داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ

داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ

به گزارش گلونی کورت کوزنبرگ، نویسنده‌ سوئدی آلمانی زبان، در سال ۱۹۰۴ در شهر گوته‌بورگ دیده به جهان گشود. در رشته‌ی هنر تحصیل کرد و سال‌ها در مطبوعات به عنوان منتقد هنری، به فعالیت پرداخت.

این نویسنده در کنار فعالیت‌های شغلی خود به نگارش داستان‌های کوتاه نیز پرداخته است. داستان لوله‌ها از این نویسنده را در ادامه می‌خوانیم.

داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ

وقتی آقایان کارمندان شهرداری سرانجام پیشنهاد لوله‌کشی ساختمان شهرداری را مورد تصویب قرار دادند، برای انجام این کار نه فقط حتی یک لحظه هم زود نبود، بلکه سالیان سال هم دیر شده بود.

مسن‌ترین این آقایان هنوز هم به خوبی به یاد داشت که پدرش آن قدیم‌ها، یعنی آن زمان که برای اولین بار این نوآوری را مطرح کرده بود، مخالفت‌هایی را علیه خود برانگیخته بود.

از همان موقع بود که رد کردن این طرح، یک رسم پسندیده هر ساله شده بود که آقایان شهرداری با ریشخند و تمسخر، هر بار پیشه خود می‌ساختند.

اما حالا دیگر با توجه به توسعه شهر و اعتباری که دستگاه شهرداری یافته بود، قادر نبودند این اقدام ضروری را بیش از این به تعویق بیندازند.

به این ترتیب بود که پس از مشورتی داغ و پرشور، سرانجام جواز اجرای این طرح را صادر فرمودند.

شهردار که قدرت اجرایی شایان توجهی داشت، شخصأ سررشته امور را به دست گرفت و قشونی از همکاران سرزنده و جوان خود گرد آورد که شب به شب دور هم جمع می‌شدند و نقشه تاسیسات لوله‌کشی را به دقیق‌ترین وجه ممکن مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌دادند.

چیزی نگذشت که همه بر سر این موضوع به توافق رسیدند که لوله‌کشی خشک و خالی کافی نیست.

پیشنهاد شد، حالا که قرار است درون دیوارهای پرجلال و جبروت عمارت شهرداری، لوله کار بگذارند، همزمان به فکر توسعه‌های آینده هم باشند تا بدین وسیله برای خود اسم و رسمی دست و پا کنند که در ذهن نسل‌های قدرشناس و شاکر آینده نیز باقی بماند.

این گروه مهم با چنین نقطه نظری به این نتیجه رسید که باید علاوه بر تأسيس لوله کشی آب، کار گذاشتن لوله‌های گرما دهنده و لوله‌های نامه بر را نیز مورد تصویب قرار دهد.

خلاصه، در کنار لوله کشی آب، کار گذاشتن شوفاژ و لوله‌های مخصوص حمل نامه و اوراق هم مدنظر قرار گرفت، سرانجام روز شروع کار فرا رسید.

داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ

تا چشم کار می‌کرد کارگرهای لوله‌کشی بودند که زانو زده بودند، روی شکم دراز کشیده بودند و یا از نردبان‌ها بالا و پایین می‌رفتند تا بتوانند به کارشان مسلط باشند.

آنها هر کجا که دست‌شان رسیده بود، سوراخ‌هایی عمیق در دل دیوارها ایجاد کرده بودند.

راهروهایی که تا آن روز بسیار ساکت بود، حالا صدای ضربه‌های چکش در آنها می‌پیچید.

چند تن از کارمندان قدیمی که به آرامش و سکوت عادت کرده بودند، سروصدا را تحمل نکردند و زودتر از موعد خداحافظی کردند و رفتند.

اما کارمندان جوان هم برای اینکه بتوانند با آن سروصدای جهنمی کار کنند، به دردسر افتاده بودند.

بله، در امور نوشتاری، اشتباهات فاحشی رخ می‌داد و حتی مطالبی اشتباه ثبت می‌شد که برخی شهروندان را روزها و ساعت‌ها به دردسر و سردرگمی می‌انداخت، اما بدتر از همه این بود که هیچ کارمندی اجازه نداشت، بدون این که چشمی او را بپاید، با افکارش خلوت کند.

اگر کارمندی سرش را به طور اتفاقی از روی پرونده‌‎ها بلند می‌کرد، امکان نداشت یک کارگر لوله‌کش از روزنه‌ای به او خیره نشده باشد.

بعد از این که سوراخ‌ها را کندند، مشغول لوله‌کشی شدند. لوله‌ها چنان این‌ور و آن‌ور پخش و پلا بودند که کارمندان، ناخودآگاه از خود می‌پرسیدند آیا اصلا می‌شود در اتاق‌های اداره کار کرد؟

راستش، نگرانی‌شان بی‌مورد هم نبود، چون چیزی نگذشت که مقدار زیادی لوله، مثل ستون‌های ضخیم توی اتاق‌ها به هم پیچ خورد و هنوز یک روز نگذشته بود که به تعداد مزاحماتی که وقت و بی‌وقت، بدون اجازه داخل و خارج می‌شدند، اضافه شد.

حالا تازه معلوم شده بود که کل تأسیسات براساس نقشه بسیار تیزبینانه و دقیقی طراحی شده است که امکان ندارد کسی بتواند به طور کامل متوجه جزئیات آن شود.

یعنی این در واقع، نقشه‌ای بود که برای استفاده بهینه از اتاق‌ها طرح‌ریزی شده بود و از این هم فراتر می‌رفت؛ چراکه جزئیات نقشه، خود را در قید و بند این موضوع که دیوارها و لوله‌ها فقط رابط‌های خشک و خالی با هم داشته باشند، قرار نمی‌دادند.

بنابراین، با این اوضاع و احوال آیا می‌شد به طور کلی از لوله‌های فرعی که با اعتماد و اطمینان به لوله‌های اصلی تکیه زده بودند و خودشان را به آنها سپرده بودند، صرف نظر کرد؟

آیا می‌شد هر یک از لوله‌ها راه مخصوص خود را طی کنند؟ آیا منظور این بود که کارایی برخی لوله‌ها را با کوتاه کردن‌ها و بریدن‌های جسورانه سرعت بخشند؟

در هر حال فرقی هم نمی‌کرد. چیزی که از اول انتظارش نمی‌رفت و کسی هم متوجهش نبود، به زودی توی چشم زد و افکار را متوجه خودش کرد.

لوله‌ها از چپ و راست به زور توی اتاق‌ها چیده شده بودند و هر جا که راهی طولانی پیش رویشان بود، تاب برداشته بودند و وقتی قرار بود به شتاب به هدفشان برسند، به فاصله یک سر سوزن از کنار گوش کارمندان عالی رتبه می‌گذشتند.

داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ

صندلی میز تحریر یک میرزا بنویس دون پایه بخش تعیین و ثبت اراضی، حسابی تماشایی شده بود.

دور این صندلی یک رشته لوله پیچیده شده بود، به طوری که این کارمند بیچاره مجبور بود، صبح به صبح، با هزار بدبختی پایش را از لای این لوله‌ها رد کند و بعد سر جایش بنشیند.

بد نیست چند کلمه‌ای هم در مورد تغییر و تحولات رخ داده در راهروها بنویسیم.

رفت و آمد در اداره مالیات به خاطر کلاف سر در گمی از لوله‌های تنومند، چنان ناممکن شده بود که امکان نداشت از ساختن یک پله چوبی که از خارج تا بالای ساختمان شهرداری کشیده می‌شد و از بغل پنجره‌ای می‌گذشت، چشم پوشی کرد.

البته این موضوع هم که لوله‌ها به شکل میله‌های مخصوص سدمعبر، راهروها را از طول تقسیم کرده بودند، خالی از فایده نبود.

خیل شهروندان، سیل آسا از چپ و راست این لوله‌ها، در رفت و آمد بودند که حالا با وجود این موانع، رفت و آمدشان منظم‌تر و دوستانه‌تر شده بود و لازم نبود مرتب از سر راه هم کنار بروند؛ کاری که همیشه هم به دعوا و مرافعه کشيده می‌شد.

اما در بعضی راهروها، لوله‌ها به صورت عرضی قرار گرفته بودند، انگار هدفشان ساختن موانعی برای مسابقات دو با مانع بود.

از آنجا که همه شهروندان از لحاظ جسمی، فعال و زبر و زرنگ نبودند، کار به آنجا کشید که تعداد ارباب رجوع‌های بخش ثبت احوال و بخش اداره یتیم خانه‌ها، با کاهش جدی روبه رو شد و در نتیجه، این دوایر از وقایع روز بی‌خبر بودند.

پیشنهاد یکی از اتحادیه‌های ورزشی شهر برای اینکه از این راهروها به عنوان سالن‌های تمرین در با مانع استفاده شود، با دلایل و شواهد قاطعانه رد شد؛ چرا که این امر به اعتبار و ارزش ساختمان شهرداری لطمه سنگینی وارد می‌آورد.

خلاصه، وقتی سه‌شنبه پیش از عید فینگتن (۱)، تأسیسات لوله کشی مورد بهره برداری قرار گرفت، اوضاع و احوال درهم و برهم بود.

بی برو برگرد دست شیطان در کار بود، چون حساب و کتاب‌ها حتی ذره‌ای هم مطابق خواسته صاحبکاران در نیامد.

از لوله‌هایی که قرار بود آب در آنها جریان پیدا کند نامه‌های اداری بیرون می‌زد و از جاهایی که باید نامه بیرون می‌آمد، بخار داغ شوفاژ تنوره می‌کشید.

اما از بیشتر لوله‌ها، حتی از آنهایی که هیچ حسابشان را نمی‌کردند، آب سرازیر شده بود و اتاق‌ها را با نعمتی ناخواسته پر می‌کرد.

آن کارمند دون پایه اداره ممیزی و ثبت املاک که دلش را به این خوش کرده بود که روزی روزگاری، لوله‌های آب خنک مثل کولری او را در بر می‌گیرند و او با لذت می‌تواند آفتاب را از پنجره مقابلش تماشا کند و حظ ببرد، از آب جوشی که بر سرش ریخت، در فغان بود و فقط در لحظات آخر بود که توانست هر طور شده خود را از مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده بود، نجات دهد.

اگر سازمان آب را به موقع در جریان ماجرا گذاشته بودند، شاید جلوی این افتضاح گرفته می‌شد.

اما از آنجا که هیچ کس به فکر این راه حل نیفتاد، آب به شدت هرچه تمام‌تر، کار خودش را کرد و آن چنان هم جانانه و از بیخ و بن که از آن به بعد، عمارت شهرداری فقط و فقط به عنوان مخروبه‌ای برای انبار کردن آت و آشغال‌ها قابل استفاده بود.

داستان لوله ها از کورت کوزنبرگ با ترجمه پریسا رضایی از کتاب شوکران شیرین (انتشارات مروارید)

پایان پیام

١. یکی از اعیاد مسیحیان

کد خبر : 177967 ساعت خبر : 4:40 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=177967
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات