تابستانی که با کلاسهای آنلاین گذشت
تابستانی که با کلاسهای آنلاین گذشت
به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذراندهاید» بنویسید چه خواهید نوشت؟
این موضوع، تمرین کلاس طنز نویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
از ابتدای امسال که کرونا به مملکت ما حمله کرد من هم مثل خیل عظیم دیگر مادران این مملکت مجبور شدم در تمام کلاسهای آنلاین مدرسه خودم را به جای دخترم جا بزنم.
البته کار سخت و رنج آوری بود اما بعد از اینکه تیر آمد و کارنامهام را گرفتم و دیدم که برای اولین بار در زندگیام در مدرسه شاگرد اول شدهام، جوری احساس هوش و ذکاوت و اعتماد بنفس من را فرا گرفت که فهمیدم باید در تمام کلاسهای آموزشی آنلاین که قبلا دوست داشتم ولی احساس پیری و ترس از تکنولوژی مانع شرکت در آنها شده بود شرکت کنم.
البته در این مملکت یک زن به سن و سال من دیگر زنی مرده و بیآرزو به حساب میآید که فقط باید به فکر آخرت و پی اعمال معنوی باشد.
اما من دیگرآن زن سابق نبودم و میخواستم انتقام سالهای مدرسهام را از فضای مجازی بگیرم.
تابستانی که با کلاسهای آنلاین گذشت
تقریباً کلاسی نبود که آن را از دست بدهم از گلدوزی و آشپزی و سبد بافی بگیر تا فلسفه هنر و نظامیخوانی و دیجیتال مارکتینگ و بازیگری متد اکتینگ.
تا اینکه دیگرپولم ته کشید. یک شب دیدم یک آقای طنازی که او را از قبل میشناختم میخواهد کلاس نویسندگی طنزبگذارد، هزینه کلاس هم به ریال بود.
دیدم این کلاس آخرین فرصت این تابستانم است و حتماً هزینه به خاطر کرونا آنقدر کشیده پایین.
سریع ثبت نام کردم و این شد که تازه فهمیدم کلاس طنز چیست.
استاد طوری پرانرژی و پرکار و پردغدغه از آب درآمد که نه تنها هزینه ثبت نام همان روز اول مصرف شد بلکه من با اینکه شاگرد اول بودم هر چه میکردم به استاد و تمرینهایش نمیرسیدم.
هر روز یک جور لایو میگذاشت، یک روز لایو مارهای ایران، روز بعدش لایو دماوند و روز بعدش لایو فک خزری.
جوری که تنوع کلاسهای من در لایوهای استاد گم و بیاهمیت شد و من را واداشت که به طور جدی به پولهای حرام شده و آموزههایم از ابتدای تابستان فکر کنم.
بعدش استاد جهت تعامل بیشتر با ما در ساعات غیر کلاسی یک کانال درست کرد اما این کانال فقط محل افشای رمزعملیات و ارجاع ما به یک محل دیگر بود.
در کانالش سوالهایی میکرد که معمولاً نیاز به جواب آنی داشت مثلا میپرسید در دنیای تو ساعت چند است؟
اما ما باید با ایمیل جوابش را میدادیم.
با این کار جوری به خودش زحمت و مرارت میداد که من مطمئن شده بودم او یک دهه پنجاهی است و این کار را برای تمرین تبدیل رنج به سرمستی میکند که مختص این دهه است.
البته بعد فهمیدم که اشتباه کردهام. چپ و راست مطلب میگذاشت که بخوانیم و نظر بدهیم و میخواست هر چه را که بلد بود به ما یاد بدهد.
در اینجا بود که فهمیدم نه، هنوز هم باید به آینده این مملکت و به وجود انسانهای دلسوز و دغدغهمند امیدوار بود.
اینگونه شد که از تابستان خود بسیار لذت بردم.
پایان پیام
نویسنده: فاطمه کرکهآبادی
کد خبر : 172580 ساعت خبر : 4:41 ب.ظ