چکیده یک تاریخ را میتوان در فیلمی کوتاه از یک هُموِلاتی پلدختری دید
به گزارش پایگاه خبری گلونی روزبه کلانتری نوشت: «کتاب کوچۀ» شاملو یعنی دانشنامۀ فولکلور را اگر ورق بزنید، هر جا نشانی از لر هست، عمدتا به زبان لری بختیاری است و «سادگی» لرها را نشانه میرود؛ احتمالا شکلگیری این عبارات به مواجهۀ جمعیِ مردم و بدنۀ عادی ایل بختیاری با تهرانیها در هنگامۀ «فتح تهران» (۲۲ تیر ماه ۱۲۸۸ ه.ش) و ماهها و سالهای پس از آن بر میگردد.
این همان وجهی است که موضوع «جوک»های شهرنشینان دشتنشین در مورد عشایر و روستاییان کوهنشین لر از آن زمان تا کنون بوده است.
در شهر بورژوایی و نزد شهریان کاسبکار، سادگی لر مساوی با «حماقت» او بوده و شاید هست اما دیدۀ گوهرشناس در این پس این سادگی، ژرفایی بیبدیل و نگرشی سراپا متفاوت با «عقل سلیم» بورژوایی و شبیه آیین دائو در شرق و باورهای سرخپوستان در غرب میبیند.
جریانهای متاخر فلسفی به تمرکز هر چه بیشتر بر «اشیاء» متمایل میشوند.
بیشتر آنها تحت تاثیر مارتین هایدگر هستند: به نظر او هنگامی که اشیاء مانند خود انسان غرقه در روزمرگی هستند، به چشم نمیآیند و هستی «دَمِ دستی» دارند اما تکانی و حادثهای مانند سیلابی که قوری و قابلمه را به حیاط و کوچه میبرد و روانۀ مقصدی نامعلوم میکند، آنها را از پس پردۀ «عادی» بودن خارج میسازد و صفت «در دستی» به آنان میبخشد.
در این لحظات است که اهمیت اشیاء و عمق در هم تنیده بودن زیست و روح انسان با «چیز»های پیرامونش آشکار میشود.
چکیده یک تاریخ را میتوان در فیلمی کوتاه از یک هُموِلاتی پلدختری دید
چکیده یک تاریخ را میتوان در فیلمی کوتاه از یک هُموِلاتی پلدختری دید
به زبان لری چنین میگوید:
«من دستم به خونه نمیرسه. اون رو دیدی که توی گونی قرمزه بود؟ اون رو باید درمیآوردم. نگاه کن، زودپز قشنگِ قدیمیت رفت. این جهازت بود. کِی بود؟ … ببین… بمیرم واسه کتریت، آخ… به جونِ تو غصهی این چیزا رو میخورم و کاری از دستم ساخته نیست… کاری از دستم برنمیآد… آب داره میآد بالاتر… الان هم وقتشه که بمیرم.»
چکیدۀ یک تاریخ را میتوان در فیلمی کوتاه از یک هُموِلاتی پلدختری دید که با زبان لری مینجایی و لهجۀ بالاگریوهای با تمام وجود از فاجعهای گزارش میدهد که تنها شهر و خیابان را در نوردیده بلکه به خلوت عاشقانۀ او و همسرش نیز راه یافته و تمامی نشانها و یادگارهای سادهاش را به تاراج میبرد.
تک تک کلمات او و «آخ»های «لهجهدار»ی که از دل بر میآورد، ارزش و عمقی به اندازۀ یک متن فلسفی تاثیرگذار دارند.
فاجعه در پشت در است و آب در حال بالا آمدن: نیستی با خونسردی بر در میکوبد: « وِ جُنِ تو ها خصه این چیانه موهورم و هیچی دِ دَسِم نیا…آخخخ…هیچی دِ دسِم نیا…»
در آیین یارسان، آیینی که با بنیانگذاری شاخوشین لرستانی از این دیار برخاست، تلفیق کوه و کوچ و ظرائف این فرهنگ را به خوبی میتوان دید:
«یاران از کوچ مترسید و زاری مکنید. تسلیم جان همانند غوطهزدن بطی در آب است».
مرگ از راه میرسد و بط و زودپز «نازارَکَه» یار را با هم میبرد. آبهای هفت دریا در مقابل رنجهای این مردمان اندک است. خوشا به حال کوچندگان، خوشا به حال سبکباران…
پایان پیام