پاتک و ضدپاتک در جلسه خواستگاری
پاتک و ضدپاتک در جلسه خواستگاری
به گزارش گلونی یکی از تمرینهای کارگاه طنز رضا ساکی این بود که اگر قرار باشد یک آیتم خواستگاری طنز برای یک سریال ایرانی بنویسید، چه مینویسید؟
یکی از این متنها را بخوانید:
خانوادهها بعد از آشنا شدن در جلسه خواستگاری، در مورد رسم و رسوم یکدیگر صحبت کردند.
آنها میخواستند با اجرای رسمهایشان حق خود را از زندگی بگیرند.
پدر عروس صحبت را شروع کرد: «ما رسم داریم برای جهیزیه فقط کالای گرم تهیه کنیم.
اگر عروس خانم کالای سرد به خانه بیاورد، زندگیشان سرد میشود».
خانواده داماد پرسیدند: «کالای گرم یعنی چه وسایلی؟»
پدر عروس جواب داد: «هر چیزی که حرارت دارد مثل اتو، پلوپز، گاز، توستر، قابلمه و کتری».
خانواده داماد بدون اینکه خودشان را از تک و تا بیندازند قبول کردند. آنها دنبال یک ضد حمله بودند که این گل خورده را جبران کنند.
مادر داماد گفت: «به نظر ما اگر مهریه سکه باشد، یک جور توهین به عروس خانم است.
ما که نمیخواهیم دختر شما را بخریم. هیچ تعداد سکهای ارزش دختر شما را تعیین نمیکند.
ما رسم داریم مهریه عروسمان این باشد که هر روز پسرمان به تعداد سال تولد دختر خانم او را ببوسد».
پاتک و ضدپاتک در جلسه خواستگاری
پسر و دختر از خجالت صورتشان سرخ شد.
خانواده عروس دلشان به حال دخترشان سوخت که هر روز باید کلی تف نثارش شود، ولی به خاطر علاقه دخترشان به داماد قبول کردند.
آنها با انگیزهای بالا میخواستند این ضربه را جبران کنند.
مادر عروس گفت: «ما رسم داریم آقا داماد کلیهاش را به نام عروس خانم کند و عندالمطالبه باشد.
الان همسر من یک کلیه دارد. اوایل ازدواج اجرا گذاشتم و با پولش دندان طلا خریدم».
خانواده داماد به پسرشان نگاه کردند و او را با یک کلیه تصور کردند.
آنها با بغض گفتند: «زندگی پسرمان فدای یک تار موی دختر شما»
آنها که فکر میکردند پسرشان پرپر شده در فکر انتقام بودند.
پدر داماد گفت: «ما رسم داریم که خانواده عروس علاوه بر سیسمونی هزینه پوشک، شیرخشک، مدرسه غیرانتفاعی و کلاس کنکور بچه اول و دوم را قبول کند».
پدر عروس که انگار به جیبش شلیک کرده بودند یک نگاه به چشمان عاشق دخترش، یک نگاه به چشمان عاشق داماد و یک نگاه به جیبش کرد و گفت: «برای نوههایم جانم را هم میدهم».
پدر و مادر عروس حمله را ادامه دادند: «باید تمام حقوق آقا داماد به حساب عروس خانم واریز شود و داماد از عروس پول بگیرد».
خانواده داماد گفتند: «اختیار دارید! جیب عروس و داماد ندارد».
بعد از یک هفته تمام رسمهایشان را برای یکدیگر تعریف کردند و به توافق رسیدند و زوج خوشبخت با هم ازدواج کردند.
یک سال بعد آقا داماد با کولهباری از عشق و خاطرات شیرین و فقط با یک کلیه، عروس خانم را طلاق داد.
چون رسم داشتند ازدواج بیشتر از یک سال سردی میآورد.
پایان پیام
نویسنده: سمیه سامخانیان
کد خبر : 175397 ساعت خبر : 11:29 ق.ظ