خواستگاری در وقت گل طلایی
خواستگاری در وقت گل طلایی
به گزارش گلونی یکی از تمرینهای کارگاه طنز رضا ساکی این بود که اگر قرار باشد یک آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید، چه مینویسید؟
یکی از این متنها را بخوانید:
خواستگاری در وقت گل طلایی
مادر میگوید: دختر بجنب دیگر. الان خواستگارها میآیند.
دختر درحالیکه دوربین را تنظیم میکند، جواب میدهد: باید ویدیو ضبط کنم. اگرنه از کجا بیاریم بخوریم؟
پدر میگوید: راست میگوید خانم. پسفردا همین را هم فیلتر میکنند، دیگر نمیشود درآمدزایی کنیم. آفرین دخترم. ببین چقدر قشنگ غذا میخورد. کلی آدم منتظرند تا غذا خوردن دخترمان را ببینند. آنوقت تو برای یک پسری که معلوم نیست از کجا قرار است بیاید، محبوبیت فعلی و آینده دخترت را زیرسوال میبری.
صدای زنگ در بحث را نیمهتمام میگذارد.
پسر با دستهگل مصنوعی، پشت سر پدر و مادرش وارد میشود. مادر دختر سراسیمه جلو میرود و گل را میگیرد و بهجای آب، به گل مصنوعی الکل میدهد. تند تند میگوید: بفرمایید. خوش آمدید. لطفا روی مبلهایی که ضربدر قرمز دارند، بنشینید تا فاصله هم حفظ شوند.
همه سر جای خود قرار میگیرند. مادر دختر میگوید: ببخشید به خاطر کرونا، آخر سالن یک فلاسک بزرگ آب جوش است. اگر وسط مجلس احساس تشنگی کردید بروید و برای خودتان آبجوش بیاورید. آن چاییهای کیسهای که گفتم را آوردید؟
مادر پسر میگوید: بله. هرکداممان یکی داریم.
پدر پسر گفت: خب برویم سر اصل مطلب.
پدر دخترگفت: اصل مطلب مشخص است. آقازادهتان تا کنکور ندهد و دانشگاه نرود، از ازدواج با دخترمان خبری نیست.
پسرک از پشت ماسک با صدایی خفه میگوید: اما هنوز معلوم نیست کی برگزار میشود. شاید اصلا برگزار نشود.
پدرش در ادامه میگوید: بله. معلوم نیست کی برگزار میشود. به نظرم تا شاخص بورس مثبت است بیایید یک مراسمی بگیریم و دست این دو جوان را دردست هم بگذاریم.
پدر دختر با تعجب میگوید: واقعا به خاطر اینکه شاخص بورس مثبت است به خواستگاری آمدید؟
پدر پسر میگوید: معلوم است آقا. اگرنه پسر هجده ساله زن میخواهد چهکار. آنهم به قول شما دانشگاه نرفته.
بعد از عمری پسانداز چندسالهمان را گذاشتیم و سود کردیم. گفتیم حالا که وضعمان خوب است و از فردای خود خبر نداریم به خواستگاری بیاییم.
پدر دختر در فکر فرو رفت. مادر پسر پرسید: ببخشید دخترتان همیشه اینقدر آرایش میکند؟
مادر دختر گفت: نه این روغن غذاست روی لبش.
و به دختر میغرد که چرا نظافت را رعایت نمیکند. پدر سرش را به گوش دختر نزدیک میکند و میگوید: چهکار کنیم دخترم؟
دختر میگوید: موقعیت بدی هم نیست. اگر کنکور برگزار شود که فکرنکنم این پسر در آن موفق شود. اما اگر برگزار نشود بیشتر به نفع ماست.
چون تا دوسه سال دیگر من میتوانم کنکور بدهم و تحصیلاتم را به رخشان بکشم. از طرفی خرج تحصیلمان هم با آنهاست.
مادر پسر با صدایبلند میگوید: جناب الان مثل زمان گل طلایی در وقتهای اضافه است. هرکس زودتر گل بزند برنده است. پس بهتر است معطل نکنیم.
پدر با خودش فکر میکند و زمزمه میکند: راست میگویند. هم بورس شاخصش مثبت است. هم اینستاگرام فیلتر نیست. درآمدهای ما سرجایش است. پس بهتر است نان را بچسبانیم به تنور.
پدر دختر میگوید: موافقم. اما مراسم چه میشود؟
پدر پسر میگوید: ما مراسم را میگیریم. هرکس خواست میآید. هرکس نخواست هم نمیآید. تصمیم با خودشان.
و هردو لبخند معناداری بههم میزنند.
مادر دختر میگوید: پس مبارک است. بفرمایید با شکلاتهایی که از منزل آوردهاید، دهانتان را شیرین کنید.
پایان پیام
نویسنده: سارا ملاعباسی
کد خبر : 174999 ساعت خبر : 12:18 ب.ظ