دکتر اکبر عالمی و هنر بیرون نزدن از قاب
به گزارش گلونی غم فقدان دکتر اکبر عالمی برای من دست کمی از اندوه درگذشت استاد شجریان نداشت؛ فقط به یک دلیل: فضای امن و آرام و سرشار از لذت یادگیری آمیخته با اشتیاق روحی در عنفوان جوانی که تجربهاش را مدیون برنامهی «سینما ماورا»ی او هستم، در دورانی که هنوز درگیر بگیر و ببند دیوانهوار زندگی نشده بودم.
هنوز حال و هوای انتظار شیرینی که با ظرف تخمه و بشقاب میوه جلوی تلویزیون میکشیدم تا برنامه شروع شود با من است.
آنقدر مشتاق بودم که فقط یک نفر در این دنیا زورش میرسید که نگذارد سینما ماوراء را تماشا کنم: مادرم، وقتی بی آنکه چیزی بگوید کنارم مینشست و معصومانه با اشاره به تلویزیون میپرسید: «داری نگاه میکنی؟»
و من میفهمیدم که آنطرف سریالی چیزی دارد. میگفتم «نه، مهم نیست. بزنم کدام کانال؟»
و از پای تلویزیون بلند میشدم. اما بعدش با دوچرخه از خانه میزدم بیرون.
در زمان پخش سینما ماورا، صدای هر برنامهی دیگری برای من سوهان روح بود.
دکتر اکبر عالمی و هنر بیرون نزدن از قاب
بعدها زیاد به این فکر کردم که دکتر عالمی چطور آن جذابیت را در برنامهاش و آن دلبستگی را در من ایجاد کرده بود؟
خود ایشان یک بار گفت موسیقی متن خوب برای فیلم موسیقیای است که بیننده اصلا متوجه آن نشود.
فکر کنم منظورشان این بود که موسیقی باید چنان در خدمت فیلم و احساسات و عواطف و فضاهای آن قرار بگیرد و در آن حل شود که در عین تأثیرگذاری توی ذوق هم نزد.
برای بازیگری هم همین را میگویند. بازیگری که با بازیاش مدام شما را از حال و هوای فیلم خارج میکند و به شما یادآوری میکند که دارید یک آرتیست را روی پردهی سینما میبینید، احتمالا بازیگر زیاد خوبی نیست.
اجرای دکتر عالمی هم پیرو همین قاعده بود. او همه دانش و تجربهاش از فیلم و فیلمسازی، نگاه تیزبینش به ظرایف تصویر و بیان شیوا و قدرتمندش را در خدمت یک کلیت محترم به نام سینما ماورا قرار داده بود.
با اینکه از بسیاری، اگر نگویم بیشتر، کارشناسان برنامه مسلطتر و باسوادتر بود، همیشه سکوت را ترجیح میداد و مثل من که اینطرف تصویر نشسته بودم، حواسجمع غرق شنیدن صحبتهای کارشناس برنامه میشد.
بدون هیچ تلاشی برای به رخ کشیدن سواد و تجربیاتش؛ بدون گوش کردن از سر رفع تکلیف و گذران وقت برنامه و عجله برای قطع صحبت کارشناس و بیان نظرات خودش _که اغلب اوقات برای من از نظرات کارشناس برنامه جذابتر و عالمانهتر به نظر میرسید.
بدون نگاههای اضافی به پشت صحنه و شوخی و لودگی و متلک و چاقسلامتی و احوالپرسی با عوامل برنامه.
با نهایت احترام برای بیننده. و چطور میشود چنین برنامهای را دوست نداشت و برایش احترام متقابل قائل نبود؟
و پرسش مهمتر اینکه امروز، مدیران، برنامهسازان و مجریان تلویزیون چقدر به این قاعده باور دارند که ابتداییترین لازمهی ایجاد جذابیت احترام به مخاطب است؟
پایان یپام
نویسنده: مسعود توکلی