تابستانم مشابه صرف یک فعل است
به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذراندهاید» بنویسید چه خواهید نوشت؟
این موضوع، تمرین کلاس طنزنویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
اگر به گذر ایام نگاهی بندازیم متوجه تغییرات اسباب ثبت در تاریخ میشویم.
از تراشیدنهای طاقتفرسا بر روی سنگهای جاویدان، تا کاغذ سیاه کردنهای روزانه و حالا دنیای دیجیتال لحظهای، در میان میلیاردها اطلاعاتی که در اینترنت ثبت شده.
یکی از آنها اسم پدربزرگم در سایتی به اسم گلونی است که پایین این متن نوشته شده.
تابستانم مشابه صرف یک فعل است
به فنا رفته، به فنا میرود، به فنا خواهد رفت
عباس کاتب
وقتی برای پدربزرگ خواندمش لبخند بزرگی زد و باز تو دنیای خاطراتش غرق شد.
پدربزرگ شروع کرد که: «تابستان ۹۹ بود ، ممکن نیست کسی تو این سال نحس باشه و یادش بره.
اون روزا هنوز فکر میکردم با داستان و نمایشنامه میشه پول درآورد بابا جان.
کلاسی ثبت نام کرده بودم تا یاد بگیرم به قلم طنز بنویسم.
کلاسش توی سامانههایی برگزار میشد که اگر به مرحمت اینترنت پرسرعت چند تار موی سفید نداشتی، سامانه حتماً سفیدش میکرد.
بابا جان این ضرب المثل، «من این مو ها رو که سر سامانه سفید نکردم» از همین روزا باب شد.
خلاصه جلسه سوم چهارم بود که ساکی، استادمون، گفت برای هفته دیگه بنویسید تابستانتان چطور گذشت.
خواستم بپرسم چطور؟ هنوز که تابستان تمام نشده.
ولی به آموزههای دوران دبستانم پایبند بودم و گفتم، چشم، این شد که بار سنگین تکلیف افتاد رو دوشم.
با خودم فکر کردم چی بگم، اصلاً تابستان امسال چطور بود؟
ما که به لطف کرونا، جز گرمای وحشتناک هیچکدوم از تعریفهای تابستان را نداشتیم.
نه سفر، نه سبزی و نه تعطیلی، بعد فکر کردم خب همون کاری که کردم رو میگم.
اما دیدم جز اینکه مثل خرس به خواب زمستانی میرفتم کار دیگهای نکردم.
هر از چندگاهی بیدار میشدم تا تامین غذایی کنم یا از روی جواب چهارتا از خرخوانهای کلاس به سوالهای امتحانی که نتیجش تعریف میکنه من کی هستم یا چطور اسنپ کار کنم رو کپی کنم.
کاری نکردم، پس تصمیم گرفتم داستانی طنز طولانی بنویسم که چطور خواهرم هر روز کتاب سفارش میده که پستچی رو ببینه.
اما دیدم حال ندارم، پس نوشتم، تابستانم مشابه صرف یک فعل است؛ به فنا رفته، به فنا میرود ، به فنا خواهد رفت.
پایان پیام
نویسنده: روزبه موسوی