فخرالزمان طراحان باز هم شکست خورد
خاطرات یک طراح کثیر و قمری بر باد رفته، قسمت ۳
به گزارش گلونی مدتی که از کار کردن من در شرکت قمری گذشت و وقتی که حضورم به عنوان طراحی خام و جوان اما با استعداد در آن جا قطعی شد، کم کم برمن آشکار شد که تمام دنیای زیبایی که از آینده کار در رشته گرافیک برای خودم ساخته بودم زاییده توهم و خیالات ذهن خلاقم بود.
تا آن موقع فکر میکردم که هنر گرافیک یعنی اینکه طراح، موضوعی را سفارش بگیرد و بعد بابت طراحی آن از خود انواع هنرها را در کند و در پس هر سفارش شاهکاری بیافریند که او را بارها و بارها فخرالزمان هنرمندان زمان خود کند.
اما آنجا تمام این تصورات باطل شد و فهمیدم که در دانشگاه چه کلاه بزرگی سر ما گذاشتهاند و ما را با گل و بلبل، لخت و بی سلاح راهی فضای کار کردهاند و من نزد مشتری موری هستم در برابر سلطانی که میتواند با یک اشاره برای همیشه مرا ازصحنهی طراحی گرافیک ایران محو کند.
فخرالزمان طراحان باز هم شکست خورد
تازه فهمیدم که برای اینکه تنها مبلغ ناچیزی از کار طراحی گرافیک در بیاوری باید با عرق جبین و کد یمین و انواع ژانگولر بازیها و پذیرایی با انواع اطعمه و اشربه از مشتری رخصت بطلبی تا کمی سروشکل پلنگ روی بستهبندیاش را که بیشتر شبیه یک گربه نحیف در خیابان مانده به نظر میرسید تغییر بدهی.
موضوعی که نهایتا خود مشتری بابت آن به شرکت مراجعه کرده بود و نهایتا هم باعث ارتقا برند خود مشتری میشد.
به شخصه شاهد بودم که مدیران شرکت قمری که سالها قبل از من، با این واقعیت تاریخی مواجه شده بودند چه تلاش وسیعی بابت کسب درآمد و تامین هزینههای شرکت و کارمندان و ردیف کامپیوترهای مک اینتاش داخل استودیو میکنند.
خلاصه بدین سان دومین شکست تجاری خودم را بعد از سوختن کامپیوتر در شرکت قمری رقم زدم.
پایان پیام
نویسنده: فاطمه خرمآبادی