گذران تخیلی تابستان سال ۹۹

گذران تخیلی تابستان سال ۹۹

به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذرانده‌اید» بنویسید چه خواهید نوشت؟

این موضوع، تمرین کلاس طنز نویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار می‌شود.

برخی از مطالب شرکت‌کننده‌ها را با هم می‌خوانیم:

یک ضرب‌المثل هست که می‌گوید: «سالی که نکو است از بهارش پیدا است» و خانواده من به شخصه همواره اعتقاد راسخی به این ضرب‌المثل دارند.

حتی چند سال پیش بود که وقتی سال نو آغاز شد ما خواب بودیم و تا آخر سال حتی اگر خواب‌مان نمی‌برد پدرم با دمپایی می‌افتاد به جان‌مان و می‌گفت: «باید بخوابید چون سالی که نکو است از بهارش پیدا است.»

خلاصه ۳۶۵ روز را در خواب به سر بردیم که مبادا خللی در معنا و مفهوم این جمله ایجاد شود.

حال امسال، کرونا آمد و پدرم گفت: «باید کاری کنیم این کرونا تا پایان سال طول بکشد چون سالی که نکو است از بهارش پیدا است.»

به همین خاطر با وجود توصیه‌های حسن قلی بقال تا دکتر حشمت ما با عزمی مثال‌زدنی به مازندران رفتیم و ۱۲ روز را در آن‌جا بدون ماسک و دستکش و در نهایت بی‌خیالی گذراندیم.

جای شما خالی! لب دریا اتراق کردیم و یک جوجه کباب پدرپز نوش جان نمودیم و در نهایت، تمام زباله‌های‌مان از پوشک بچه اسهال شده بگیر تا لنت ترمز ماشین‌مان که پاره شده بود همه را به دریا سپردیم.

هرجا هم که نیاز به زدن ماسک بود به اجبار ماسک را بر روی صورت می‌گذاشتیم و در نهایت پس از خروج از آن مکان ماسک را روی زمین می‌انداختیم.

۱۳ بدر را با هزار دردسر و درگیری با مامور دولت بالاخره کنار اتوبان با سایر افرادی که به این ضرب‌المثل معتقد هستند با خوردن آش رشته و بستن تاپ به شاخه یک درخت گذراندیم و در نهایت سبزه‌ها و ماهی‌ها را به جوب انداختیم و آتشی را که روشن نمودیم همان‌طور رها کردیم و آمدیم.

گذران تخیلی تابستان سال ۹۹

بعد از عید هم که برای گذر وقت به پاساژگردی می‌رفتیم و از ماسک و دستکش استفاده نمی‌کردیم و حتی در اتوبوس و مترو میان انبوه جمعیت دیگران را با دست‌های‌مان که ساعت‌ها از شستنش می‌گذشت هول می‌دادیم و اگر عطسه یا سرفه‌مان می‌گرفت دقیقا اقصی نقاط سایر مردم را نشانه می‌گرفتیم.

آخر هفته‌ها هم طبق آنچه در خانه ما رسم است با دوستان به پارک محل می‌رفتیم و قلیون می‌کشیدیم و وقتی از کشیدن فراغت می‌یافتیم تا آب‌خوری پارک می‌دویدیم و حسابی آب‌بازی می‌کردیم.

زمانی که بازار کد بورسی داغ شد هر روز به دفاتر خدمات پیشخوان هجوم می‌بردیم و حتی اگر کد بورسی هم نیاز نداشتیم باز هم می‌رفتیم.

آخر خدا بیامرز پدربزرگم معتقد بود هر جا صف دیدی بایست حتما منفعتی در آن است.

بعد از صف کد بورسی با بالا کشیدن قیمت دلار به مدت یک هفته با خانواده به خیابان فردوسی می‌رفتیم و همان جا تشک های‌مان را پهن می‌نمودیم و در کنار هم می‌خوابیدیم تا بلکه فردا که درها باز شد با کله به صرافی حمله کنیم و دلار بخریم.

بلافاصله مسئله وام مستجران مطرح شد و پدرم مرا شوهر داد تا باز بتوانم در صف بایستم و این سنت دیرینه را در خانواده زنده نگه دارم.

سال‌مان را تا این‌جای کار همین طور گذراندیم حال بعد از فرونشستن تب و تاب همه صف‌ها بی‌صبرانه منتظر صف‌های نذری هستیم که ۱۰ روز تمام به آن یورش ببریم.

از آن‌جا که من دخترم و اجازه ندارم در صفوف عزاداری بر سر قمه بزنم، بر تنم گل بمالم یا زنجیر بر دو کتفم بکوبم ولی سعی می‌کنم با تمام قوا هر چه نذری گرفتم زباله‌هایش را بر زمین بریزم و بدون ماسک و دستکش در کنار صف‌های عزاداری مردان به شیوع کرونا تا سال بعد کمک کنم و با این عمل یک سنت و یک اعتقاد قلبی را زنده نگه دارم « صف ایستادن و ضرب المثل سالی که نکو است از بهارش پیدا است.»

پایان پبام

نویسنده: مریم نصیرخانلو

کد خبر : 171940 ساعت خبر : 3:14 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=171940
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات