خواستگاری هتر از آلیس با پایانی متفاوت
خواستگاری هتر از آلیس با پایانی متفاوت
به گزارش گلونی یکی از تمرینهای کارگاه طنز رضا ساکی این بود که اگر قرار باشد یک آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید، چه مینویسید؟
یکی از این متنها را بخوانید:
در آخرین قسمت از سری فیلمهای آلیس، دیدیم که هتر یا همان کلاهساز با بازی جانی دپ، توانست به کمک آلیس خانواده خود را از زندان ملکه قرمز نجات دهد.
اما حیف که این فیلمهای خوشساخت یک پایان خوش با آهنگ عروسی ندارند.
اشکالی ندارد من خودم برایتان نسخه اصلی را تعریف میکنم.
خواستگاری هتر از آلیس
هتر مدتها در این فکر بود که اگر خانوادهاش را پیدا کند، با دسته گل و شیرینی برای خواستگاری به کشتی آلیس بروند.
حالا وقت خواستگاری بود و خبر را پروانه آبی به آلیس رساند.
آلیس از خوشحالی غش کرد. بعد از به هوش آمدن، دو بطری آبی و قرمز را دید که روی آنها نوشته بود، بنوشید.
آبی را خورد و کمی سرحال شد. صدای خوشامد مادرش را شنید و با لپهای سرخ شده از جا بلند شد.
تا به خود آمد دید که خانواده هتر گوش تا گوش اتاق نشستهاند.
آلیس هم دستپاچه رفت به سمت آشپزخانه چای بیاورد که یکباره قد کشید و سرش محکم به سقف خورد.
با صدای پچ پچ فهمید که خانواده هتر همه زیر دامنش هستند.
نگران نباشید، نیازی به سانسور نیست. آلیس مامان دوز پوشیده بود و خانواده هتر هم کلاه به سر هستند و چشم پاک.
آلیس که به این نوشیدنیهای عجیب عادت داشت، بطریقرمز را از جیبش درآورد.
خرگوشها تا به خود آمدند که به آلیس بگویند نخور، دیدند که آلیس بطری خالی را دور انداخت.
آنها با نگرانی به زیر میز رفتند. آلیس کمی قد طبیعی پیدا کرد و با سینی چای وارد اتاق شد.
وقتی به مادر هتر تعارف کرد، مادر هتر به پدر هتر با لبخند نگاه کرد و گفت: «ما اصلا آلیس را به خاطر همین شیرین کاریها دوست داریم.»
پدر هتر که داشت قند را در چای فرو می کرد، به نشانه تایید سری تکان داد و چای را هورت کشید.
بعد از خواهرها، نوبت به هتر رسید.
هتر که از خجالت سرخ شده بود و لکنت گرفته بود، داشت چای را از سینی برمیداشت که آلیس غیبش زد و چای ریخت روی پای هتر و فریاد زد: «آخ! سوختم.»
بله آلیس این بار ریزه شد و افتاد داخل سوراخ کف کشتی.
از قضا این راه تازهای بود که برای اتصال به فاضلاب دریایی کشیده بودند.
در تاریکی سوراخ، لبخند بزرگ گربه را دید و گفت عجب خرابکاری شد.
در همین حال بود که صدای ملکه قرمز را شنید. ملکه قرمز به دنبال خزندههای چندش آور در فاضلاب بود.
اگرچه دیدن دوباره ملکه قرمز خوشایند نبود، ولی به هر حال در قسمت آخر، آلیس جان ملکهها را نجات داده بود و حالا وقت جبران بود.
بنابراین به سمت صدا حرکت کرد. ملکه وقتی آلیس را دید تصمیم گرفت او را به قفس خود بیندازد.
اما خواهرش فریاد زد، آلیس! اینجا چه میکنی؟ تو الان باید در جلسه خواستگاری باشی.
ملکه قرمز با شنیدن این حرف ابرو بالا داد و گفت، حتی این آلیس سر به هوا هم خواستگار دارد و جیغ زد که من خواستگار میخواهم.
ملکهها آلیس را به کشتی بردند. هتر که دوباره دچار جادوی لحظه چای خوری شده بود، در هر یک دقیقه چای میریخت روی پایش و او فریاد میزد: «آخ سوختم.»
خواهرهای هتر هم غرغرکنان می گفتند، خودش کم بود حالا مشکلات این دختر عجیب هم اضافه شد.
خواستگاری هتر از آلیس
با ورود آلیس همه خوشحال شدند. زیرا جادو برطرف شد و از دست فریادهای هتر راحت شدند.
اما همه با دیدن ملکه قرمز کمی خود را جمع کردند و سلام آرامی به او دادند.
جلسه ادامه پیدا کرد. مادر هتر به مادر آلیس گفت، دختر شما جهیزیه چی دارد؟
مادر آلیس هم لبش را کج کرد و گفت، دخترم کاپیتان کشتی است و نیازی به جهیزیه ندارد.
پدر هتر وقت را مناسب دید و صدایش را صاف کرد و گفت: «پسر من هم سر به هوا تر از دختر شماست و پولی برای مهریه ندارد.»
آلیس و هتر با تعجب به خانوادهها نگاه کردند و گفتند مگر اینجا ایران است؟
ملکهها که اسم ایران را شنیدند، از ترس سانسور فرار کردند و همه یک نفس راحتی کشیدند.
مادر آلیس رو به آلیس گفت: «مگه داییقاسم بستنی فروش را فراموش کردی؟»
و پدر هتر به هتر متعجب گفت: «نگو که عمو شاغلام کباب زن را نمیشناسی.»
بله آنها تاثیر یکنفر ایرانی را در فامیل خود دست کم گرفته بودند.
اما با این حال هر دو با هم بلند فریاد زدند که: «ما میخواهیم در کشتی زندگی کنیم و متعلق به هیچ فرهنگی نیستیم.»
گربه دوباره سر و کلهاش پیدا شد و پکی به سیگارش زد و گفت: «چه غلطها، عمو و دایی به کنار، من را هم نادیده گرفته اید؟»
این بار صدای واق واق سگ هتر بلند شد و گربه دوباره غیبش زد و دود سیگار اتاق را پر کرد.
خرگوشها بیرون آمدند و گریهکنان به آلیس گفتند: «ما خرگوشیم و بی آزاریم، کاریت نداریم.»
این شد که همه با هم خندیدند و صدای آهنگ عروسی بلند شد.
پایان پیام
کد خبر : 175322 ساعت خبر : 2:33 ب.ظ