آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید

آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید

به گزارش گلونی یکی از تمرین‌های کارگاه طنز رضا ساکی این بود که اگر قرار باشد یک آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید، چه می‌نویسید؟

آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی

یکی از این متن‌ها را بخوانید:

خواستگاری قرن بیست و یکی

شخصیت‌ها:
جمشید: خواستگار
ملودی: ملودی
پدر ملودی: پدر ملودی
آقای سالاری: پدر جمشید
خانم خاکسار: مادر ملودی
خانم سالاری: مادر جمشید

موقعیت: منزل نسبتا مجلل آقای خاکسار (پدر دختر)

پدر ملودی: خوب آقا جمشید، بفرمایید ببینیم چه می‌کنید؟ کار و بار خوبه؟

جمشید: بله، خدا رو شکر. روی وانت کار می‌کنم.

پدر ملودی با تعجب و ناباوری به مادر ملودی نگاه می‌کند.

مادر ملودی (با پچ پچ): بذار ببینیم چی میشه. کار که عار نیست.

پدر ملودی: می‌صرفه؟ شنیده‌م هزینه‌های وانت خیلی بالاست.

جمشید از حالت خجالت اولیه تقریبا خارج شده.

جمشید (با خنده‌ی همراه با ژست زیرکی): بالا که هست ولی دایی پرداخت می‌کنن دیگه.

پدر ملودی: یعنی وانت رو شریکین؟

جمشید: شریک که… یه جورایی بله. ماشین واسه اونه کار از من.

پدر ملودی: عجب… والا چی بگم؟

پدر جمشید: ای بابا، آقای خاکسار، نباید به این جوونا سخت بگیریم. اوضاع فرق کرده. جوونا همین‌طوریشم سمت ازدواج نمی‌رن.

مادر جمشید: آره والا. خود ما مگه اول ازدواج‌مون چی داشتیم؟

پدر ملودی از کوره در می‌رود ولی سعی می‌کند خودش را کنترل کند.

پدر ملودی: این چه حرفیه؟ والا من روز خواستگاریم خونه‌ی ویلایی شیش دونگ به نامم بود، یه کادیلاک صفرم زیر پام. استخدامم که بودم.
توجه جمشید جلب می‌شود.

جمشید (با چهره‌ای مشتاق): جدی می‌گین؟ کادیلاک‌تون چی بود؟

پدر ملودی: الدورادوی ۷۴

جمشید راحت‌تر از قبل نشسته و با اعتماد به نفس صحبت می‌کند.

جمشید (با ذوق زدگی): جان من؟ اون که هنوزم سالاره. فقط حیف که مصرفش خیلی بالاس.

پدر ملودی از تعریف جمشید خوشحال شده و عصبانیتش فروکش کرده.

پدر ملودی: آره پسرم ولی مصرف بالاتر یعنی قدرت بیشتر. چیه این ماشین‌های الان؟ همین ملودی، پارسال گیر داد که برام ۲۰۶ بخر. حالا یه مسافرت کوچولو می‌ره و میاد باید موتور باز و بسته کنیم.

پدر جمشید (با بی‌تفاوتی. انتظار ماشین بهتری داشته): ۲۰۶؟ ملودی خانم ۲۰۶ دارن؟

ملودی (با حالت پچ‌پچ، به مادرش): همین رو می‌خواستین؟ چقدر گفتم ۲۰۶ خز شده؟

پدر ملودی (با دستپاچگی): آره خوب… فعلا… ولی براش یه برلیانس V5 هم ثبت‌نام کردیم.

جمشید: مبارکه. کی تحویل می‌دن حالا؟

پدر ملودی: برج شیش.

جمشید: شما دست کم چهار ماهم دیرکرد در نظر بگیر. شانس بیاری برج ده دستت رو بگیره.

پدر ملودی: نه، نه… آشنا دارم، برج شیش حتما تحویل می‌گیرم.

جمشید جدی شده و خبری از خجالت اولیه در او نیست.

جمشید: تحویل نمیدن آقا. دوست و فامیل از غریبه بدتره.

پدر ملودی: نه به خدا! من بهش اعتماد دارم. دفعه‌ی اول‌مون نیست که ازشون ماشین می‌خریم. خیالتون راحت.

جمشید: حالا ببینیم و تعریف کنیم.

جمشید روی مبل جابجا می‌شود و پایش را روی پایش می‌اندازد. حالا حالت نشستن پدر ملودی خجالت‌زده و مضطرب است.

جمشید: خونه چی؟ ملودی خانم خونه که دارن؟

مادر ملودی (با لبخند و اعتماد به نفس): بله. اتفاقا همین پارسال واحد بالا رو به عنوان شیرینی عمل بینیش زدیم به نامش.

پدر جمشید: خیلی هم خوب. آخه می‌دونین، بعضی جاها که رفتیم انتظار داشتن جمشید ما اول زندگی پا شه بره تو یه آلونک ۷۵ متری زندگی کنه. واحد بالا چند متر هست حالا؟ اندازه‌ی همینه؟

پدر ملودی: بله، اندازه همین‌جاست. ۱۱۰ متر.

جمشید یک پایش را روی مبل می‌گذارد، به‌طوری‌که زانویش تا زیر صورتش بالا می‌آید. لم می‌دهد روی مبل و دستش را بالای مبل دراز می‌کند. به راحت‌ترین شکل ممکن نشسته است.

جمشید: فول امکانات دیگه؟

پدر ملودی معذب و خجالت‌زده نشسته و حالا اوست که به دستان در هم گره شده‌اش زل زده. کمی هم لکنت در کلامش پیداست.

پدر ملودی: بله، کامل. بخواین نقاشی‌ام می‌کنم براتون.

جمشید: چی بگم والا.

مادر ملودی: حالا شمام زیاد سخت نگیرید آقا جمشید.

پدر جمشید: سخت که… ببخشیدا… آخه یه حداقل شرایطی رو هم شما باید داشته باشین یا نه؟ غریبه که نیستین. همین همسایه بغلیمون جمشید رو با یه ۲۵۰ متری کلید نخورده و یه مزدا تیری نیو واسه دخترشون می‌خواستن ندادیم. بالاخره تو شرایطی که هیشکی ازدواج نمی‌کنه راضی کردن جمشید با این اوضاع خیلی سخته. یه کمم به فکر ما باشید.

جمشید: آره… پارمیدا… ولی من هنوزم فکر می‌کنم اشتباه کردیم بهشون جواب رد دادیم.

پدر جمشید: ۱۴ تا سکه از سر قبر من می‌خواستی بیاری مهریه بدی؟

پدر ملودی: آخه ازدواج بدون مهریه هم که نمیشه آقای سالاری.

پدر جمشید: صد البته. مهریه خیلی مهمه. اصلا مزه‌ی ازدواج به مهریشه.

پدر و مادر ملودی با لبخند رضایت به هم نگاه می‌کنند و سر تکان می‌دهند.

پدر ملودی: پس از اونایی نیستین که معتقدن مهریه رو کی داده کی گرفته.

پدر جمشید (با حالت لب گزیدن اغراق شده): عه! (نوچ) معلومه که نه. محض اطلاعتون ما رسم داریم همون فردا صبح عروسی مهریه‌ رو نقدا پرداخت کنیم.

پدر ملودی: به به! چه رسم قشنگی. جسارتا، حالا چقدری مهریه مد نظرتون هست؟

پدر جمشید: هر چقدر جمع بشه.

پدر و مادر ملودی سردرگم به هم نگاه می‌کنند و ابرو و شانه بالا می‌اندازند.

پدر ملودی: جمع بشه؟ متوجه نشدم.

پدر جمشید: شاباش دیگه. داماد هر چی شاباش شب عروسیش جمع کنه تمام و کمال به عنوان مهریه تقدیم ملودی خانم می‌کنیم. فقط یه پول کرایه‌ی کت و شلوار دامادی رو ازش کم می‌کنیم که چیزی‌ام نمیشه البته. بالاخره زیر پر‌ و بال جوونا رو‌ نگیریم که کسی برای ازدواج قدم پیش نمی‌گذاره.

سکوت

پدر جمشید: اگه حرفی هست…

مادر ملودی (با درماندگی): نه، نه، چه حرفی؟ اتفاقا خیلی‌ام رسم جالب و قشنگیه.

پدر جمشید: برای جهیزیه هم لازم نیست خودتونو توی زحمت بندازید. ما اعتقادی به جهیزیه‌ی سنگین نداریم. همین آپارتمان مبله‌ی بالا کفایت می‌کنه. تجملات رو باید گذاشت کنار وگرنه این جوونا که تن به ازدواج نمی‌دن.

ملودی با ذوق به مادرش نگاه می‌کند. مادر با اخم به او سقلمه می‌زند.

پدر جمشید: خوب اگه اجازه بدین ما دیگه مرخص می‌شیم.

مادر ملودی: کجا؟ ملودی جان چای نیاورده هنوز.

مادر جمشید: نه دیگه، از سر شب ده جا چای خوردیم. ترکیدیم دیگه. تازه دو سه جای دیگه هم مونده که سر بزنیم. خیلی ممنون.

مادر ملودی: پس ان‌شاءالله نتیجه رو کی به ما اعلام می‌کنید؟

مادر جمشید سرش را پایین می‌اندازد و با صدای بلند فکر می‌کند.

مادر جمشید: فردا که دعوتیم خونه‌ی خاله‌ی پارمیدا، پس‌فردام که تولد دوست‌دختر جمشیده. شما پسون فردا طرفای غروب یه تماسی با من بگیرین تا ببینیم قسمت چی باشه دیگه. خدا نگهدار.

آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی

پایان پیام

نویسنده: مسعود توکلی

کد خبر : 174983 ساعت خبر : 12:14 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=174983
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات