اگه تو بری سربازی کی ماشین رو ببره کارواش؟

پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: امروز صبح زود وقتی از خواب بیدار شدم پدرم را دیدم که در حال تماشای اخبار ساعت ۱۴ است. انگار همه‌ی پدرها عادت دارند صبح زود اخبار ساعت ۱۴ را گوش کنند. اخبارگو می‌گفت: مشمولان خدمت سربازی می‌بایست تا پایان هفته خود را به مراکز مربوطه معرفی کنند.

سربازی نمی‌ری

پدرم تا این خبر را شنید به من گفت: تو یه وقت نری خودت رو معرفی کنی‌ها.

گفتم: ولی بابا من هم مشمولم. باید برم.

پدرم با عصبانیت گفت: نخیر. حق نداری بری سربازی.

گفتم: چیه بابا؟ دل‌تون برام تنگ می‌شه؟

آهی کشید و گفت: نه پسرم اگه تو بری سربازی، کی هرهفته ماشین رو ببره کارواش؟

در ضمن مغزت مشکل داره. می‌ری اون‌جا معافت می‌کنن تو محل سوژه می‌شی.

گفتم ولی من باید برم. همه هم‌سن و سال‌هام می‌خوان برن من هم می‌رم.

مادر دل‌سوز

در همان لحظه مادرم از در وارد شد و گفت: کجا می‌خوای بری؟

گفتم می‌خوام برم سربازی.

ناگهان مادرم حالش بد شد و وسط پذیرایی غش کرد.

سریع به بالای سرش رفتم و با بغض و گریه صدایش کردم.

گفتم: مامان چشم‌هات رو باز کن. می‌دونم طاقت دوریم رو نداری اما باید برم.

چشم به هم بزنی تموم میشه و برمی‌گردم پیشت. توروخدا چشم‌هات رو باز کن.

مادرم چشم‌هایش را باز کرد و گفت: پسر گلم چرا جو می‌دی؟ کی برای دوری از تو غش کرد؟

تو بری سربازی کی هرهفته ماشین رو ببره کارواش؟

ماشین کثیف می‌شه و تو محل سوژه می‌شیم.

مادرم این را گفت و مجدداً غش کرد.

همان لحظه برادرم از در وارد شد و با گریه گفت: داداش شنیدم می‌خوای ما رو تنها بذاری و بری سربازی؟

توروخدا نرو داداش. من طاقت دوریت رو ندارم.

بغض کردم و بغلش کردم. پیشانی‌اش را بوسیدم و گفتم: داداش گلم قوی باش.

بعد از من تو مرد این خونه‌ای.

همان لحظه پدرم کنترل تلویزیون را به سمتم پرت کرد و گفت پس من اینجا هویجم؟

جاخالی دادم و به برادرم گفتم: منظورم بعد از من و بابا بود. قربونت برم که دلت برام تنگ می‌شه.

ناگهان برادرم زد زیر خنده و گفت: برو بابا سوژه‌ت کرده بودم. با خیال راحت برو سربازی.

یه کارواش پیدا کردم میاد تو پارکینگ با مواد نانو ماشین رو می‌شوره.

ناگهان مادرم به هوش آمد و با خوشحالی به برادرم گفت: تو رو خدا راست می‌گی؟

پدرم هم با ذوق از جایش بلند شد و گفت: جان من؟

برادرم گفت: به جون داداش که می‌خوام دنیاش نباشه.

خلاصه پدرم سریع رفت و چهار پنج‌تا دفترچه‌ی اعزام به خدمت برایم خرید و گفت: چندتا گرفتم که خط‌خوردگی نداشته باشی.

انشالله بیوفتی یه جایی که حسابی مرد بشی.

پایان پیام

کد خبر : 97238 ساعت خبر : 1:54 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=97238
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات