکار داریم. یعنی این لایههای ممکن است پا بهپای روایات ادامه یافته باشد؛ درواقع لایهها در طومارهای نقالی مثل لایههای باستانشناسی است و امروزه باید تشخیص دهیم این بخشها مربوط به کدام دوران است. که در برخی موارد تشخیص این موضوع آسان و برخی اوقات دشوار است. نمونهای از این روایات کهن که در طومارها باقیمانده شاهد همین مثال است.
ماجرای تهمینه و داستان رستم و سهراب به همین شکل پرداختهشده است. ما در طومار مرشد زریری با یکلایۀ کهن روایت سروکار داریم که درواقع رخش را همینطوری نمیدزدند. شاهنامه خیلی سریع از این روایت گذشته است.
استاد خالقی مطلق مقالۀ شاهکاری از داستان رستم و سهراب و منشأ آن دارند. ایشان روایت مختلفی از این داستان را بررسی میکنند. روایت ایرلندی، آلمانی و روسی و تمام داستآنهای پسرکشی را بررسی میکنند که محتوای آن به هم نزدیک است. نتیجهای میگیرد و میگوید که اصل این روایات، روایات سکایی است و همزمان با مهاجرات آنان این داستان رواج یافته است از طرفی شاید یک منشأ هندو- اروپایی داشته باشد. نمونهای که در شاهنامه میبینیم نظیرش در همهجا هست. استاد خالقی در آن مقاله همۀ داستانها را به اصلی در تاریخ هرودوت بازمیگرداند.
در تاریخ میخوانیم که هرانکل گرونس را به سرزمین سکاها به چرا میبرد، میخوابد و بعد از بیدار شدن متوجه میشود که اثری از اسبان ارابهاش نیست و به دنبال اسبهایش به راه میافتد و به غاری میرسد که زنی با نیمی از زن و نیم پایین بدنش مار روبرو میشود. و از او سراغ اسبهایش را میگیرد و زن میگوید که اسبهایت پیش من هستند و در صورتی به تو باز پس میدهم که با من همآغوشی کنی و بعد هراکل این درخواست را میپذیرد.
با ای دیدگاه میبینیم که منشأ تمام روایات پسرکشی از تاریخ هرودوت است. پس ما با این لایه روایت کهن سروکار داریم و بعید است که ما این را به تخیل نقال ارتباط دهیم.
روایت جالب دیگر در طومار مرشد زریری این است که وقتی رستم به خوابگاه رستم میآید، مرشد میگوید تهمینه که عاشق رستم نبود و رستم هم مرد خوشسیمایی نبود او تنها میخواست با رستم همآغوشی کند تا پسری به نیروی رستم از او زاده شود. در همین داستان به لایههای جدیدتر هم میرسیم. در برخی از نسخههای شاهنامه هست که رستم دستور میدهد موبد بیاید و عقدشان کند و بعد در روایت زریری هم آمده است. پس به روایت عقد رستم و تهمینه در مرحلهای متأخرتر پرداختهشده است.”
وی در ادامه افزود:
“مثالی دیگر: شما ضربالمثل «نوش دارو پس از مرگ سهراب» را شنیدهاید. و همه تصور میکنند این ضربالمثل برگرفته از شاهنامه است اما در شاهنامه نوش دارویی نمیآید!
زمانی گودرز دست خالی و بی نوش دارو بازمیگردد، رستم سوار اسب میشود و قصد دارد که خود برای گرفتن نوش دارو برود اما همان لحظه گودرز میگوید که سهراب مُرد. ولی در طومار نقالان و مرشد زریری برای بار دوم گودرز به نزد کیکاووس میرود و این بار کیکاووس نوش دارو را به او میدهد و وقتی به بالین سهراب میرسد، پسر میمیرد. در طومارهای دیگر هم وضع اینگونه است و این ضربالمثل از روایات نقالی گرفته شده است و اهمیت روایات را نشان میدهد.”
در قسمتی دیگر از این جلسه مرشد میرزاعلی با همراهی ضرب زورخانهای مرشد ناری به اجرای نقالی پرداختند.
در واپسین لحظات این مجلس دکتر سجاد ایدانلو از تاریخ پیدایش نقالی و تأثیر داستان و روایتهای شاهنامه در طومارهای نقالان بر ادبیات و اشعار حماسی شاعران ایران و ورود واژههای نقالان به زبان فارسی و زبان عامیانهی مردم و بالعکس اشاره و سخنانش را با شعری از مهدی اخوان ثالث اینچنین آغاز کرد:
“قهوهخانه گرم و روشن
مرد نقال آتشین پیغام
مرد نقال آن صدایش گرم-نایش گرم
…
راه میرفت و سخن میگفت
چوبدستی منتشا مانند در دستش
…
صحنۀ میدانک خود را تند و گاه آرام میپیمود
همگنان خاموش
گرد برگردش، به کردار صدف بر گرد مروارید، پای تا سر گوش
…
یا به قولی «ماه سالار» آن گرامی مرد
روایت کرد:
خوان هشتم را
من روایت میکنم اکنون:
در سنت مطالعات ایرانی بهویژه مسائل مربوط به سابقۀ داستانپردازی، موضوع مشهوری هست که سابقۀ نقالی به دورۀ صفویه میرسد و اتفاقاً تا به امروز کهنترین نسخۀ شناختهشده از طومارهای نقالی هم مورخ سال ۱۳۳۵ هجری قمری؛ یعنی آخرین سال فرمانروایی آخرین پادشاه صفوی است. اما اسنادی در لابهلای متون ادبی و تاریخی هست که ما میتوانیم نقالی را در معنای موسع نقل داستانهای ملی پهلوانی به نثر و در میان جمع حتی تا پیش از زمان آغاز نظم شاهنامه هم عقب ببریم. یکی از مهمترین شواهدی که بنده کمتر دیدهام که بدان توجه شود گزارشی از خود فردوسی در مقدمۀ شاهنامه دربارۀ شاهنامۀ ابومنصوری است که میگوید:
این بیت از ابن یمین در قرن هشتم هست و نشان میدهد که در آن دوره روایتهای نقالی در حد تأثیر بر متون شعری رسمی ما دست کم در بخشهایی از ایران متداول بوده است.
نقالی در برهههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران از مطلوبترین و متداولترین سرگرمیهای مردم بوده است؛ مخصوصاً در دورۀ صفوی و عصر قاجار. گزارشها و شواهد متعددی در اختیار ماست از میزان نفوذ این فن شریف مردمی در بین لایههای مختلف مردم ایران بهویژه مراسم مربوط به داستان رستم و سهراب که به تعبیر نقالان آخرین بخش آن را سهراب کُشان مینامند. و در این شب بود که قهوهخانهها را پارچههای سیاه میبستند و حتی بهرغم نثر شاهنامه که باید پسر به دست پدرکشته شود، عدهای روز قبل و یا چند ساعت قبل به دم در خانۀ نقال میرفتند و با تقاضا و خواهش و حتی عرضۀ پیشکش از او میخواستند که یا کشتن سهراب را به تأخیر بینداز یا ماجرا را تغییر دهد و گویا حتی در یک موردی هم موفق شدند که سهراب را زنده نگاهدارند!
درگذشتۀ فرهنگی خود شواهدی داریم که یکی از نقالان اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی فرزند خود را برای ایفای نقش سهراب به روی صحنه آورده بوده و آنچنان اسیر شور و هیجانات آن مجلس میشود که خنجر را بهواقع در سینۀ فرزندش وارد میکند و فرزند جوان او در سر صحنه کشته میشود!
حتی اگر شما زبان عامیانه و گفتاری فارسی را مطالعه بفرمایید، تعابیر و ترکیبهایی را میبینید که فقط سرچشمۀ نقالی دارند. نمونهای را عرض میکنم:
«لشکر» در زبان عامیانه و مردمی مردم تهران عموماً به سه معنا به کار میرود:
نوعی خوردنی شامل انواع تنقلات، نوعی کوکو و نوعی ترشی که از ترکیب مواد مختلف ساختهشده است. این را شما در روایتهای نقالی میبینید که یکی از مشهورترین داستانها نقالی عنوانش هست «هفت لشکر» و چون چند لشکر در مقابل هم صفآرایی میکنند ازآنجا تعبیر هفت لشکر برای این اغذیه و مواد، وارد زبان عموم مردم شده است.”
وی در ادامه اظهار داشت:
“نقالان روایتهای خود را بر اساس طومارها و عموماً از حافظه نقل میکردند. طومارها نوشتههایی به نثر بوده است که یا خود نقالان پیشکسوت و مجرب مینوشتند و تحلیل میکردند یا از اساتید پیشین به میراث مانده بود. مأخذ نقالان صرفاً شاهنامۀ فردوسی نیست. درست است که محتوای عموم طومارهای بهدستآمده از نخستین شهریار اعتقادات ایرانیان پیش از اسلام یعنی کیومرث تا عموماً آغاز پادشاهی اسکندر هست و این ترتیب و توالی زمانی را در شاهنامه میبینیم اما وقتی جزئیات را مطالعه میفرمایید تصرفات بسیاری در داستانها شده است و روایتها و داستانهایی از مأخذ دیگر چه رسمی و کتبی و چه ساختهوپرداختۀ ذهن نقالان در این طومارها واردشده است. و به همین دلیل است که عنوان کتابی که امروز رونمایی خواهد شد استاد دوستخواه شاهنامۀ نقالان گذاشتهاند؛ یعنی چیزی که از شاهنامۀ فردوسی متفاوت است.
از طومارهای نقالی پیشازاین متون مختلفی چاپشده است و نسخههایی هم شناختهشده که به اهتمام محققان منتشر خواهد شد اما تا به امروز کتابی که رونمایی خواهد شد مفصلترین طومار منتشرشده در این زمینه است. از مرحوم استاد مرشد زریری اصفهانی (۱۲۸۸ تا ۱۳۵۰) دستنوشتهای در قطع رحلی باقیمانده است. ۹۹۷ صفحه زریری نامه یا شاهنامۀ نثر نام دارد و ۱۸ سال هم در تدوین آن زحمت کشیدند.
استاد دوستخواه از سال ۱۳۴۳ از زمان حیات آقای زریری اصفهانی در پی انتشار روایتهای ایشان بودند تا پیشازاین تاریخ بخشهایی از آن را در مجلات و یادنامهها و یکبار همداستان سهراب ایشان از سوی انتشارات توس منتشر کردند تا اینکه مجموعه تلاشهای ایشان در سال ۱۳۹۳ بعد از ۵۰ سال باهمت بزرگ انتشارات خوشنام ققنوس این کار به نتیجه رسید.
اگر این طومار را بررسی بفرمایید. چند نکته را ملاحظه خواهید کرد. یکی مسئلۀ جامعیت و کلان نگری است، گویا در نظر گذشتگان ما حتی در متون رسمی هم هر متن هراندازه کلانتر و فربهتر، معتبرتر! کما اینکه ما نسخههایی از شاهنامه داریم بیش از هفت هزار بیت. دیوان حافظ داریم معروف به فریدون میرزا بیش از ششصد غزل. این هست که نقالان هم به این مسئله توجه نشاندارند و این کتاب هم به همین شیوه هست.
نکتۀ بعد تأثیر شرایط زمان و پسندها و سلایق مخاطبان در این روایات است. چون عموم این طومارها در جامعۀ اسلامی بهویژه شیعی ایران پرداختهشده و برخی از شخصیتهای اسلامی و عناصر مذهبی شیعه در این متون واردشده است. در جلد پنجم همین طوماری که امروز رونمایی خواهد شد، داستان معروف رویارویی رستم با امام علی (ع) و مسلمان شدن او به دست ایشان نقلشده که از پسندهای طومارهای نقالی است
نکتۀ دیگر اینکه اگر زبان طومارها را بررسی بفرمایید خواهید دید که بخشی متأثر از زبان زمانی است که این طومارها تدوینشدهاند؛ یعنی لغات عربی و بعضاً اروپایی و ترکی متداول در زبان فارسی. بخشی دیگر لغات و تعابیر ویژۀ نقالان هست که شما در هیچ فرهنگی از فرهنگهای عمومی و تخصصی فارسی نمیتوانید پیدا کنید. در همین طومار اصطلاح کمان سیه طور بهکاررفته است.
این طومار مفصل حدود ۳۸۰۰ صفحه و یکمیلیون واژه است که به همت خیرهکنندۀ استاد دکتر دوستخواه و زحمات ستایش برانگیز انتشارات ققنوس و جناب حسین زادگان که در این تنگنای نشر کتاب نه دلی بلکه شیردلی کردند. بنده بهنوبۀ خود هم تبریک عرض میکنم و هم تشکر میکنم.
اشاره فرمودند مرشد محترم که در این اوضاع رواج رسانههای جدید رویکرد به فن نقالی و نقالان بسیار کم رونق شده است. سخنان خود را به بخشهایی از «آدمک» زندهیاد اخوان ثالث که مربوط به همین موضوع است به پایان میبرم:
شرمم آید شرم
در سکنی، در کنار پنجره نقال پارینه
سوتوکور و سرد و افسرده
منتهایش چون ستونی متکای دست، دستش زیر پیشانی
خشمگین و خاطر آزرده
روی تخت قهوهخانه، دور از آن جنجال
…
در دلش طوفانی از نفرین و نفرینها
جعبۀ جادوی طرار فرنگان همچنان گرم فسون سازی
و پراکندن فریب و چربک اندازی
راستین چندوچونها بشنو از نقال امروزی
قصه را بگذار
قهرمان قصهها با قصهها مرده است…”
سپس مرشد صادقی با همراهی ضرب زورخانهای مرشد ناری و با هنرمندی دو کودک نقال مهدیس و مهبد کَرَمی به اجرای نقالی پرداختند.
رونمایی از کتاب شاهنامۀ نقالان با حضور سخنرانان و اساتید نقال حاضر در این مجلس پایان بخش این شب بود
شاهنامه پناه ملت ایران بود و هست
فردای شب شاهنامه نقالان، دکتر میلاد عظیمی از این شب در کانال تلگرام خود، نور سیاه، چنین یاد میکند:
دیشب از شبهای خاطرهانگیز مجله بخارا بود. شب رونمایی از کتاب معظم “شاهنامه نقالان” اثر مرشد عباس وزیری که به کوشش دکتر جلیل دوستخواه سامانیافته است. خوشبختانه حاصل زحمات دیرینه دکتر دوستخواه را نشر ققنوس خریدار شد و در این وانفسا چنین کتاب شگرفی منتشر شد. این یعنی نشر ایران زخمخورده اما زنده و زاینده است. هنوز کتاب را ندیدهام. پنج جلد است و ۳۸۳۰ صفحه. یک سی دی از صدای مرشد وزیری همراه کتاب است. ۴۵۰ هزار تومان هم قیمتش. در زمره کتابهایی است که بهزودی میخرم تا نوروز من با شاهنامه و فردوسی و روایت مردمی از شاهنامه، رنگین و خوش و خجسته شود.
شاهنامه کتاب ملی ماست. کتابی است که ملت ما با آن “زندگی” کرده است. داستانهایش با هویت و حرمت ما تنیده و آمیختهشده. سرافرازیهای رستم، غرور پایمالشده مردم خاکسترنشین را نوازش میداده. خیسِ خون سهراب( تعبیر از اخوان ثالث)، سهرابهای جوانمرگشدهشان را فرایاد میآورد. اسفندیار و سیاوش را میدیدند و جوانهای دستهگلشان را تصور میکردند که قربانی جهل و خودکامگی “شاه” میشوند.
شاهنامه پناه ملت ایران بود و هست. صرفاً کتاب ادبی و هنری نیست. فقط کتاب محققان نیست. کتاب مردم است. با مردم است. در مردم است. رنگ مردم گرفته و میگیرد. بهمقتضای نگرش و آرزوها و زندگی سیال و دگرگون شونده مردم، دگرگون گشته و میشود. برای همین اینهمه در نسخههایش دست برده شده و قطعات الحاقی دارد؛ آنقدر زیاد که مجتبی مینوی عصبانی شد و گفت: شاهنامههایی که در دست ماست، فرزند فردوسی نیست! سطحی دیگری از این تغییرهای معنادار، در روایتهای نقالان است؛ این خادمان شاهنامه. این “رسانههای” فردوسی. این عاشقان ایران. این دوستان صمیمی مردم.
استقبال عجیبوغریبی که از مراسم دیشب شد و تالار فردوسی خانه اندیشمندان جای سوزن انداختن نداشت، نشان میدهد که نام شاهنامه و فردوسی هنوز روشنیبخش و گرمکننده است. مردم شاهنامه را دوست دارند. فردوسی را دوست دارند. ایران را دوست دارند.
دیشب به دلیل ناهماهنگی، مراسم دیر شروع شد. دهباشی را میدیدم که سخت میکوشید برنامه را مدیریت کند. شب دشواری برای او بود و الحق توفیق داشت. این درست که کامها از فشرده شدن سخنان سخنرانان، تلخ شد اما آخرالامر مردم شاد و خرسند از تالار خارج شدند. استاد شفیعی کدکنی هم به احترام فردوسی و شاهنامه و سخنرانان و شبهای بخارا، از دل ترافیک دیوانه اسفندماه، گذشت و در مراسم حضور یافت. آمد در کنار خانم آموزگار نشست و از سخنرانی و نقالی لذت برد.
دیشب اولین باری بود که در شب بخارایی که در “کانون زبان فارسی” برگزار نمیشد، شرکت میکردم. انگار در این تالار غریبه بودم. راستش را بخواهید دلم میخواست، غریو ایران ایران و آفرین فردوسی، در خانه پدری ایرج افشار، در کانون زبان فارسی برمیخاست.
دیشب فقط شب کتاب “شاهنامه نقالان” نبود. شب فردوسی و شاهنامه بود. شب ایران بود…
پریسا احدیان – مجله فرهنگی و هنری بخارا
کد خبر : 85022 ساعت خبر : 2:31 ب.ظ