عصر انبوه اطلاعات و استدلالهای ضعیف
به گزارش پایگاه خبری گلونی، دکتر شاهو صبّار دکترای ارتباطات جمعی – رسانههای دیجیتال در دانشگاه سوگنگ کرهی جنوبی و مدرس دانشکدهی مطالعات جهان دانشگاه تهران در شماره ۴۴ نشریه پندار، نوشته است:
اینترنت با کتابخانهها، دایرهالمعارفها و میلیونها منبع دیگر که در دسترس ما قرار میدهد، بنا بود بر دالانهای تنگ و تاریک نادانی ما نورافشانی کند. اما به جای آن ما را زیر بهمنی از دادههای بیاعتبار یا کماعتبار دفن کرده است. این یادداشت بر آن است که یکی از آسیبهای احتمالی عصر اطلاعات را طرح کند. بیشک این نوشتار در پی آن نیست که منافع قابل توجه عصر رسانههای همهجا حاضر و گردش آزاد اطلاعات را نفی کند، اما با هر پدیدهی جدید، چالشها و خطرات جدیدی نیز ظهور میکنند که هرچه زودتر نسبت به آنها آگاه شویم و نسبت به رفعشان تلاش کنیم شانس بهتری برای مقابله و اصلاح خواهیم داشت.
عصر انبوه اطلاعات و استدلالهای ضعیف
در برخی از کلاسهایم در دانشگاه پرسشی طرح میکنم تا نگاه و درک دانشجویان را نسبت به علم (در معنای مدرن غربی آن) بررسی کنم. فرض کنید قرنها پیش در شهری دو گروه زندگی میکردند. گروه اول در طول روز حرکت خورشید را که از شرق سر برمیآورد و در غرب فرود میآید، نگاه میکردند و شبهای پیدرپی به آسمان مینگریستند و جابهجایی اجرام آسمانی را مشاهده میکردند تا نسبت به جهان و جایگاه ما در آن اطلاع کسب کنند. این گروه در نهایت به این جمع بندی رسیدند که زمین در مرکز جهان قرار دارد و سایر اجرام آسمانی به گرد آن میچرخند.
گروه دیگر (در این مثال فرضی) باور دیگری داشتند. آنان معتقد بودند که زمین در مرکز جهان وجود ندارد، بلکه کرهای است که در آسمان حرکت میکند و به گرد خورشید میچرخد. اگر از این گروه میپرسیدید که منبع اطلاع شما چیست، میگفتند: ما کسی را میشناسیم که پیش از این بارها در مورد جهان و واقعیتهای آن با ما سخن گفته و هربار نیز درست گفته است. این بار هم او به ما این واقعیتها را گفته و ما به او اعتماد داریم.
پس از طرح این مسئله، از دانشجویان میخواهم که «بر اساس میزان علمی بودن» به هر یک از این دو گروه نمرهای از صفر تا ده بدهند و یادآوری میکنم که منظور از علم، ساینس به معنای مدرن آن است. بسیاری از دانشجویان متوجه می شوند که گروه اول دیدگاه نادرستی دارند که آنرا بر اساس مشاهده به دست آوردهاند و گروه دوم دیدگاه درستی دارند که آنرا بر اساس اعتماد به یک منبع به دست آوردهاند.
هر کدام از دانشجویان نمرهی متفاوتی به این دو گروه میدهند. برخی، گروه اول را به خاطر روشش علمیتر میدانند و برخی به گروه دوم به خاطر نتایج علمیاش نمرهی بالاتری میدهند. بسیاری به هر دو گروه پنج میدهند یعنی نیمی از نمره را به علمی بودن روش و نیمی از نمره را به درستی نتیجه اختصاص میدهند. اینجاست که به دانشجویان میگویم که گروه اول که نتیجهی غلطی به دست آوردند ده نمرهی علمی بودن را دریافت میکنند و گروه دوم صفر میگیرند.
به یاد داشته باشید که ما در مورد درستی یا مطلوب بودن روش سخن نمیگوییم و صرفا با علمی بودن آن کار داریم. شاید دردوران کودکی به شما هم گفته باشند که در امتحان ریاضی و فیزیک آنجا که میخواهید قضیهای را اثبات یا مسئلهای را حل کنید، بخش اصلی نمره مربوط به روش است و شاید بیست و پنج صدم نمره مربوط به جواب نهایی باشد. بسیاری از مردم، علمی بودن را با صحت نتایج اشتباه میگیرند. به یاد داشته باشیم همانگونه که بزرگی گفته است «علم یک روش است، نه انباشتی از دادهها و اطلاعات».
روش علمی شامل آن است که «با بهترین ابزار و روشهای زمانهی خود» به مشاهدهی جهان و کشف واقعیات بپردازیم و اگر به نتایج کاملا نادرست رسیدیم هم چه غم! کافی است به مشاهده ادامه دهیم و اندک اندک برای بهبود روشها و ابزارمان تلاش کنیم. همچنین لازم است که در هر لحظه آمادگی کامل داشته باشیم تا دانستههای قبلی را دور بریزیم و آنها را با دانستههای جدید جایگزین کنیم. برخی معتقدند که علاوه بر علم، منابع دیگری نیز برای کسب دانش وجود دارد. در مورد آن منابع دیگر شاید روشها و الگوها کاملا متفاوت باشند اما در مورد روش علمی رویکرد آن است که گفتیم.
* * *
علم انباشتی از دانستهها نیست، یک روش است و این اصل هر روز از اهمیت بیشتری برخوردار میشود. عصر علّامهها، یعنی دوران آن کسانی که بزرگترین دانشمندان زمان محسوب میشدند به این خاطر که حجم زیادی از علوم زمان را در ذهن داشتند، گذشته است. در عصر اینترنت روز به روز از اهمیت «انباشت دانستهها» کم میشود و بر اهمیت دقت و درستی «روشها» افزوده میشود و دست کم دو دلیل برای این مسئله وجود دارد:
- آن روزگار که برای کسب برگی از دانش، رهرو علم بر چهارپایی مینشست و شهرها و ولایات را پشت سر میگذاشت تا به نزد عالمی برسد و جواب پرسشی را از او بخواهد گذشته است. در بسیاری از موارد آن علامهی بزرگ، فقط به اندازهی باز کردن صفحهی ایمیلتان از شما فاصله دارد. اگر دانشجوی علوم اجتماعی هستید و هنوز نمیدانید مکتب فرانکفورت کدام دیدگاهها را ترویج میکرد، کافی است در نوار جستوجوی گوگل تایپ کنید: «مکتب فرانکفورت، ویکی». هنوز دانستن مطالب زیاد میتواند نسبت به کسانی که مطالب زیادی نمیدانند برای شما مزیت باشد، اما قطعا صرفِ دانستن زیاد، شما را دانشمند نمیکند.
- حجم دانستههای علمی و سرعت افزایش آن، مرزهای جنون را درنوردیده است. سالانه دو و نیم میلیون مقالهی علمی جدید چاپ میشود. به این میزان باید کتابها و سایر انتشارات علمی را هم بیفزایید. این بدان معناست که اگر شبانه روزِ خود را صرف خواندن مقالات و کتابهای منتشر شده، حتی فقط در حوزهی تخصصی خود، اختصاص دهید باز هم زمان کافی نخواهید یافت؛ چه رسد به این که یادداشتبرداری کنید و مطالب آنها را در ذهن نگاه دارید.
ما در دورهای به سر میبریم که علم بیش از پیش به معنای شناختن و استفاده از روش علمی است و خطر بزرگی که در اینجا حس میشود آن است که به نظر نمیآید عصر شبکههای اجتماعی قدرت مشاهده، تفکر و استدلال صحیح را تقویت کرده باشد. برعکس شواهدی وجود دارد که احتمالا عصر شبکههای اجتماعی ذهنیت علمی را سست و رفتار و منطق غیرعلمی را تشدید میکنند.
یکی از خطرهای مهم، سست شدن منطق و استدلال است
شبکههای اجتماعی مملوند از مطالبی که با شواهد ناکافی و منطق ضعیف، ادعا میکنند چیزی را اثبات کردهاند. منطق صحیح و علمی (چه به معنای علوم دقیقه و چه در معنای علوم اجتماعی آن) به ما اجازه نمیدهد که برخی شواهد را بیابیم و بر اساس آنها نسبت به نتیجه مطمئن شویم. منطق علمی بسیار در پذیرفتن سختگیر و بدبین است. در منطق علمی، وجود شواهد تنها «احتمال» یک واقعیت را نشان میدهد. مرحلهی بعدی در اثبات علمی آن است که ببینیم آیا احتمالهای دیگری هم وجود دارد یا نه. تنها زمانی یک نظریه نزدیک به قطعی فرض میشود که بتوانیم تمام حالتهای ممکن دیگر را رد کنیم.
در منطق رایج در شبکههای اجتماعی برای هر ادعا برخی شواهد ارائه و ادعای اثبات میشود. طی سالها گفتوگو با افرادی که اینگونه مطالب را نشر و بازنشر میکنند، به نظر من میآید (و البته این ادعا نیز خود اثبات نشده است) که بسیاری افراد اینگونه استدلالها را کافی مییابند. نسلی که در چنین فضایی بزرگ میشود چگونه اصول منطق و فلسفه و آداب مشاهدهی صحیح را خواهد آموخت؟ و هرگز نگویید که مشاهده و استدلال صحیح مال کتابهای علمی و آزمایشگاههاست و ما در گفتوگوهای روزانه میتوانیم بیاساس سخن بگوییم.
در انتخابات اخیر، مشاهده کردیم که هم طرفداران کاندیدای برنده و هم بازنده ادعا کردند که گروه مقابل به طور گسترده تقلب کرده است. تا اینجا چندان غریب نیست. افراد علاقهمندند که طرف مورد علاقهی خود را موفق و موفقتر بیابند؛ اما آنجا که مجموعه دلایل خود را برای بروز تقلب ذکر میکنند و در نهایت تقلب را قطعی میدانند، همان امر نگرانکننده رخ داده است.
با یکی از این افراد (که اتفاقا در مورد این که کدام کاندیدا مناسبتر است با یکدیگر همنظر بودیم) گفتوگو میکردم. او استدلال میکرد که آشکارا کاندیدای مقابل تقلب کرده است و میزان تقلب هم سه میلیون رأی است. استدلال او این بود که «پایگاه اجتماعی جناح مقابل ثابت است و چون در دورههای قبلی تعداد رأی آنان مقدار مشخصی بوده و در این دوره رأیهای آن جناح سه میلیون بیشتر شده، پس آشکار است که سه میلیون رأی تقلب شده است». بیش از یک ساعت تلاش کردم تا توضیح دهم که آن مقدار شواهد با این مقدار اطمینان سازگار نیست، خصوصا اگر ادعا کنیم دقیقا تعداد رأیهای تقلب شده را هم میدانیم؛ اما تلاشم ناموفق بود.
آیا هیچ احتمالی وجود ندارد که به دلایلی از جمله تغییرات فضای سیاسی اجتماعی یا مناظرات صورت گرفته، سه میلیون رأی به رأیهای یک جناح افزوده شده باشد؟ در نگاه دقیق حتی اگر یک حالت ثانوی وجود داشته باشد که نتوانید غلط بودن آنرا به محکمی نشان دهید، نمیتوانید نسبت به حالت مورد نظر خود اطمینان حاصل کنید. اگر من و شما نیز احساس میکنیم که خیلی علاقه داریم که بپذیریم که کاندیدای مورد علاقهی ما مورد ظلم قرار گرفته و به وجود برخی شواهد اکتفا میکنیم تا بگوییم مطمئنا تعداد رأی مشخصی تقلب شده است، احتمالا زیاده از حد وقتمان را در شبکههای اجتماعی سپری کردهایم!
علاوه بر مشکل طرح شده، به نظر میآید که شبکههای اجتماعی افراد را نسبت به صحت دادهها خوش باور کرده باشند. یک پژوهش که در میان دانشجویان کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه علامه طباطبایی انجام شد نشان میدهد که بجز موارد محدود، افراد به صحت مطالبی که از طریق شبکههای اجتماعی دریافت میکنند شک نمیکنند. این در حالی است که حجم قابل توجهی از مطالبی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند هیچ مبنای قابل اعتمادی ندارند.
کوتاه سخن: این نوشتار نمیتواند خود مرتکب خطایی شود که نسبت به آن هشدار میدهد. نمیتوان بر اساس برخی شواهد ادعا کرد که یک امر، قطعی است. بنابراین به سادگی و بدون تحقیقات گسترده نمیتوان ادعا کرد که شبکههای اجتماعی رویکرد منطقی ما را نسبت به پدیدههای جهان تضعیف میکنند؛ اما شواهد پژوهشی نشان داده است که افراد و حتی افراد تحصیلکرده، رویکرد انتقادی و دیرباورانهای نسبت به مطالب منتشر شده در شبکههای اجتماعی ندارد. از سوی دیگر برخی شواهد دیگر (پژوهش نشده) وجود دارد که ساز و کار منطق و استدلال صحیح نیز در شبکههای اجتماعی بسیار ضعیف است و ساز و کار سادهانگارانه و استدلالهای نادرست غلبه دارد.
اگر این دو نکته صحت داشته باشند، ما با خطری جدی در سطح جامعه مواجهیم که باید در کنار آثار مثبت شبکههای اجتماعی به آن توجه کنیم و برای آن راهکار مناسب بجوییم. محققان نسبت به این امر هشدار دادهاند که فضای زندگی ما با حضور شبکههای اجتماعی و اینترنت تغییر یافته و افرادی که کودکی و نوجوانی خود را در این فضای جدید سپری میکنند، ساختار ذهنی متفاوت با نسلهای پیشین خواهند داشت. اگر طبق آنچه در این یادداشت طرح شد، جنبهای از این تفاوت به استقرار ساختارهای استدلالی ضعیف مربوط باشد، پایههای آنچه امید داشتیم جهان آینده را بهتر از امروز بسازد متزلزل خواهد بود.
راه سهل و ممتنعی که همواره در ابتدا به ذهن میآید، آموزش است. سهل از آنرو که همواره آنرا به عنوان نسخهای آماده برای اکثر مشکلات اجتماعی در ذهن داریم و ممتنع از آنرو که از یک سو نهادهایی که انتظار میرود متولی اصلاح امروز شوند گاه خود سخت درگیر آفتهای این عصر هستند و به آسانی نمیتوان به آنان امید بست؛ و از سوی دیگر طراحی و اجرای راهکارهای آموزشی گسترده که بتوانند به طور بنیادی به رفع مشکل بینجامند، بسیار پیچیده خواهد بود. امید است محققان، روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی، مطالعات و انتشارات خود را به تبیین بیشتر مسائل مرتبط با این نگرانیها متمرکز کنند و به ارائهی راهکارهای مؤثر بپردازند.
پایان پیام