کرونا در خواب بود یا بیداری
به گزارش گلونی یک روز از خواب بیدار میشوید و میفهمید همه مردم جهان جز شما، کرونا رو فراموش کردهاند:
مامان مچ دستم را گرفت و گفت: «گل تو آینه؟»
گفتم: چیکار میکنی؟ دستت رو اول بشور تازه از بیرون آمدی. خواستم مثلاً با هم دست ندهیم».
با دهان باز نگاهم کرد و گفت: «پناه برخدا مگر آدم به مادرش مشت میزند؟»
نمیدانستم اینقدر ناراحت میشود.
گفتم: «پس بگذار این خریدها رو با الکل ضدعفونی کنم».
سرش را به سرعت برگرداند و گفت: «بله بله؟! الکل؟
از کیتا حالا الکل وارد این خانه شده که بخواهیم خریدهایمان را هم با آن ضدعفونی کنیم؟
همین کارها را میکنی که میخواهی به مادرت مشت بزنی».
نمیفهمیدم چه میگفت.
هاج و واج گفتم: «خودت مگر برای تمیزی اینکار را نمیکردی؟»
پلاستیک را از دستم گرفت و گفت: «من به اجدادم خندیدهام که این کار را بکنم. تو هم برو به بابات زنگ بزن زودتر بیاید».
گفتم: «بابا که به این زودیها نمیآید. تا سه روز دیگر شیفت است».
پلاستیک را بر زمین کوبید و گفت: «چه خبر است؟ مردم برعکس تو دارای فهم و کمالاتاند.
یکدفعه همه با هم مریض نمیشوند بریزند بیمارستان. یک فکری برای کادر درمان میکنند.
نترس قضیه الکل را به او نمیگویم».
نگران شده بودم.
نکند در مسیر برایش اتفاقی افتاده باشد؟
کرونا در خواب بود یا بیداری
گفتم گوشی همراهم را خانه همسایه جاگذاشتهام بروم بیاورم.
ماسک را برداشتم.
صدای مامان را شنیدم که گفت: «آخر مگر هوا آلوده شده که ماسک میزنی؟ تنگی نفس میگیریها».
بدون معطلی بیرون رفتم.
زنگ واحد بغلی را فشردم.
مادر دوستم تا در را بازکرد و مرا دید، پرید بغلم و روبوسی کرد.
با دیدن قیافه حیرتزده من گفت: «برای چه دستکش پوشیدهای؟ هان!
بالاخره اگر بخواهی مثل پدرت پزشک بشوی باید از یکجایی شروع کنی».
انگار مشکل از من بود.
ببخشیدی گفتم و دوباره داخل برگشتم.
کانالها را جابهجا کردم.
در زیرنویس اخبار هیچ خبری از کرونا نبود.
تیترها همان تیترهای سابق بودند. حباب بازار مسکن ترکید.
هشتگ صاحب خانه خوب. اعلام برنامه فوتبال برتر.
چند ضربه به صورتم زدم. مادرم گفت: «به این زودیها اثرش نمیپرد».
به اتاق برگشتم و پتو را سرم کشیدم.
شاید خواب هستم و در خواب، خواب میبینم.
پس بخوابم شاید خواب هیجانانگیزتری ببینم.
پایان پیام
نویسنده: سارا ملاعباسی