تاریخ گواه است که ایرانیان نبوغ بقا دارند
اولین نشست از نشست های باشگاه گفت و گو با عنوان «چشم اندازهای امید اجتماعی»، با حضور دکتر هادی خانیکی، استاد ارتباطات، رسول صدرعاملی، فیلمساز و کارگردان سینما و اسماعیل امینی، نویسنده و شاعر و به دبیری مصطفی اسدزاده دکترای سیاستگذاری فرهنگی روز گذشته به صورت مجازی برگزار شد.
هدف برنامه این باشگاه، طرح مسائل مهم فرهنگی و اجتماعی با حضور صاحبنظران و اهالی فرهنگ، هنر و رسانه با محورهایی نظیر «تقویت عزت و قدرت ملی با طرح پیشرفت های فناوری»، «تقویت خانواده محوری و سبک زندگی»، «مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی»، «افزایش امید و نشاط اجتماعی» و «اعتمادسازی از طریق مبارزه با فساد و بی عدالتی» است.
به گزارش گلونی از روزنامه ایران، در این نشست، خانیکی با اشاره به اینکه، ایرانیان در تاریخ چندهزارساله خود فراز و نشیبهای شگفتآوری را از سر گذرانده اند، گفت: روایت شدایدی که در برخی دورهها بر این سرزمین رفته است، به اندازهای سهمگین است که بقای این سرزمین و ملتش، به خودی خود حیرتانگیز مینماید.
جنگ، قحطی، بیماریهای اپیدمیک با قدرت کشندگی بالا، دههها هرج و مرج و بیثباتی و نبردهای داخلی، در تاریخ هزار ساله اخیر ایران موج میزند و اگر خوب ببینیم نسلهای ما در این زمانه فعلی حتی طعم دردهای پیشینیان را نمیتوانند درک کنند.
پیشینیانی که چنانکه کرزن، سیاح انگلیسی در سفرنامهاش بعد از سفر به ایران بیان میکند که این مردم دارای نبوغ خاصی هستند.
او در کتاب دو جلدیاش با عنوان ایران و قضیه ایرانیان مینویسد: «تاریخ گواه است که ایرانیان نبوغ بقا دارند.»
به گفته این استاد ارتباطات، من مفهوم نبوغ بقای ایرانیان را حاصل دوراندیشی و امیداجتماعی ایشان میدانم.
امید که رمز و بذر هویت مشترک است و همان فرج وعده داده شده از پس شدتهاست.
امیدی که یقینا با خوشبینی و خوشخیالی متفاوت است.
خوش بینی، نگاهی بیمارگونه، سرخوشانه و مفعولانه است؛ شکلی از انکار روان شناختی.
حتی اگر قدرت خارق العادهای هم داشته باشد، اما درحقیقت یک بهانه و فرار اخلاقی است.
خوشبینی دشمن امید است، یعنی همان چیزی که بدان احتیاج داریم، آن هم درست به این دلیل که با امید میتوانیم اعتراف کنیم که شرایط چقدر وخیم است و در عین وقوف به وخامت اوضاع به توان و چارهاندیشی خود مومن باشیم و فاعلانه به تلاشی معطوف به هدف مبادرت ورزیم.
برخلاف آن، همان بیخیالیای است که باعث امیدواری واهی انسان خوش بین میشود و او را به سمتی میبرد که موانعی را که باید با آنها روبه رو شود دست کم بگیرد و دست آخر، چیزی که برایش میماند، اعتمادبه نفس و خودبینی کاملا بیهوده و کاذب است.
خوشبینی ناامیدی را به اندازه کافی جدی نمیگیرد.
او اضافه کرد: همچون بدبینی، خوش بینی هم همه جهان را سیاه و سفید میبیند و به همین سبب، نسبت به تفاوت ها و تمایزات جزئی نابیناست.
تاریخ گواه است که ایرانیان نبوغ بقا دارند
از آنجا که خوش بینی ذهنیتی کلی است، با آن، همه چیز آرام آرام قابلیت مبادله و معاوضه پیدا میکند، آن هم بر حسب ارزش خوشی نهفته در آنها.
آدمی که مهر خوشبینی بر پیشانیاش خورده است، به همه چیز با شیوهای سختگیرانه و از قبل برنامه ریزی شده واکنش نشان میدهد و به همین خاطر، عنصر بخت یا احتمال و امکان را حذف میکند.
در جهان جبرگرایانه او، یک جور پیشبینی پذیری مافوق طبیعی وجود دارد که سرنوشت محتوم اشیا را تعیین میکند تا به کمال عملکرد خود برسند و این مساله هیچ دلیل قانع کنندهای هم ندارد.
بر این اساس میتوان گفت خلق فرصتهای نو و ابداع شیوههای نوین برای ایجاد تغییر در شرایط و آنچه نامساعد درک شده است، عاملیت به امیدواری اجتماعی است و می تواند راه حل برون رفت از یاس اجتماعی نیز باشد.
عمل مومنانه و هدفمند هر چند کوتاه دامنه، چون فعالیتهایی که در صحنه جامعه مدنی و توسط بازیگران آن عرصه، فعالان اجتماعی و موسسات مردم نهاد به انجام میرسد، نبوغ بقا را که در ذهن ایرانی جاری است به نمایش میگذارد.
هم داستانی و هم دردی ملی با آسیب دیدگان بحرانهای اقتصادی اخیر و اپیدمی کرونا از سوی گروههای مردمی، جان بر کفی وصفناپذیر و مثال زدنی کادر درمان کشور در التیام آلام ملت و رعایت قواعد فضیلت شکیبایی در روزهایی که گرهها به هم پیچیده است، امید اجتماعی ملتی را نمایان میکند که پابرجا خواهند ماند چراکه نه مایوسند و نه خوش خیال.
شرایط اقتصادی سخت، میتواند به سرعت جامعه را به سمت گسیختگی و دوقطبی شدن پیش ببرد.
در چنین شرایطی مطالبهگری مجدانه اما آگاهانه نسبت به شرایط و میزان حساسیت و وخامت آن از سوی فعالان مدنی و دانشگاهی از سویی و تغییر استراتژیهای حاکمیت به منظور جلوگیری از هم گسیختگی جامعه میتواند یک حرکت مقوی امید اجتماعی و حافظ همبستگی ملی و اعتماد اجتماعی باشد.
در چنین بزنگاهی، اعتماد که از مولفههای زیربنایی امید اجتماعی است، در سطوح مختلف آسیب پذیر میشود.
در جامعهای که اساس آن بر اعتماد باشد مردم در بحرانها کنار یکدیگر و کنار دولت قرار میگیرند تا بوران حوادث را تاب بیاورند.
اما در جامعه بیاعتماد، رنگ یاس اجتماعی پررنگ میشود، هر کس از مسئولیت خود شانه خالی مینماید یا مسئولیت طرف مقابل خود را خلع میکند.
بنابراین پیش شرط حفظ امید اجتماعی ملت، شناخت شرایط و تغییر در استراتژیهایی است که منجر به افزایش اعتماد اجتماعی و کاهش احساس محرومیت نسبی در افراد جامعه شود.
به اعتقاد او، پیدا کردن نبوغ بقای ایرانیها، کاری است که هم متفکران و هم کنشگران و هم هنرمندان باید به آن بپردازند، امیدی که از آن حرف میزنیم، جزء فرهنگ، هنر و کنشگری اجتماعی و سیاسی است.
پایان پیام