به هر چه دست بزنیم طلا میشود حتی کود حیوانی
به گزارش گلونی تصور کنید یک چیز مسخره خریدهاید و الان آن چیز مسخره گران شده است.
یا همینطور الکی یک زمین، ماشین، مقداری طلا و… خریدهاید و حالا گران شده است. درباره این موضوع چه مینویسید؟
به هر چه دست بزنیم طلا میشود
این موضوع، تمرین کلاس طنزنویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
بالاخره بعد از کلی رفت و آمدهای طولانی به دانشگاه و شب زندهداریهای فصل امتحانات و با چشمهای درآمده سر جلسه امتحان حاضر شدن و درنهایت دویدنهای آخر ترم به دنبال اساتید تا بلکه بتوانم شاخ غول هر ترم را بشکنم و به مرحله بعد بروم، در رشته مهندسی کشاورزی فارغالتحصیل شدم. خانوادهام، سوری به راه انداختند که نظیرش را ندیده بودم.
بعد از چند وقت که حسابی استراحت کردم و خستگی این مسیر سخت و طولانی از تنم دررفت، به این نتیجه رسیدم که نمیتوانم بیثمر بنشینم.
تصمیم گرفتم از این همه علمی که در دوران دانشگاه کسب کردم بهره ببرم. خلاصه با مشورت پدرم و بزرگترهای فامیل، تصمیم برآن شد که قطعه زمینی را در اختیار من قرار دهند تا من بتوانم تواناییهایم را در آنچه آموختهام به رخ بکشم.
همه یک نظر بودند که از آنجایی که من تازهکار هستم بهتر است از زمین کوچکی شروع کنم. اما من اصرار داشتم که علم و توانایی من بسیار زیاد است و باید حداقل متراژ زمین مورد نظر، یک هکتار باشد.
آنقدر در آنچه نمیدانستم و توانایی نداشتم غلو کردم که پدرم و بقیه تسلیم من شدند.
درآخر، یک هکتار از زمین پدربزرگ در اختیار من قرار گرفت. تصمیم گرفته بودم برای کشت، از جدیدترین روشهای مهندسی کشاورزی استفاده کنم تا بتوانم درآمد خوبی به جیب بزنم. بنابراین شروع کردم به یادآوری هرآنچه در طول دوران تحصیل یاد گرفته بودم.
کتابهای زیادی را ورق زدم و در سایتهای مختلف به دنبال مقالات علمی روز گشتم.
بعد از این همه تحقیق و مطالعه به این نتیجه رسیدم که باید کارم را با خرید کود حیوانی شروع کنم.
موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم اما او به همراه عموها و داییها که همگی از باتجربهترین و موفقترین کشاورزان زمان خود بودند با این کار مخالفت کردند و معتقد بودند که بهتر است ابتدا زمین را برای کشت آماده کرده و بذر را تهیه کنم و سپس به فکر تهیه کود برای زمین باشم.
اما من به عنوان یک کشاورز علمی با نظر آنها مخالفت کرده و کلی مقاله علمی برایشان ارائه دادم که بدبختها باز هم در برابر آن همه دلایل و اصطلاحات قلمبه و سلمبه علمی کوتاه آمدند تا من به روش خاص مهندسی خودم، کار را پیش ببرم.
یک مرکز فروش کود حیوانی پیدا کردم و مقدار زیادی از آن سفارش دادم. فردای آن روز کودها رسید و در همان زمین مذبور انبار شد.
فردا ظهر به سر زمین رفتم. معتقد بودم نه رئیسی دارم که باید به او حساب پس بدهم و نه ارباب رجوع منتظرم است بنابراین نیاز نیست خودم را به زحمت بیندازم و برای رفتن به سر کار، صبح زود بیدار شوم.
بعد از اینکه دست در جیب نهاده و کمی در زمین گشت زدم و بررسیهای لازم را به عمل آوردم به خانه برگشتم. فردا و پسفردا نیز به همین ترتیب گذشت. روز چهارم به این نتیجه رسیدم که اصلاً این کاری نیست که من دوستش داشته باشم.
دلیل نمیشود آدم حتماً کاری را انجام دهد که مطابق با رشته تحصیلیاش باشد.
خلاصه اعلام کردم که من از خیر این کار گذشتم. پدرم دودستی به سرش کوفت که حالا با این همه پهن که روی دستمان مانده چه کنیم.
آخر ارزشی هم ندارد. گفتم حالا طوری نیست مگر چقدر بابتش پول پرداخت کرده بودیم.
باشد یک وقتی به کار میآید. چند روزی گذشت که باخبر شدم قیمت کود حیوانی سر به فلک گذاشته است طوریکه میتوانم با فروش آن مقدار کود که در هنگام ارزانی خریدم، به اندازه محصول امسال زمین یک هکتاری یا حتی بیشتر درآمد کسب کنم.
با خوشحالی به سراغ خانواده رفتم و برایشان از پیشبینیهای اقتصادی که در دانشگاه یاد گرفته بودم تعریف کردم.
گفتم من میدانستم که پهن گاو یک روزی مثل طلا باارزش میشود.
کیمیاگری یعنی اینکه بتوانی از کود حیوانی بیارزش، طلای گرانبها بسازی. خانوادهام که به چشم خود شاهد اتفاق بودند، حرفهایم را باور کردند و با خوشحالی به پسر کاردرست خود افتخار کردند.
سادهدلها نمیدانستند که با این اوضاعی که این روزها در کشور به وجود آمده است هر چیزی بخری طی چند وقت، قیمتش سر به فلک خواهد کشید؛ حتی پهن. این روزها ضربالمثل «به هر چه دست میزند طلا میشود» برای ما به واقعیت تبدیل شده است.
پایان پیام
نویسنده: مریم جعفری