تابستان عزیز فقط یک هفته خودت را بگذار جای ما
به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذراندهاید» بنویسید چه خواهید نوشت؟
این موضوع، تمرین کلاس طنز نویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
تابستانی که نگذراندهایم
با جفت ماههایش و یک ماه اضافه زل زده در چشمهایم به قول بی بی بر و بر نگاهم میکند.
میگوید: «خب حالا مگر چهطوریت شده؟ بد است بهترین سه ماه سالت شدهایم ما؟ خوب است آخرش هم تولدت هستها.»
«میخواهم نباشد»، همچین از دهانم خارج نشده یک جوری شعله را زیاد میکند دماسنج میزد سی و هشت ولی هست حدود پنجاه.
اصلاً تهدیدش همین است تا حرف میزنیم، شعله حرارت ماههایش را میبرد بالا.
تحلیلاش هم این است که خودتان گفتید: «کاش زودتر گرما بیاید، کرونا برود، بفرما نوش جانتان.»
یک جوری هم غلیظ میگوید نوش جانتان انگار چلو کباب بره است، صرف شد سپاس.
تابستان عزیز فقط یک هفته خودت را بگذار جای ما
آخر تابستان مکرم و محترم شما یک هفته خودت را بگذار جای ما.
ما کل سال خودمان را میکشیم، برسیم به شما که ته تهاش برویم، دو تا استان بالاتر روی نقشه که امسال به حول قوه کرونایی همان هم از کف دادیم رفت.
بعد شما هم که ماشالله فقط گرمش کن. ته گرفتیم، بس نیست؟
حالا اگر همه چیزمان خوب بود، خیلی دلمان پر نبود.
منتها شما خودت فکر کن، کرونا باشد، تابستان هم که شبیه غروب سیزده بدر باشد، آنوقت تازه بخواهی آغازین روزهای زندگی مشترک را هم جشن بگیری.
خوب است؟ الکل صنعتی بخورد هر که بگوید خوب است.
جوری میگویند خرج عروسی ندارد، انگار اگر شرایط این نبود خرج عروسی داشت؟
نمیفهی چون یک دانه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم ندادهای یک کولر برداری.
بعدش همچنان قسط هم بدهی.
اصلاً اقتصادیاش نکنیم. به شما چه مربوط که دلار شده چقدر ریال بی صفر.
به شما چه که آمار ابتلا روز به روز بالاتر میرود.
بعد ما کنکور هم داریم. گفتم کنکور، در همین روزهای کرونایی ما خیر سرمان رفتیم وسط بیابان کنکور ارشد هم دادیم.
گفته بودند پروتکلهایش خیلی است. ما رفتیم سر صندلیمان نشستیم، ناظرین آمدند، دربها را بستند، پنجرهها را بستند، پردهها را کشیدند و گفتند سوالات وکیوم شده را باز کنید.
خلاصه سخن را کوتاه کنم ما تابستان خود را با ایدهالترین ایده برگزاری کنکور در زمینهای ورزشی و دلار بیست و خوردهای تومانی و صفرهای غریب و کمرنگ شده ایران چک و سند زدن دماوند به نام دوستان لواسانی و آتش سوزی جنگلهایمان و ماسکهای دوبار مصرف و از دست دادن سها در کردکوی گذراندهایم.
این آخریها را با بغض گفتم که تابستان با جفتماههایش و یک ماه اضافه زل زد در چشمهایم به قول بی بی بر و بر نگاهم کرد و گفت: «رمز پویا رو نگفتی آبجی»
پایان پیام
نوسند: مهرنوش ایرانخواه